eitaa logo
کانال پایگاه صاحب الزمان عج
341 دنبال‌کننده
22.1هزار عکس
25هزار ویدیو
231 فایل
دراین مکان فعالیتهای سیاسی،اجتماعی،دینی، رانشرمیدهیم و تبیین میکنیم ارتباط با مدیر کانال: @Moein_Re
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻قاسم نبودی ببینی، قدس آزاد گشته... 🔹 نوحه‌ای به یاد شهید حاج قاسم سلیمانی در آخرین شب  عزاداری شهادت حضرت فاطمه‌زهرا سلام‌الله‌علیها در حسینیه امام خمینی ╲\╭┓ ╭‌🌼🍂🍃🇮🇷 ┗╯\ ✅@sahebzamanchanel ╲\╭┓ ╭‌🌼🍂🍃🇵🇸 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ادامه مستند داستانی کلنا قاسم
- رمان امنیتی - - قسمت هفتم - در میان شلوغی و تجمع مردم در حال عبور و مرور، سوژه‌ی من که از ایران به دبی سفر کرده وارد برج خلیفه می‌شود تا با ملیس رابرت دیدار کند و احتمالا خلاصه‌ای از وضعیت عملکرد خود و شبکه‌ی تحت فرمانش در تهران به او بدهد. بلافاصله بعد از اینکه مطمئن می‌شوم سوژه وارد برج می‌شود، با تیم پشتیبان هماهنگ می‌کنم: -رفیقمون وارد برج شد. خیلی طول نمی‌کشد که تیم مستقر در یکی از ماشین‌های پارک شده در کنار خیابان اطراف برج تحت عنوان تیم پشتیبان، جواب می‌دهد: -احتمال داره داخل آپارتمان مهمونی باشه، مراقب باش که مزاحم نشی. لب‌هایم را با حرص بهم فشار می‌دهم. من خیلی خوب می‌دانم که این شهر عمودی ۱۶۳ طبقه‌ای چه امکاناتی را در خود جای داده است. از استخرها و رستوران‌های متعدد گرفته تا یکی از بزرگ‌ترین سالن‌های بدنسازی و آپارتمان‌های خصوصی که عموما رفت و آمد درون آن‌ها زیر ذره‌بین تیم حفاظتی برج صورت می‌گیرد و اگر سوژه‌ی من بخواهد در یکی از آپارتمان‌ها با ملیس ارتباط بگیرد، کار برای رسیدن به آن افسر لعنتی باز هم گره خواهد خورد. سوژه چرخی در حوالی برج می‌زند و به خیال خودش سعی می‌کند تا از امن بودن اوضاع مطمئن شود. حالا هر دو ما می‌دانیم که او از ایران یک ماموریت مهم را رها نکرده که بخواهد چند صد کیلومتر آن طرف به خرید و تماشای مراکز تجاری برج بنشید. من آدم مغروری نیستم و خوب می‌دانم که غرور در شغل ما می‌تواند در کسری از ثانیه انسان را به تباهی بکشاند؛ اما می‌توانم ادعا کنم که در طول این سال‌ها کارم را خیلی خوب یاد گرفته‌ام. سوژه‌ام به درون سرویس بهداشتی می‌رود و من در حالی که حدود هشت، نه متر با او فاصله دارم و مشغول ورق زدن کتاب‌های درون قفسه‌ی یک کتابفروشی فوق العاده زیبا در رو به روی درب سرویس هستم، شش دانگ حواسم را جمع می‌کنم تا از او رو دست نخورم. خیلی طول نمی‌کشد تا سوژه با ظاهری جدید از سرویس خارج می‌شود. فورا گوشی همراهم را پشت جلد کتاب نگه می‌دارم و چند عکس از ظاهر جدیدش می‌اندازم. تی‌شرت زرد رنگ و شلوارک مشکی رنگی به تن کرده تا حسابی نسبت به ظاهر رسمی و دیپلمات چند دقیقه‌ی قبلش متفاوت شده باشد. از کتاب فروشی خارج می‌شوم و با حفظ فاصله‌ی مطمئن با سوژه به حوالی کابین آسانسور می‌رسم. دکمه‌ی آسانسور را فشار می‌دهد. چشم‌هایم را می‌بندم