eitaa logo
تنها ساحل آرامش
68 دنبال‌کننده
4هزار عکس
108 ویدیو
5 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم داستان ها و داستانک ها تولیدی است. لطفا مطالب تولیدی را فوروارد بفرمایید.
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 قال امام علی علیه السّلام: «لاتَغتَرَّنَّ بِمُجامَلَةِ العَدُوِّ ؛ فَإنَّه كَالماءِ وإن اُطيلَ إسخانُهُ بِالنّارِ لا يَمتَنِعُ مِن إطفائِها.» 🌷 امام علی علیه السلام فرمود:«از مداراى دشمن، فريب مخور كه او چون آب است؛ اگرچه داغ شدنش با آتش طول مى‌كشد، امّا از خاموش كردنش دريغ ندارد.» 📚غرر الحكم : ح ١٠٢٩٨ ❤️ 📝 @sahel_aramesh
🌷 مادر شهید سلمان نقشبندی : «سلمان ویژگیهایی داشت که او را ممتاز کرده بود. قامتی بلند سینه ای ستبر و اندامی بی نقص داشت بسیار خوش سیما بود غیبت نمی کرد. وقاری کامل داشت مسلمانی متعهد و مقلدی رساله ای بود گر چه در برنامه های روزمره اش به فتاوی امام توجه داشت آنجا که در ظرایف احکام و در عمل دچار اشکال می شد به روحانیون محترم شهر که شماره تلفن همۀ انها را داشت رجوع می کرد و در مواقع غیر خدمت لباس سیاه را که بی اندازه برایش مقدس و به تنش برازنده بود به تن نمی کرد مبادا که وقتی تند برود و بقداست این لباس لطمه ای وارد شود می دانست که ضد انقلاب با صدها ذره بین در کمین خطایی است که از پیروان و مقلدان راستین امام سر بزند تا از کاهی سلسله جبالها بسازد.» 🍀 با ذکر صلوات صفحه قرآن امروز را به نیت شهید بزرگوار سلمان نقشبندی قرائت خواهیم کرد. 🌹 📝 @sahel_aramesh
🌷 به نیت شهید بزرگوار سلمان نقشبندی بفرمایید. ❤️ 📝 @sahel_aramesh
470.mp3
1.98M
📼 قرائت صفحه قرآن با صدای استاد پرهیزکار است. 🌷 به نیت شهید بزرگوار سلمان نقشبندی قرائت بفرمایید. ❤️ 📝 @sahel_aramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📄 🏠 خورشید با گذر از زیر درختان به چشمانش چشمک می‌زد. صدای بوق و هیاهوی خیابان مثل پیچش باد در گوشش می‌پیچید و می‌گذشت. قدم به قدم پشت سر پدرش راه می رفت. خیره به موهای خاکستری پدر، خاکستر خاطراتش را زیر‌‌ورو کرد. هر روز با صدای آخ و سوزش گردن خود از خواب می پرید. فریاد پدر او را می‌ ‌لرزاند: «مگه نگفتم صبح زود باید بری در مغازه، پاشو تنبل!» یاد آن روزها دوباره به ذهنش هجوم آورد و تمام وجودش را مثل شب، سیاه کرد. خیره به دست پدر شد و دندان هایش را برهم فشرد. ضرب دست پدر بارها و بارها برق چشمان امیر را پرانده بود. نفس عمیقی کشید: «چرا تمومش نمی‌کنی پسر؟ راهتو جدا کن، از همین حالا.» چرخید. صدای غرولند پدر را می شنید: «مردک پول منو بالا میکشه، حال... » صدای جیغ ترمز ماشینی و فریاد پدرش او را در جایش میخکوب کرد. ضربان قلبش اوج گرفت. لحظه‌ای نگذشته، جمعیت دور پدرش جمع شدند. جمعیت را شکافت و بالای سر پدر رفت. دستش را پیش برد، دست استخوانی پدر را گرفت. تمام خاطرات بچگی اش را دور ریخت و فریاد زد: «آمبولانس خبر کنین.» اشک از چشمانش جاری شد. در تصادف نخاع