🔴 رژیم غاصب و متوحش صهیونیستی تاوان این جنایت را خواهد پرداخت
💠 اطلاعیه روابطعمومی کل سپاه در خصوص شهادت سید رضی موسوی از مستشاران نظامی قدیمی سپاه در سوریه
🔹به آگاهی ملت ایران میرساند ساعاتی قبل در حمله موشکی جنایتکارانه رژیم کودککش صهیونیستی به دمشق «سردار سرتیپ پاسدار سید رضی موسوی» از مستشاران نظامی باسابقۀ سپاه در سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد
🔹شهید موسوی از همرزمان سردار شهید حاج قاسم سلیمانی و مسئول پشتیبانی جبهه مقاومت در سوریه بود
🔸تاکید می شود بیتردید رژیم غاصب و متوحش صهیونیستی تاوان این جنایت را خواهد پرداخت
═══✼❉❉❉✼═══
#خبرگزاری_بسیج_اصفهان
#معاونت_روابط_عمومی_تبلیغات
#ناحیه_مقاومت_بسیج_امام_صادق_ع
🆔 https://eitaa.com/Basijnews031
🆔 https://rubika.ir/Basijnews031
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شناسایی و بازداشت خانمی که اقدام به فیلم برداری از مردم متدین شهر مقدس قم و توهین به ایشان کرده بود و برای شبکه بهائی منوتو ارسال کرده بود
═══✼❉❉❉✼═══
#خبرگزاری_بسیج_اصفهان
#معاونت_روابط_عمومی_تبلیغات
#ناحیه_مقاومت_بسیج_امام_صادق_ع
🆔 https://eitaa.com/Basijnews031
🆔 https://rubika.ir/Basijnews031
- رمان امنیتی #کلنا_قاسم -
- قسمت بیست و یکم -
چیزی نمیگویم، انگشت کوچکم را روی دندانم میگذارم و فشار میدهم. دردش اجازهی فکر کردن به من نمیدهد، چند لحظه مکث میکنم تا بتوانم با این درد کنار بیایم، سپس میگویم:
-فاصلمون رو کم کن.
کمیل به صورتم نگاه میکند:
-مطمئنی؟ ولی اینطوری ممکنه که بتونن...
حرفش را قطع میکنم:
-میدونم ممکنه چه اتفاقی بیافته؛ اما چارهای نیست... باید فاصله رو کم کنی تا هم تصویرت واضح بشه و هم آنقدر قطع و وصل شدن سیستم کارمون رو عقب نیاندازه.
کمیل صفحات متعددی که روی تبلتش باز شده را ورق میزند و روی لوکیشن لحظهای ایلاک رون زوم میکند و سپس میگوید:
-رفتن به سمت منطقهی شرقی، احتمالا میخوان برن طرف العین... شاید هم برن سمت ام غافه...
کف دستم را روی دنده فشار میدهم و همزمان با به صدا درآمدن جیغ لاستیک ماشین حرکت میکنم. سپس میگویم:
-واسه ما که فرقی نداره... مسیر هر دوش یکیه.
سپس پایم را روی پدال گاز فشار میدهم.
با اینکه سعی میکنم از او عقب نمانم؛ اما متوجه هستم که سرعتم بیشتر از حد مجاز نباشد تا مبادا دوربینهای شهری رویم حساس شوند. مسیر ورود به شهر العین یک بزرگراه کاملا نو ساز و مسیری صاف دارد. نیم نگاهی به کمیل میاندازم:
-ببین وضعیت ترافیکی پیش رومون چطوریه.
کمیل چند لحظهای به تبلتش خیره میشود و چند باری صفحاتی که باز کرده را تغییر میدهد و سپس با نگرانی میگوید:
-یه بخشی از ورودی شهر به شکل غیر عادی شلوغه... باید یه خبرایی باشه اونجا...
ابروهایم ناخودآگاه به یکدیگر گره میخورند:
-خب چک کن ببین چه خبره، اگه نمیتونی از مهندس و بچههای تیم پشتیبانی کمک بگیر.
کمیل چند لحظهای سکوت میکند و سپس در حالی که چشم از صفحه تبلتش برنمیدارد، میگوید:
-کارمون دراومد حاج آقا! یه کنسرت بزرگ قراره برگزار بشه.
زیر لب زمزمه میکنم:
-یا علی... اینطوری که حتی احتمال داره برامون تور پهن کرده باشند. نمیتونیم بیگدار به آب بزنیم.
کمیل جوابم را نمیدهد، چند لحظهای صبر میکنم و سپس میپرسم:
-نظر تو چیه بزرگوار؟ هر چیزی بگی از این هیچی نگفتن بهتره ها!