و با تمرکز سعی می‌کنم تا در کسری از ثانیه نقشه‌ی برج را در ذهنم مرور کنم. طبقه ۳۹ و طبقات زیرین برای هتل آرمانی استفاده می‌شود؛ طبقات ۳۹ تا ۱۰۸ عمدتا به‌عنوان بخش‌های مسکونی به کار می‌روند که درمجموع شامل ۹۰۰ آپارتمان شخصی می‌شوند و ما باید آرزو کنیم که هدف سوژه رفتن به سمت آپارتمان های شخصی نباشد. تعقیب و مراقبت در این مجتمع‌ها به علت گستردگی امکانات کار دشواری است. این آپارتمان‌ها شامل استودیوها و سوئیت‌های یک، دو، سه و چهار خوابه هستند. لابی‌های اختصاصی اسکای در طبقات ۴۳، ۷۶ و ۱۲۳ شامل باشگاه تناسب اندام، استخرهای سرپوشیده و روباز، جکوزی و اتاق سرگرمی برای دورهمی‌ها و رویدادها است و اگر هدف سوژه از آمدن به برج رفتن به یکی از این مراکز باشد، نور علی نور خواهد شد. درب کابین باز می‌شود و سوژه وارد کابین می‌شود تا ضربان قلبم برای حل شدن معمای مقصد او در این برج غول پیکر هر لحظه تند و تندتر شود. نویسنده: @RomanAmniyati - پایان قسمت هفتم- ❌کپی با ذکر نام نویسنده و قید آی‌دی کانال مجاز است❌
- رمان امنیتی - قسمت هشتم - کلاه لبه دارم را تا روی ابروهایم پایین می‌کشم و در حالی که کاملا حواسم را به دوربین‌های دور و اطراف می‌دهم، شاسی بیسیمم را فشار می‌دهم: -ایمان با مهمونمون برو داخل کابین. سپس پشت به کابین می‌شوم و همان‌طور که به سمت ویترین جذاب و رنگارنگ ساعت‌های مچی نگاه می‌کنم، صفحه‌ی گوشی‌ام را باز می‌کنم تا تصاویر خروجی از دوربین ایمان را مشاهده کنم. برایم مثل روز روشن است که اگر حالا بگذارم سوژه به تنهایی وارد کابین شود، دیگر نمی‌توانم ردش را بزنم. نفس کوتاهی می‌کشم و از انعکاس شیشه‌ی ویترین به ایمان نگاه می‌کنم که شانه به شانه‌ی سوژه وارد کابین می‌شود. مرد عجیبی است، با همان چشم‌های آبی اروپایی نیم نگاهی به لباس بلند عربی‌ ایمان می‌کند. ایمان نیز با اتکا به تجربه‌ی چندین و چند ساله‌اش در امارات با لهجه‌ی غلیظ بومی به زیر لب زمزمه می‌کند: -تفضل. سپس به ‌صفحه طبقات اشاره می‌کند تا او دکمه را فشار دهد. سوژه لبخندی می‌زند پشت را به ایمان می‌کند و با انگشت اشاره پنل لمسی طبقات را باز می‌کند. از پشت گوشی چهار چشمی به صفحه‌ی طبقات خیره می‌شوم تا بتوانم متوجه مقصدش شوم. دو بار پشت هم عدد یک را فشار می‌دهد و با کمی مکث عدد هفت را فشار می‌دهد؛ اما طوری که از رفتن پشیمان شده باشد، اعداد وارد کرده را با نگاهی نامطئن به طرف ایمان پاک می‌کند و بلافاصله با وارد کردن عدد چهل و پنج، مسیرش را تغییر می‌دهد. مطمئن هستم که او برای برگزاری یک جلسه‌ی مهم پا به اینجا گذاشته و شبیه مابقی توریست‌ها امکان وارد کردن اشتباه یک عدد برای مقصد را ندارد. به همین خاطر سعی می‌کنم به احساسم اعتماد کنم و در طبقه صد و هجده منتظرش بمانم. همان‌طور که منتظر کابین آسانسور هستم، از صفحه‌ی گوشی به رفتار سوژه نگاه می‌کنم که خیلی زود در طبقه‌ی چهل و پنج از کابین خارج می‌شود. پروتکل‌های امنیتی به من اجازه‌ی