به خواب دیده ام؛ امشب قرار میآید
خزان عُمر مرا هم بهار میآید
شنیده ام به تلافیِ بوسه ی گودال
برای دلخوشی ام، بی قرار میآید
بیا بساط پذیرایی ام همه جور است
همیشه شَه به سراغ ندار میآید
اگرچه یک یک انگشتها ز کار افتاد
برای شانه زدن که به کار میآید
چنان ز ترس زمین خورده ام که در گوشم
هنوز نعره ی آن نیزه دار میآید
ز تازیانه، لباسم چه راه راه شده
چقدر بر تن من لاله زار میآید
چه حرفها که در اینجا به دخترت نزدند
صدای بی کسی از این دیار میآید
سرت به نیزه که چرخید؛ قلب من هم ریخت
دوباره دور تو چندین سوار می آید
لبم ز چوب ستم پیشه، سخت تر نَبُوَد
بیا که با تو لب من کنار میآید
#احسان_محسنی_فر
📝 @sahel_aramesh