کمیل همانطور که بیرحمانه به صفحه تبلتش میکوبد، هیجان زده جواب میدهد:
-الهی شکر... تصویر اومد آقا...
لبهایم کش میآید:
-چه عجب که شما بالاخره یه خبر خوب دادی.
نگاهی به آیینه ماشین میاندازم و از خودرویی پیش رویم سبقت میگیرم، سپس به کمیل نگاه میکنم که خنده روی لب هایش محو شده است:
-چی شده؟ حرف بزن دیگه نصفه جون شدم.
لب باز میکند:
-دارم میبینمشون آقا... احتمالا اینا قصدشون اینه که برن سمت اونجا بتونن درست و حسابی گم گور بشن.
آب دهانم را قورت میدهم:
-اونا؟ مگه ایلاک رون تنها نیست؟
کمیل متعجب به صفحهی تبلتش نگاه میکند و میگوید:
-اینطوری که مشخصه نه... سه تا ماشین یه رنگ و شکل دارن پشت به پشت راه میرن...
نفسم را به بیرون پرتاب میکنم. باید بهترین تصمیم را در کمترین زمان ممکن بگیرم. اینکه آنها عامدانه مکانی شلوغ انتخاب کردهاند، ممکن است دارای جنبههای مختلفی باشد که ضد تعقیب و گریز از چنگال ما ساده انگارانهترین حالت آن است. نیم نگاهی به داشبورد میاندازم و سپس از کمیل میخواهم تا با خط ماهوارهای و امن خودم حاج صادق را بگیرد.
یکی از سختیهای غیر قابل وصف عملیات برون مرزی همین است که امکان دسترسی و هماهنگی با مقام مافوق وجود ندارد و خیلی سخت و محدود میشود برای کسب تکلیف دست به برقراری ارتباط زد. من نیز تصمیم گرفتهام تا از این جاده و امکانی که برای ما فراهم شده استفاده کنم و نظر رئیس را بدانم. خیلی زود تماسم وصل میشود:
-سلام آقا جون، سفر بخیر.
مضطرب جواب میدهم:
-سلام و ارادت، یه مشکلی داریم. یه مهمونی خیابونی شلوغ راه افتاده که دوستمون داره میره به سمتش... نمیدونیم ما هم دعوتیم یا نه.
حاج صادق چند لحظه مکث میکند و سپس میگوید:
-شما که دو نفرید، مشکلتون چیه؟
حرفم را مزه مزه میکنم:
-راستش میترسم عمدا بخوان بریم جایی که دعوت نیستیم و بعدش هم میزبان رو بیاندازن به جونمون! میدونید که اینجا...
سکوت حاج صادق چند ثانیهای بیشتر از حد معمول طول میکشد، سپس میگوید:
-امیدتون به خدا باشه و فراموش نکنید که امیرالمومنین علیه السلام فرمود:
الضّیفُ دَلیلُ الجَنّةِ وَ مَن لَمْ یُكرِمِ الضَّیفَ فَلیسَ مِنّی.
یاعلی.
تلفن را به سمت کمیل تعارف میکنم و به معنی حدیثی که حاج صادق گفت فکر میکنم...
«مهمان، راهنما به سوی بهشت است. هر کس مهمان را حرمت و گرامی ندارد او پیرو من نیست.»
نویسنده:
#علیرضا_سکاکی
@RomanAmniyati
- پایان قسمت بیست و یکم -
❌ کپی با ذکر نام نویسنده و قید آیدی کانال مجاز است❌
- رمان امنیتی #کلنا_قاسم -
- قسمت بیست و دوم -
درست میگوید. باید یکی از ما در دل این کنسرت به دنبال ایلاک رون برود... واقعا هم رفتن به این ضیافت ممکن است یک راهنمایی بزرگ به رسیدن به بهشت باشد...
کمیل که متوجه لبخند کم رنگی که روی صورتم نقش بسته است میشود، میگوید:
-لااقل بلند بلند فکر کنم تا ما هم بفهمیم چی شده!
نگاهی به او میاندازم و سپس چشم به جاده میدوزم و میگویم:
-من میرم دنبالشون، تو هم پشتیبانی کن.
سپس با خط اماراتیام شماره جنید را میگیرم. خیلی زود جواب میدهد:
-یاالله... حاج عماد، سلام و علیکم...
لبخند میزنم:
-علیکم السلام یا جنید، کیف حالک!
صدای خندهاش بیشتر میشود و با همان لهجهی غلیظ عربی میگوید:
-والله عجیبه... من ایرانی میگویم و شما عربی صبحت میکنید. مشکلی پیش آمده یادم کردید؟
همانطور که به رو به رویم نگاه میکنم و فرمان ماشینم را هر چند لحظه یک بار تنظیم میکنم، جواب میدهم:
-لامشکل بزرگوار، فقط... راستش جنید هوس موتور سواری کردم.
