🌷 فرازی از وصیت نامه شهید شهید شعبانعلی نژادفلاح:«خدایا دوست دارم که خود را در خون خود ودر راه تو با اخلاص کامل غوطه ور ببینم. قدر وصیت نامه را کمتر از خون ندانید زیرا موج های خون ممکنش است در شرایط مختلف تاریخ شکسته شود و به فراموشی سپرده شود. نگذارید اهداف و حرکت اسلامی این انقلاب عظیم که به رهبری خمینی بت شکن آغازین گرفته به فراموشی سپرده شود. ای برادران با صبر و توکل پیش بروید و به یاد شهداء باشید، ای خانوادههای شهداء از نفاق دوری نمائید و با از دست دادن شهیدان در راه خدایتان هرگز سست نشوید، بلکه با ایمان بیشتر راه آنان را ادامه دهید و در فرصتهای مختلف بر قبور شهدا حاظر شوید تا از تشویش خاطر های مادی دنیا دلتان آرام گیرد.»
🍀 با ذکر صلوات صفحه قرآن امروز را به نیت شهید بزرگوار شعبانعلی نژاد فلاح قرائت خواهیم کرد.
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
📝 @sahel_aramesh
🌷 به نیت شهید بزرگوار شعبانعلی نژاد فلاح قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
259.mp3
1.74M
📼 قرائت صفحه قرآن با صدای استاد پرهیزکار است.
🌷 به نیت شهید بزرگوار شعبانعلی نژاد فلاح قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
موانع استجابت دعا_10.mp3
12.78M
🔻 #موانع_استجابت_دعا ۱۰
سر سجاده دعا، درست روبروی خدا
مینشینیم ...
و تنها چیزی که زیر دندان قلبمان گیر نمیکند؛ خودِ خدا، و بهره بردن از این آغوش است!
دل هرجاییِمان، همه چیز میخواهد جز آنچه را که بایـــد....
♨️ سالها حضور در چنین مکتبی ؛
ما را به اجابت نخواهد رساند...
🎤 #استاد_شجاعی
📝 @sahel_aramesh
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#خدایا
اگر بدانم در #درگاه تو مورد #مقبولیت واقع می شوم، اگر #مشکلات به #اندازه تمامی #کوه ها بر گردنم #فشار آورند آهی نخواهم کشید.
#اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم 🌹
❤️ #مناجات
📝 @sahel_aramesh
🌸🍃🌸🍃🌸
#سلام_روزانه_به_ساحت_مقدس_چهارده_معصوم_علیهم_السلام
☀️السلام علیک یا رسول الله 🌸🍃
☀️السلام علیک یا فاطمه الزهرا🌸🍃
☀️السلام علیک یا علی بن ابی طالب امیر المومنین🌸🍃
☀️السلام علیک یا حسن بن علی🌸🍃
☀️السلام علیک یا حسین بن علی 🌸🍃
☀️السلام علیک یا علی بن الحسین 🌸🍃
☀️السلام علیک یا محمد بن علی🌸🍃
☀️السلام علیک یا جعفر بن محمد 🌸🍃
☀️السلام علیک یا موسی بن جعفر 🌸🍃
☀️السلام علیک یا علی بن موسی 🌸🍃
☀️السلام علیک یا محمد بن علی(امام جواد) 🌸🍃
☀️السلام علیک یا علی بن محمد(امام هادی) 🌸🍃
☀️السلام علیک یا حسن بن علی (امام عسکری) 🌸🍃
☀️السلام علیک یا صاحب الزمان 🌸🍃
☀️السلام علیکم جمیعا و رحمه الله و برکاته. 🌸☘🌸☘🌸❣
#دعای_مخصوص_حفظ_ایمان_در_آخر_الزمان🌸🍃
☀️« یا الله یا رحمن یا رحیم، یا مقلّب القلوب، ثبت قلبی علی دینک»
(ای تغییردهندهی قلبها، قلب مرا بر دین خودت تثبیت کن.)☀️
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌤 أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
1_207200494.mp3
5.93M
❧🔆✧ ﷽ ✧🔆❧
🎤 دعای عهد
👌چه خوب است که هر روز صبح دعای عهد بخوانیم،
🎧 یا حداقل گوش دهیم
مدت قرائت این دعا ۶ دقیقه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#امام_زمان
✅ زیارت حضرت #موسى_بن_جعفر و حضرت #رضا و حضرت #جواد و حضرت #هادى عليهم السّلام در روز #چهار_شنبه
📝 @sahel_aramesh
ziarat_4shanbeh.mp3
2M
✅ زیارت مخصوص حضرت #موسى_بن_جعفر و حضرت #رضا و حضرت #جواد و حضرت #هادى عليهم السلام عليهم السّلام در روز #چهار_شنبه روزیتان
📝 @sahel_aramesh
زیارت عاشورا فرهمند.mp3
1.95M
▪️هر روز ، در ماه #محرم مهمان امام حسین علیه السلام باشیم با زمزمه #زیارت_عاشورا
🎤 #محسن_فرهمند
📝 @sahel_aramesh
✅ #مواسات
🌸 أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: مُوَاسَاةُ اَلْأَخِ فِي اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ تَزِيدُ فِي اَلرِّزْقِ .
