eitaa logo
تنها ساحل آرامش
70 دنبال‌کننده
4هزار عکس
108 ویدیو
5 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم داستان ها و داستانک ها تولیدی است. لطفا مطالب تولیدی را فوروارد بفرمایید.
مشاهده در ایتا
دانلود
😭حاج قاسم سلیمانی شهادتت مبارک😭 آقا جان یا امام زمان عجل الله تعالی فرجه کی می آیی؟😭 ی 😭روزیتان اللهم عجل لولیک الفرج الهی آمین @sahel_aramesh
؟ صبح روز جمعه، شهر خلوت بود؛ خلوت تر از هر روز. مردم خسته، به خواب رفته بودند. نمی خواستند بیدار شوند. نمی خواستند واقعیت را ببینند. نمی خواستند چشم باز کنند و جای خالی مالک اشتر را ببینند. نمی خواستند بیدار شوند و برای فرج امام زمانشان ناله سر دهند. زاری کنند. دعا بخوانند. نمی خواستند بیدار شوند و روی پای خودشان بایستند. نمی خواستند بیدار شوند و دل از طاغیان و یاغیان ببرند. نمی خواستند چشم باز کنند و حقیقت را ببینند. نمی خواستند چشم باز کنند و دوست و دشمنشان را با چشم باز تشخیص دهند. هوا روشن بود. خورشید به وسط آسمان رسیده بود. اما مردم می خواستند بخوابند. ساعت خواب... @sahel_aramesh
🌷 امروز به نیت شهید بزرگوار حاج قاسم سلیمانی قرائت بفرمایید🌷 @sahel_aramesh
🌷 امروز به نیت شهید بزرگوار محسن حججی قرائت بفرمایید🌷 @sahel_aramesh
🔹 🔸 ⭐ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: لِكُلِّ شَيْءٍ شَيْءٌ يَسْتَرِيحُ إِلَيْهِ وَ إِنَّ اَلْمُؤْمِنَ يَسْتَرِيحُ إِلَى أَخِيهِ اَلْمُؤْمِنِ كَمَا يَسْتَرِيحُ اَلطَّيْرُ إِلَى شَكْلِهِ ✨ امام صادق علیه السلام : هر چیزى با چیزى آرام مى گیرد و مؤمن با برادر مؤمن خود آرامش مى یابد چنان که پرنده با همجنس خود آرام مى گیرد. 📚 میزان الحکمه جلد اوّل، محمّد محمّدی ری شهری، صفحه ۶۹؛بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام , جلد 71 , صفحه 234 ❤ 📝 @sahel_aramesh
🌸 🔸 قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : أحضَرُ الناسِ جَوابا مَن لَم يَغضَبْ . 🔸 امام على عليه السلام : حاضر جوابترين مردم كسى است كه خشمگين نشود. 📚 غرر الحكم حدیث 2950 ❤ 📝 @sahel_aramesh
😌 ▫ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ :مَنْ وَثِقَ بِأَنَّ مَا قَدَّرَ اَللَّهُ لَهُ لَنْ يَفُوتَهُ اِسْتَرَاحَ قَلْبُهُ. ◻ امام على عليه السلام : هركه اطمينان داشته باشد كه آنچه خدا برايش مقدّر كرده است به او مى رسد ، دلش آرام گيرد . 📚 ميزان الحكمه ,جلد چهارم,محمّد محمّدی ری شهری,صفحه 546؛ عیون الحکم و المواعظ , جلد۱ , صفحه۴۳۸ ❤ 📝 @sahel_aramesh
‌ 🌹 آمرزنده اي براي گناهانم و پرده پوشي براي زشتكاري‌هايم و تبديل كننده اي براي كار زشتم به ، جز تو نمي يابم، معبودي جز تو نيست ، و منزّهي و به ستايشت برخاسته ام ، به خود ستم كردم و از روي جرأت نمودم و به ياد ديرينه ات از من و بخششت بر من به نشستم. 🌹 ❤️ 📝 @sahel_aramesh
‌ 🌹 به من ده تا بپذیرم آنچه را نمی توانم دهم ، ده تا دهم آنچه را می توانم دهم ، ده تا این دو را بفهمم ، مرا ده تا نباشم و آن میل من کنند. 🌹 ❤️ 📝 @sahel_aramesh
‌ 🌹 های را از و هایشان را از ، دار و هایشان را از چاره جویی بی خبر ساز و شان را از با مردان گردان و ایشان را از با دلیران بترسان. 🌹 ❤️ 📝 @sahel_aramesh
📄 😌 مهین به دیوار تکیه داد، نور سالن نیمی از بدنش را روشن کرد، خیره به وحید گفت:" از موقعی که اومدی، حالت سرجاش نیس. چی شده؟" وحید به نیمه سیاه بدن مهین خیره شد. روز پیش موقعی که از بیکاری داشت مگس می پراند. فرشادی برگه بار کامیون را جلویش گذاشت. با چشم اشاره به کامیون جلوی انبار کارخانه کرد :" سلمانی جان، امضاء کن که باید برم. وحید به برگه نگاهی انداخت. از پشت صندلی بلند شد و گفت:" باید چک کنم. بعد امضاء می کنم." فرشادی مچ دستش را گرفت :" یک ماهه اومدی انبار در جریان امور نیستی به میرلوحی بگو بیاد." وحید مچش را کشید و برگشت پشت میز نشست،برگه را روی میز انداخت:" میرلوحی دیگه نمیاد. منم تا بارو بررسی نکنم، چیزی امضاء نمی کنم." فرشادی نیشخندی زد. دستان سیاه و کلفتش را روی میز گذاشت، گفت:" آهان، خوب این رو از اول می گفتی مثل میرلوحی باهات حساب می کنم. نصف، نصف. حالا امضاء کن. " وحید تمام صورت فرشادی را وجب به وجب چرخ زد تا شاید نشانی از شوخی در او ببیند، جز جدیت چیزی پیدا نکرد. پرسید:" ینی چقد؟" فرشادی پشت میز، کنار وحید رفت. آرام و با لحنی خندان کنار گوش وحید گفت:" هر باری ده میلیون توش سوده که در ماه سهمت میشه، چیزی حدود پنجاه میلیون. فقط شتر دیدی، ندیدی. " وحید سعی کرد تا تعجبش را پنهان کند. فقط خودش را همراه نشان داده بود تا مقدارش را بفهمد و گزارش کند. معینی مدیر انبار های کارخانه روی او حساب کرده بود. موقع  اخراج میرلوحی به او گفته بود:" بهت اطمینان داشتم که آوردمت انبار، حواست رو جمع کن." وحید حساب کرد 50 میلیون در ماه یعنی ده برابر حقوق یک ماهش. می توانست سر سال خانه بخرد و از در به دری راحت شود؛ خانه ای وسط شهر و نزدیک به خانه پدر و مادرش. برگه را فرشادی جلویش گذاشت:" شماره حسابت رو بده تا برات بریزم." وحید خودکار را برداشت و بدون لحظه ای درنگ آن را امضاء کرد. از موقعی که پول به حسابش واریز شد تا قبل خواب مدام به پیام واریزی نگاه کرد. لحظه ای خوشحال و لحظه ای ناراحت بود. صدای مهین تکانش داد:" دو ساعته به من زل زدی ولی نیستی. میگم تو خوابت چی دیدی که فریاد کشیدی؟" وحید سرش را روی بالش گذاشت:" چیزی نبود، بیا بخواب." مهین شانه بالا انداخت. قبل بیرون رفتن از اتاق گفت:" نمازت رو بخون بعد بخواب، اذان رو گفتن." وحید به پنجره اتاق خیره شد. هوا داشت روشن می شد. ابروهایش در هم رفت. دست هایش را اهرم کرد تا بلند شود. خنکی هوای اتاق تنش را لرزاند، دوباره به زیر پتوی گرم و نرمش رفت. نچی کرد و دوباره خواست بلند شود. مثل اینکه چیزی او را به زمین چسبانده بود و نمی گذاشت بلند شود. فشار به دستانش آورد، با کرختی برخاست. چیزهایی را تجربه می کرد که هیچگاه تجربه نکرده بود. نمازش را خواند. ولی کلمه ای از آن را نفهمید. خواب، اتفاقات روز قبل، حس و حالش از لحظه امضاء تا خواندن نماز را در ذهنش حین نماز بالا و پایین کرد. سلام نماز را داد. سرش را به نشانه تأسف برای خودش تکان داد. دستانش را برای دعا بالا برد. ولی به محض بالا بردن، دستش را پایین آورد. مغزش مورد هجوم افکار مختلف قرار گرفت. نبرد درون ذهنش را در رفتار خودش لحظه به لحظه می دید . به صدای ذهنش گوش داد:" خیلی نفهمی، آره نفهمم و می خوام نفهم بمونم. بیچاره، می بینی چه بلایی داره سرت میاد، باز می خوای خودت رو به نفهمی بزنی؟ چیزی نشده که امروز فقط حالم خوب نیست برا همین حال نماز خوندن نداشتم. باشه تو راست میگی."