بیمعطلی میگوید:
-یاالله... خیر باشه انشاءالله... کجا باید بیام.
پایم را بیشتر روی گاز فشار میدهم و میگویم:
-قرار نیست شما بیای... من خودم دارم میام سمت ام غافه، ورودی شهر قراره یه کنسرت بزرگ خیابونی برگزار بشه، خبر داری؟
جنید متعجب میگوید:
-برگزار نه؛ قراره تموم بشه... گمونم نیم ساعت یا کمتر مردم خارج بشن.
به کمیل نگاه میکنم و میگویم:
-مطمئنی؟
جنید مطمئن پاسخ میدهد:
-بله آقا، من خودم چند مسافر رساندم... به هر حال همانجا با موتور هستم، خیالت راحت.
از او تشکر و خداحافظی میکنم. سپس رو به کمیل میگویم:
-چی میگه این؟
شانهای بالا میاندازد:
-احتمالا برنامه زودتر شروع شده، اگه حدس ما درست باشه و انتخاب این جاده واسه خاطر شلوغی کنسرت باشه که تو اصل موضوع فرقی نداره براشون... اینا شلوغی میخوان، چه شلوغی رفتن به کنسرت چه خارج شدن از اون...
یک لحظه دندانم تیر میکشد؛ اما سعی میکنم به روی خودم نیاورم. میگویم:
-فرق که داره، اگه بلیط داشته باشن و بخوان وارد سالن بشن تا دیگه عین قطرهای که توی دریا چکه میکنه لای جمعیت محو بشن و تموم!
کمیل چیزی نمیگوید، مشخص است که با من موافق است. سرعتم را بیشتر میکنم و مشتاقانهتر به سمت محل برگزاری کنسرت حرکت میکنم.
کمیل پس از سکوتی به نسبت طولانی مات و مبهوت نگاهم میکند و میگوید:
-مطمئنی میخوای چیکار کنی؟
به صندلی ماشین تکیه میدهم و میگویم:
-خیلی سخت نیست، یه بار توی تل آویو انجامش دادم... اینجا که دیگه اوضاع خیلی بهتره... مگه نه؟
پس از طی کردن مسیری نه چندان طولانی به ورودی شهر میرسیم. هم تصاویر هوایی و هم ردیابی که به لطف غفور به ایلاک رون وصل شده است به ما میگوید که راه را درست آمدهایم. حالا دقیقا یک خیابان با آنها فاصله داریم. از نقشهی روی تلفنم کمک میگیرم و به جای خیابان شلوغی که بین ما و سوژه فاصله انداخته از مسیر جایگزین استفاده کنم. وارد یک کوچه نه چندان باریک میشوم و بلافاصله به سمت خیابان اصلی گاز میدهم و چند دقیقهی بعد کمیل با اشارهی دست به انتهای کوچهای که در آن قرار گرفتهایم، میگوید:
-اونجان، ته همین کوچه...
اخم میکنم:
-مسیر جلوشون بازه؟
سر تکان میدهد:
-نه، کاملا بسته است و بعیده بتونن با ماشین جایی برن.
بیسیم کوچکی که در فاصلهی کم جوابگوی کار ما هست را درون گوشم میگذارم و میگویم:
-باید جدا بشیم، تو هم دیگه توی ماشین نشین... بیا بریم تو دل جمعیت...
کمیل سری تکان میدهد و تاییدم میکند، سپس میگوید:
-فقط روی سیستم من نویزهای زیادی زده شده... ممکنه این نویزهای مزاحم روی ارتباط بیسیم مشکل ایجاد کنه، سعی کن خیلی فاصلهمون زیاد نشه که خدایی نکرده مشکلی پیش نیاد.
سری تکان میدهم و میگویم:
-انشاءالله که مشکلی پیش نمیآید. دستورالعمل عملیات هم دقیقا مثل علت حضور ما توی امارت مشخصه...
اگه خدا بخواد و ائمه اطهار کمک کنن، امروز روی اسم یکی دیگه از قاتلین حاج قاسم که مسئول عملیات چند وقت پیش و ترور شهید صیاد خدایی بود هم خط میکشیم...
کمیل ماشین را در نقطهای امن از کوچهای که در آن هستیم میگذارد و بیسیمش را درون گوشش جا میدهد و چند باری هم امتحان میکند تا خیالش راحت شود. سپس از ماشین پیاده میشود تا هر دو به سمت خیابان به راه بیفتیم...
آه کوتاهی میکشم و زیر لب آیهای را زمزمه میکنم که قوت قلبم میشود و دریای طوفانی افکارم را به بهترین شکل ممکن آرام میکند.