🍀 امام على عليه السلام فرمود:كمك مالى كردن به برادر دينى، روزى را زياد مى كند.
📚 ميزان الحكمه ,جلد4 ,صفحه 443؛ بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام , جلد۷۱ , صفحه۳۹۵
❤ #از_معصوم_بیاموزیم
📝 @sahel_aramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ ما آخرالزمان ممکنه در معرض امتحان مواسات قرار بگیریم
❎ هر کس ممسک باشه سقوط می کنه
😰 من می ترسم قبل از ظهور تا امتحان مواسات از ما نگیرن آقا نیاد ...
🎙 #سخنرانی
🎤 #علیرضا_پناهیان
📝 @sahel_aramesh
🌷 فرازی از وصیت نامه شهید عمران پستی :« ای خفتگان !بیدار شوید که مرگ در کمین شما نشسته است .احدی از شما از دام او فرار نتوانید کرد ... قبل از اینکه دستتان از این اموال و اولاد و از این دار تکلیف و از این بازار الهی و از این مرزعه آخرت ، کوتاه شود فکری بکنید و حسابهایتان را پاک کنید و بارهای گناه را با توبه سبک کنید .
اگر حول معارف الهی اندیشه کنید و خود را بیشتر بکاوید عاشق او می شوید و در راهش سر از پا نمی شناسید و تا به وصالش نرسید آرام نمی گیرید و با هر تقریبی که برایتان حاصل شود عشقتان شعله ور می گردد تا جایی که این زمزمه الهی و ملکوتی را به گوش جان می شنوید .
فکر نکنید که شهادت همین طوری به دست می آید بلکه همان طور که امام فرموده اند شهادت یک هدیه الهی است از جانب خدای تبارک و تعالی برای آن کسانی که لایق هستند .»
🍀 با ذکر صلوات صفحه قرآن امروز را به نیت شهید بزرگوار عمران پستی قرائت خواهیم کرد.
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
📝 @sahel_aramesh
🌷 به نیت شهید بزرگوار عمران پستی قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
260.mp3
1.87M
📼 قرائت صفحه قرآن با صدای استاد پرهیزکار است.
🌷 به نیت شهید بزرگوار عمران پستی قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
📜 #داستانک
😱 #سقوط_مرگبار
🔻همه با هم وارد دهانه غار شدند. مسیر سختی را طی کرده بودند. ارتفاع زیاد، صخره های لیز و خطر درندگان. اما به هر ترتیبی بود خودشان را رسانده بودند تا اینجا. از این به بعد را باید تا زانو داخل آب حرکت می کردند. آبی که وقتی از دهانه غار سرازیر می شد، آبشار آرام اما هولناکی را شکل می داد که مشخص نبود از پس آن چه چیزی ممکن است بیرون بیاید. حالا که به بالای آبشار رسیده بودند، ترسشان از آن مضحک به نظر می آمد. این مسیر دشوار را به کمک یکدیگر طی کرده بودند و حالا به هم افتخار می کردند. با غرور پیش می رفتند و آب را می شکافتند.
🔸هرکسی درون افکار خودش فرو رفته بود و برای آینده برنامه ریزی می کرد. بر لب هر کدام لبخندی از شیرینی آنچه در تصور می ساخت، شکل گرفته بود. نه هوای سرد و نمناک غار و نه قطره هایی که از قندیل ها بر سر و صورتشان می چکید و نه پرواز گهگاه خفاشی در نور فانوس، هیچکدام نمی توانست آنها را از این حال خارج کند. به شادی در بهشت خود گام بر می داشتند و می خواستند هرچه زودتر به انتهای غار برسند. خطرات مسیر آنها را کار آزموده کرده بود و از هیچ خطری پروا نداشتند. به نظر می رسید تا انتهای غار مسیر زیادی باقی مانده است اما شوق رسیدن، خستگی را از یادشان برده بود و سرمای آب نمی توانست به استخوان هایشان اثر کند.