صحبت کردن در چنین شرایطی را نمی‌دهد. به همین خاطر یک پیام برای مرکز می‌نویسم: -مهمون به دلش به برگزاری مهمونی نیست؛ اما گمونم میزبان بین طبقه‌ی صد و یازده تا صد و نوزده مستقره. مرکز خیلی زود جواب می‌دهد: -پس ایمان رو مرخص می‌کنیم، برو نزدیک محل مهمونی. آه کوتاهی می‌کشم و بعد از اینکه وارد کابین می‌شوم، بلافاصله عدد صد و هفده را وارد می‌کنم تا بتوانم زودتر از سوژه خودم را به آنجا برسانم. فقط باید امیدوار باشم که اشتباه نکرده باشم... در چنین شرایطی کوچک‌ترین اشتباه می‌تواند سخت‌ترین تبعات را با خود به همراه داشته باشد. خیلی طول نمی‌کشد که درب کابین باز می‌شود و من پا به طبقه‌ای می‌گذارم که اگر خوش شانس باشم، قرار است میزبان یکی از مهم‌ترین جلسات نیروهای اطلاعاتی امنیتی رژیم صهیونیستی باشد. من به دلیل آشنایی با شرایط حساس و ویژه‌ی طبقات مسکونی می‌دانم که کافی است چند دقیقه بی دلیل بیرون کابین بمانم و انتظار رسیدن سوژه را بکشم تا ازطریق دوربین‌ها ردم را بزنند و به من شک کنند، آن وقت است که باید منتظر تیترهای مختلف به روی جلد جراید آشنا و غریبه درباره‌ی شکست اطلاعاتی ایران باشیم. پس عاقلانه رفتار می‌کنم و کاملا خونسرد و مطمئن به طرف راهرویی می‌روم که واحدهای مختلف در آن قرار گرفته است. انتهای راهرو دربی قرار دارد که رو به یکی از بالکن‌های چشم نواز این طبقه باز می‌شود و می‌تواند بهترین پوشش برای من باشد. با گام‌هایی استوار به داخل بالکن می‌روم و سپس از خلوتی داخل راهرو استفاده می‌کنم و در حالی که پشت به مناظر بی‌نظیر زیر پایم می‌ایستم، شبیه یوزپلنگی که در انتظار شکار آهو ساعت‌ها به یک نقطه خیره می‌شود، با دقت تمام به درب کابین آسانسور چشم می‌دوزم... به جایی که احتمال می‌دهم سوژه‌ام با ایلاک رون دیدار کند... نویسنده: @RomanAmniyati - پایان قسمت هشتم - ❌ کپی با ذکر نام نویسنده و قید آی‌دی کانال مجاز است❌
قسمتهای هفتم وهشتم👆👆
╲\╭┓ ╭‌🌼🍂🍃🇮🇷 ┗╯\ ✅@sahebzamanchanel ╲\╭┓ ╭‌🌼🍂🍃🇵🇸 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️این دخترکان که این چنین اشک شان جاری و قلبشان آکنده از صفا و پاکی است، ایرانی نیستند. عرب هم نیستند. اینجا روسیه است، جایی که شاید همه می انگارند مردمانی سنگدل دارد. با خود میآندیشم که دخترانِ سرزمین ما را چه شده که جهان شان اینچنین حقیر و پر از بازی های پوچ شده؟ ╲\╭┓ ╭‌🌼🍂🍃🇮🇷 ┗╯\ ✅@sahebzamanchanel ╲\╭┓ ╭‌🌼🍂🍃🇵🇸 ┗╯\╲
⭕️تو چند ساعتی که با گنجشک‌ درنده احساس پیروزی میکردن! حزب الله : دو سکوی گنبد آهنین نابود کرد القسام : چند نفربر نظامی و چند رأس صهیون سقط کرد انصارالله : ناوشکن آمریکایی یواس‌اس‌کارنی و دوتا کشتی نفتی هدف حمله موشکی و پهپادی قرار داد ╲\╭┓ ╭‌🌼🍂🍃🇮🇷 ┗╯\ ✅@sahebzamanchanel ╲\╭┓ ╭‌🌼🍂🍃🇵🇸 ┗╯\╲
⭕️فرزند بسیجی شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده در مراسم فاطمیه بیت رهبری ‌ ╲\╭┓ ╭‌🌼🍂🍃🇮🇷 ┗╯\ ✅@sahebzamanchanel ╲\╭┓ ╭‌🌼🍂🍃🇵🇸 ┗╯\╲