«وَاللّهُ عَزیزٌ ذُو انِتقام»
و خدا قدرتمند و انتقام گیرنده است...
ناخودآگاه لبخندی میزنم و سپس با گامهایی بلند و استوار به سمت خیابان میروم تا یکی دیگر از پروندههای انتقام را ببندم.
نویسنده:
#علیرضا_سکاکی
@RomanAmniyati
- پایان قسمت بیست و دوم -
❌ کپی با ذکر نام نویسنده و قید آیدی کانال مجاز است❌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حرم حضرت عباس در آستانهٔ وفات حضرت #ام_البنین سیاهپوش شد
🏴 در آستانه وفات حضرت #ام_البنین سلاماللهعلیها حرم مطهر قمر منیر بنیهاشم حضرت ابوالفضلالعباس علیهالسلام سیاهپوش شد.
📌 #اخبار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴خاطره شهید «سیدرضی موسوی» از حاج قاسم در مستند ۷۲ ساعت...
🔹خاطره شهید سیدرضی موسوی از فرماندهان بدون مرز سپاه در سوریه که امروز به دست رژیم صهیونیستی به شهادت رسید.
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇮🇷
┗╯\
✅@sahebzamanchanel
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇵🇸
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شبکه ۱۴ اسقاطیل
🔹سید رضی رابط ایران در سوریه،
مدیر دفتر، رابط بین دمشق و تهران
او به عنوان مغز متفکر، جابجایی تجهیزات را در منطقه دمشق انجام می دهد.
🔹این فرد برای اسقاطیل یک تهدید جدی است.
⏰ ۴ جولای ۲۰۲۲
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇮🇷
┗╯\
✅@sahebzamanchanel
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇵🇸
┗╯\╲
🔴 جزئیات شهادت سردار «سیدرضی موسوی» از زبان سفیر ایران در سوریه/ شنیدهها حاکی از حمله صهیونیستها به «منزل شهید موسوی» بهوسیله «سه موشک» است
🔹حسین اکبری سفیر ایران در سوریه:امروز ساعت 2 ایشان در سفارت بودند و در محل دفتر کارشان حضور داشتند و سپس در بعد از ظهر به محل اقامت و منزلشان در محله زینبیه رفتند. با توجه به اینکه همسر این شهید معلم هستند در آن ساعت در منزل حضور نداشتند و در ساعت 4:20 بعد از ظهر، منزل ایشان ظاهراً با سه موشک رژیم صهیونیستی هدف قرار میگیرد و ساختمان تخریب میشود پیکر این شهید به حیاط پرتاب میشود.
🔹ایشان دیپلمات و رایزن دوم در سفارت بودند که گذرنامه دیپلماتیک و اقامت دیپلماتیک در اینجا داشتند و در واقع بر اساس کنوانسیونهای بینالمللی 1961 و کنوانسیون 1973 این حمله به عنوان جنایت از سوی رژیم صهیونیستی انجام شده است.
🔹صهیونیستها ضمن اینکه این جنایت را مرتکب شدند به حوزه امنیت کشور سوریه نیز تعدی کردند زیرا که تأمین امنیت دیپلماتها به عهده کشور میزبان است.
🔹 ایشان در مدت زمان حضورشان در سوریه فعالیت مستشاری داشتند.
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇮🇷
┗╯\
✅@sahebzamanchanel
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇵🇸
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️صهیونیستها ۲ بار به شهید سیدرضی سوءقصد کرده بودند
رئیس ستاد پشتیبانی از جبهه مقاومت:
🔹صهیونیستها پیشتر ۲ بار به شهید سیدرضی موسوی سوءقصد کرده بودند.
🔹سید رضی آرزو میکرد در ایام شهادت حاج قاسم به شهادت برسد.
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇮🇷
┗╯\
✅@sahebzamanchanel
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇵🇸
┗╯\╲
♦️تعطیلی ۲۷۳ واحد آلاینده در استان اصفهان
روابط عمومی اداره کل محیط زیست استان اصفهان:
🔹از اوایل آبان تا پایان آذر امسال در راستای مصوبات کارگروه شرایط اضطرار آلودگی هوا، سه هزار و ۶۸۴ واحد صنعتی استان پایش شدند.
🔹از این تعداد ۶۳۷ واحد صنعتی اخطار رفع آلودگی دریافت کردند و ۶۷ واحد صنعتی آلاینده نیز مورد پیگیری قضایی قرار گرفتند.
🔹در این پایشها همچنین ۲۷۳ واحد آلاینده با اجرای حکم دادستانی پلمب شدند.
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇮🇷
┗╯\
✅@sahebzamanchanel
╲\╭┓
╭🌼🍂🍃🇵🇸
┗╯\╲