🔹یکی از رفقا به افتخار ورودشان شروع کرد به زمزمه کردن آهنگ ورود کریستوف کلمب به خاک قاره آمریکا در فیلم فتح بهشت: «هوم هوم هوم». بقیه هم آرام آرام با او هم نوا شدند. کم کم صدایشان داشت اوج می گرفت که با گذشتن از اولین پیچ، همه صداها یک دفعه خاموش شد. همه سر جایشان خشک شدند و تنها صدا صدای آب بود که با دیواره های غار برخورد می کرد و از بین پاهایشان می گذشت. حتی به سختی می توانستند ضربان قلبشان را حس کنند.
🔸تصورشان از رسیدن به گنج و تمام شدن کار، مانند قلبهایشان ذره ذره آب شد و از بین رفت. روبرویشان جمجمه بزرگ و خون آلودی قرار داشت که پشت یک تکه سنگ گیر کرده بود و بر روی جریان آب تکان می خورد. خون های تازه نشان از درگیری نه چندان دور می داد. خبر از موجودی که توانسته بود این غول را بکشد و پوست و گوشت از جمجمه اش بکند. تمام خطرات راه در مقابل این خطر رنگ باخت مانند چهره هایشان که از ترس رنگ باخته و سفید شده بود. کسی قدرت تصمیم گیری نداشت.
🔹صدای ناگهانی چلپ چلپ آب همه را از جا کند. بدون اینکه کسی چیزی گفته باشد همه به طرف جمجمه دویدند. راهنما و رهبری جز غریزه نمی توانست راه فرار را در این لحظه به آنها نشان دهد. هر طور شده جمجمه را از پشت سنگ رها کردند. در حالیکه صدا نزدیک و نزدیک تر می شد بر جمجمه سوار شدند و راه دهانه غار را در پیش گرفتند.
🔸هنوز به دهانه غار نرسیده بودند که در نور کم رنگ فانوس هیکل درشتش را دیدند. هیکلی دولا که از پیچ غار گذشت و به محض اینکه آنها را دید بر سرعت قدمهایش افزود. همگی به تقلا افتادند و شروع کردند به پا زدن تا سریعتر از آبشار سرازیر شوند به امید اینکه غول دستش به آنها نرسد. هنوز چند گامی بین آنها فاصله بود که جمجمه از آبشار سرازیر شد و با شدت درون دریاچه افتاد. همراه جمجمه پایین رفتند و دوباره از آب بیرون پریدند و شناور بر آب از غار دور شدند.
🔹همه بی صدا اشک می ریختند که در یک قدمی نتیجه، بی حاصل بر گشته بودند و همه زحمت هایشان بر باد رفته بود. ناراحت به خاطر از دست رفتن همه چیز و خوشحال به خاطر زنده ماندن. یکی از آنها که می خواست حال و هوا را عوض کند گفت: « نگا کنین غوله لبه غار وایساده دیگه دستش بهمون نمیرسه، آخه آخه اصلا دست نداره، می بینین؟ دست نداره» و قاه قاه زد زیر خنده. سرخوشی احمقانه ای که با شیرجه غول از بالای آبشار ناتمام ماند.
🔸حرکت آب را می دیدند که هر لحظه به آنها نزدیک و نزدیک تر می شد. غول بدون دست هم می توانست به خوبی شنا کند. نفس کشیدن یادشان رفته بود. تنها یک پازدن دیگر باقی مانده بود که به آنها برسد. در پا زدن آخر سر و سینه اش را مانند نهنگ از آب بیرون داد که ناگهان سعید از خواب پرید.
🔹قلبش تند می زد. تمام بدنش عرق کرده بود. دست روی پیشانی اش گذاشت، از تب می سوخت. درحالیکه تمام بدنش می لرزید بلند شد تا قرص بخورد. همینطور که به سمت جعبه داروها می رفت طبق عادت همیشگی گوشی را برداشت تا از آخرین اخبار بورس خبر بگیرد. تیتر خبر آخر نوشته بود: «شاخ بورس شکست» و زیرش تصویری بود از تابلو سهام های بورسی که به شکل جمجمه ای غول آسا و خونین، قرمز شده بود.
🔺قلبش به احترام این اندوه چند لحظه سکوت کرد.
🖊 #به_قلم_مشکات
📝 @sahel_aramesh