خسته از نبرد درون ذهنش بلند شد و لباس پوشید. مهین نظاره گر کارهای وحید بود. می دانست در چنین مواقعی باید وحید را به حال خودش بگذارد؛ امّا دلش مثل سیر و سرکه می جوشید. وحید برخلاف هر روز سراغی از صبحانه نگرفت. به سمت در رفت. مهین دل به دریا زد، گفت:" اگه اتفاقی افتاده بگو تا با هم حلش کنیم." وحید صورت  بی حالش را به لبخندی مهمان کرد :" چیز خاصی نیس فقط اگه خدا بخواد به زودی میتونیم خونه دار بشیم." مهین با شنیدن حرف وحید ترسید. در لحظه ای هزاران فکر به ذهنش هجوم آورد. همه آنها را پس زد، قبل بیرون رفتن وحید گفت :"  اگه خدا بخواد، به زودی؟! مطمئنی وحید؟" وحید مکثی کرد، از لحظه امضاء برگه، آرامش از وجودش رفته بود. تصمیمش را گرفت. آرامش می خواست نه خانه ای که لحظه ای در آن آرام و قرار نداشته باشد. بدون معطلی، گوشی اش را از جیب در آورد. با گفتن سلام آقای معینی از خانه بیرون رفت. 🖊 📝 @sahel_aramesh
🔸 قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : أَصَابَ مُتَأَنٍّ أَوْ كَادَ، أَخْطَأَ مُسْتَعْجِلٌ أَوْ كَادَ. 🔹 امیرالمؤمنین عليه السلام فرمود:كسى كه با آرامش كار كرد به مطلوب رسيد، يا بدان نزديك شد. شتابكار به خطا رفت، يا بدان نزديك شد. 📚 غرر الحکم و درر الکلم , جلد۱ , صفحه۶۹ ,حدیث 129 ❤ 📝 @sahel_aramesh
🌹 ببخش از عطای خود بر من آن‌چنان‌که دیده‌ام به آن شود و از به تو سرشارم سازی به اندازه‌ای که نهادم یابد و از آن‌چنان بر من عطا کنی که با آن دنیا را برایم نمایی و با آن از دیدگان دلم پرده‌های را برگیری، به مهربانی‌ات ای مهربان‌ترین مهربانان. 🌹 ❤️ 📝 @sahel_aramesh
🌹 را برایم ده که آن وسیله‌ی در بودن و دوری من از است و را ساز که آنجا خانه من و گریزگاهم از دون‌صفتان است و را برایم زمینه افزونی در هر و مرگم را برایم از هر قرار ده. 🌹 ❤️ 📝 @sahel_aramesh
🌹 از تو می‌خواهم به که از خود بر من آن‌چنان‌که دیده‌ام به آن شود و از به تو سازی به اندازه‌ای که نهادم یابد و از آن‌چنان بر من کنی که با آن دنیا را برایم نمایی و با آن از دیدگان پرده‌های را برگیری، به ای مهربان‌ترین مهربانان. 🌹 ❤️ 📝 @sahel_aramesh
🌹 از تو می‌خواهم به که از خود بر من آن‌چنان‌که دیده‌ام به آن شود و از به تو سازی به اندازه‌ای که نهادم یابد. 🌹 ❤️ 📝 @sahel_aramesh
🌹 وجودم را به تاج و بیارای و به سرپرستی، بلند مرتبه‌ام گردان و مرا راستین ببخش و به گشایش در امور زندگی مکن و نیکو به من عطا فرما و زندگی‌ام را دشوار و سخت قرار مده. 🌹 ❤️ 📝 @sahel_aramesh
🌹 به سود هیچ و بر من و قرار مده و روی را به سوی آنان مکن؛ بلکه دل و جان و و انجام گرفتن کارم را برعهدۀ خودت و از بندگانت قرار ده. 🌹 ❤️ 📝 @sahel_aramesh
🌹 قال امام علی علیه السلام: «حَرَسَ اللّهُ عِبادَهُ المُؤمِنينَ بِالصَّلَواتِ وَالزَّكَواتِ ومُجاهَدَةِ الصِّيامِ فِي الأَيّامِ المَفروضاتِ ؛ تَسكينا لِأَطرافِهِم ، وتَخشيعا لِأَبصارِهِم ، وتَذليلاً لِنُفوسِهِم ، وتَخفيضا لِقُلوبِهِم ، وإذهابا لِلخُيَلاءِ عَنهُم.» 🌷امام علی علیه السلام فرمود: «خداوند ، بندگان مؤمن خويش را با نمازها، زكات‌ها و تلاش براى روزه گرفتن در روزهاى واجب شده، نگهدارى كرده تا اعضايشان آرامش و چشمانشان خشوع پيدا كند و جان هايشان رام گردد و دل هايشان متواضع شود و غرور از آنان زدوده گردد.» 📚نهج البلاغة : خطبة ١٩٢ ❤️ 📝 @sahel_aramesh
🌹 به سود هیچ و کافری بر من و نعمت قرار مده و روی نیازم را به سوی آنان مکن؛ بلکه دل و جان و بی‌نیازی‌ام و انجام گرفتن کارم را برعهدۀ خودت و از بندگانت قرار ده. 🌹 ❤️ 📝 @sahel_aramesh
🌹 به سود هیچ و کافری بر من رافت و نعمت قرار مده و روی را به سوی آنان مکن؛ بلکه دل و انس جان و بی‌نیازی‌ام و انجام گرفتن کارم را برعهدۀ خودت و از بندگانت قرار ده. 🌹 ❤️ 📝 @sahel_aramesh