پدر آسیب دید و دیگر نتوانست از تخت بلند شود. چند ماه خواهر و برادرها مثل پروانه دور پدر چرخیدند؛ اما آرام آرام همه خسته شدند. صابر، برادر بزرگترش از اتاق پدر خارج شد و رو به امیر گفت: «یِ جلسه باید بگیریم، اینطوری نمیشه.» صابر به فرید و فریبا هم زنگ زد تا بیایند. همه دور تا دور اتاق نشستند و به همدیگر نگاه می‌کردند. صابر سرش را خاراند و گفت: «همتون که میدونین برای چی اینجایین؟ خوب می‌خواین چی کار کنین؟» فریبا دست هایش را به هم مالید و با اخم گفت: «شوهرم نمیگذاره دیگه بیام. میگه وسایلتم ببر دیگه کلا همونجا بمون.» فرید دست فریبا را گرفت و گفت: «غصه نخور، همه مردا مثل همن. سلمانم به من همینو میگه.» صابر گفت: «منم از کار و زندگی افتادم، بابا رو پس ببریم سالمندان؟» امیر به چهره تک تک خواهر ها و برادرش نگاه کرد و گفت: «نظر منو نپرسیدین.» صابر یک تای ابرویش را بالا انداخت و گفت: «مگه مخالفی؟ با اون بلاهایی که بابا تو دوران کودکی سرت و سرم آورد، گفتم اولین موافق تویی.» امیر خیره به چشم های صابر گفت: «اون خطا کرد، منم باید خطا کنم؟ با زهرا حرف زدم، می برمش خونه خودم. کاراشو خودمو زهرا انجام میدیم. شماها هم به زندگیتون برسین.» 🖊 📝 @sahel_aramesh
🌹 مرا در خود چنان بکاردار که با وجود آن چيزي از دين تو را به علت از آفريده‌اي ترک نکنم. خدايا اين من است، پس را در آن عظيم ساز، و مرا در آن، آشکار گردان. 🌹 ❤️ 📝 @sahel_aramesh
🌸 🌹 قال پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: «طوبى لِلزّاهِدينَ فِي الدُّنيا ، الرّاغِبينَ فِي الآخِرَةِ ، الَّذينَ اتَّخَذوا أرضَ اللّهِ بِساطا ، وتُرابَها فِراشا ، وماءَها طيبا ، وَاتَّخَذُوا الكِتابَ شِعارا ، وَالدُّعاءَ للّهِِ دِثارا. » 🌷 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «خوشا به حال آنان كه از دنيا دل بركَنْده‌اند و به آخرت، دل بسته‌اند؛ همانان كه زمين خدا را فرشِ خود، خاكش را بستر، آبش را خوراكِ گوارا و قرآن را جامه زيرين، دعا به [درگاه ]خدا را جامه رويين خويش ساخته‌اند.» 📚الأمالي للطوسي : ص ٥٣٢، ح ١١٦٢ ❤️ 📝 @sahel_aramesh
🌷 فرازی از وصیت شهید حجت اسدی : «بعد یک عمر نوکری و ذاکری در خانه اهل‌بیت و امام حسین(ع) از ارباب بارها خواسته‌ام که مزد قبولی نوکری ام را شهادت عنایت فرماید. لیاقتی که برای بندگان عاص همچون من که عمرم را به گناه و معصیت سپری کردم خیلی دست‌نیافتنی و سخت شده است؛ اما امیدوارم در دفاع از حرم اهل‌بیت بالاخص عمه جان امام زمان(عج) اولیا مخدره بی‌بی زینب کبری(س) این مزد عبد عاص داده شود.» 🍀 با ذکر صلوات صفحه قرآن امروز را به نیت شهید بزرگوار حجت اسدی قرائت خواهیم کرد. 🌹 📝 @sahel_aramesh
🌷 به نیت شهید بزرگوار حجت اسدی قرائت بفرمایید. ❤️ 📝 @sahel_aramesh
471.mp3
788.9K
📼 قرائت صفحه قرآن با صدای استاد پرهیزکار است. 🌷 به نیت شهید بزرگوار حجت اسدی قرائت بفرمایید. ❤️ 📝 @sahel_aramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا