📄 #داستان
💰 #شش_درهم
🌸صدای آه و ناله عبدالله دلش را فشرد . مثل مار به خود می پیچید. دانه های عرق صورتش را خیس کرده بود. حلیمه با دستمال مدام عرق پیشانی فرزندش را پاک می کرد. قلبش مثل تبل بر دیوار سینه اش می کوبید. صدای در چوبی خانه ابروهای درهمش را باز کرد. چشمان نمدارش را پاک کرد.
🍃طبیب عبدالله را معاینه کرد و گفت:« دارویی برایش می نویسم حتما از عطاری تهیه اش کن و گرنه حالش بدتر از این می شه. » طبیب از جایش بلند شد. حلیمه دو سکه ی باقی مانده درون کیسه پول را به طبیب داد.
🌸 مریضی و خانه نشینی عبدالله آنها را در مضیقه قرار داده بود. حلیمه هر ماه مقداری پول پس انداز کرده بود که در ایام بیماری عبدالله تمام آن را خرج کرد. دیگ مسی را هم فروخته بود تا هزینه طبیب را بدهد.
🍃نسخه پزشک را مقابل چشمان ریز و گود رفته اش گرفت. صدای آه و ناله عبدالله روحش را می خراشید. دور تا دور اتاق را نگاه کرد. حصیر پاره زیر پایشان قابل فروش نبود. کاسه و بشقاب لب پرشان را هم کسی نمی خرید. چشم هایش با شبنم اشک تر شد. دوباره نگاهی به اطرافش انداخت. چشمانش به قفل در گره خورد. قفل پولادی سیاه شده مثل طلا درخشید. با دستان لرزانش قفل را باز کرد و به سمت بازار رفت.
🌸بوی داروهای گیاهی مشامش را پر کرد. عطار در حال زیر و رو کردن گل برگ های گل محمدی بود. حلیمه نسخه طبیب را نشان عطار داد،گفت:« هزینه اش چقدر میشه؟» عطار گفت:« هفت درهم.»
🍃حلیمه راهی مغازه قفل فروش در گوشه دیگر بازار شد. صدای قیژ قیژ سوهان بر بدن کلید با صدای حلیمه قطع شد:« این قفل رو چند می خری؟» قفل فروش دست به سبیل هایش کشید. نگاهی به قفل انداخت:« شش درهم بیشتر نمی ارزه.» حلیمه نسخه را میان انگشتان باریک و لرزانش فشرد، گفت:« یِ درهم بیشتر نمی خری؟» قفل فروش به سوهان کشیدن مشغول شد، گفت:« نه.»
حلیمه بغض کرد؛ اما نگذاشت بغضش بترکد. سراغ مغازه ی دیگری رفت و مغازه ی دیگر. هیچکدام بیشتر از شش درهم قفل را نمی خریدند.
🌸در گوشه ی دیگر شهر، حسین سر سجاده نشسته بود و برای دیدن امام زمان( عج) دعا می کرد. چندین سال کار شب و روزش نماز و دعا برای دیدار امام شده بود. مرواریدهای اشک از چشمانش جاری شد، دست به دعا بلند کرد و گفت:« خدایا! کجا به دنبال امامم بگردم؟» یکدفعه حسی در قلبش او را وادار کرد تا برخیزد. درنگ نکرد. تپش های قلبش او را از کوچه ای به کوچه ای دیگر راهنمایی می کرد.
🍃صدای برخورد پتک بر سر آهن، حسین را به سمت مغازه آهنگری کشید. تپش های قلبش به اوج رسید. مرد بلند قامتی روی سکوی آهنگری نشسته بود. چشمان سیاه و درشت، سیمای سفید و پر نور، سینه ستبر و شانه های قوی اش حسین را مطمئن کرد. او امام زمان (عج) بود. دلش به سوی امام پر کشید. گام هایش را آرام به سمت امام برداشت. دلش می خواست فریاد بزند و بگوید:« آهای مردم! امام زمان (عج) اینجاست. » اما لحظه ای بعد پشیمان شد. اگر می گفت خودش هم از دیدن امام محروم می شد. به اطراف نگاه کرد. هیچکس حواسش نبود و هر کس به کار خود مشغول بود؛ آهنگر پتک را بالا می برد و بر سر آهن فرود می آورد. نزدیکتر رفت. گوشه دیوار قصابی تکیه داد تا از نزدیک امام را ببیند. صدای مداوم پتک، نگاهش را به صورت خیس از عرق آهنگر کشید، در دل گفت:« روحشم خبر نداره چه کسی در مغازه اش نشسته. حیف،حیف.»
🌸صدای پیرزنی رشته افکارش را در هم پیچید:« آقا این قفل رو ازم هفت درهم می خری؟ می دونم شش درهم بیشتر نمی خرند؛ ولی... ولی به خاطر خدا هفت درهم ازم بخرش. پسرم بیماره و پول دوایش هفت درهم می شه.»
🍃آهنگر پیشانی خیس از عرقش را پاک کرد. دستان سرخ و پینه بسته اش را پیش برد و قفل را گرفت. نگاهی به پشت و رویش انداخت، گفت:« اینکه ده درهم می ارزه. اگر کلیدش درست بشه هم دوازده درهم می ارزه. من ده درهم بهت بدم؟» لب های چروکیده حمیده لرزید. سرش را به نشانه تأیید تکان داد. آهنگر ده درهم را به او داد. جان به بدن خسته حلیمه برگشت و به سمت عطاری رفت.
🌸حسین خیره به صورت آهنگر شد. آهنگر گفت:« یابن رسول الله! اینجا گرمه، اجازه بدید برایتان آب خنک بیارم.» چشمان حسین گرد شد. نگاهی به امام (عج) انداخت. امام (عج) رو به سوی حسین کرد،گفت:« اگر همه مثل این مرد، مسلمان باشید، ما به سراغ شما می آییم.»
🖊 #به_قلم_صبح_طلوع
📝 @sahel_aramesh
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#خدایا
از پیشِ خود، #رحمت و گشایشی #دلخواه به من بده و #راه بیرون شدن از این #گرفتاری را پیش پایم نِه.
#اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم 🌹
❤️ #مناجات
📝 @sahel_aramesh
📌 #معیار_خوبی
✨ قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : مِلاَكُ اَلْمَعْرُوفِ تَرْكُ اَلْمَنِّ بِهِ
✨ امیرالمؤمنین عليه السلام فرمود:معيار خوبى كردن، منت ننهادن به آن است
📚 غرر الحکم و درر الکلم , جلد۱ , صفحه۷۰۲,حدیث 9724
❤ #از_معصوم_بیاموزیم
📝 @sahel_aramesh
🌷فرازی از وصیت نامه شهید سعید طوقانی: از شما و همه مىخواهم كه شديدا مقلد و متعبد امام امت باشيد و دوستى و دشمنى و حب و بغض و همه اعمالتان را بر محور امام امت و سخنان و رفتار و كردار او قرار دهيد و در فتنهها و گير و دارها تمسك به اين حبل متين و نماينده صراط مستقيم كه شما را بيشتر از خودتان دوست دارد و اختيارتان را بيشتر از خودتان دارد نمائيد تا از بلاها و آزمايشات سرافراز و با رضاى حق بيرون آئيد و كارى نكنيد كه لياقت ياورى امام زمان را از دست بدهيد تا مىتوانيد مراقب و محاسب اعمال و احوال خودتان باشيد و خود را در محضر خدا حس كنيد كه اگر شما او را نمىبينيد او شما را می بنيد و رئوف و رحيم و قادر و قهار است و حلم و صبردر راه او شما را جرى دهد و ظالم و جهول نكند .
🍀 با ذکر صلوات صفحه قرآن امروز را به نیت شهید بزرگوار سعید طوقانی قرائت خواهیم کرد.
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
📝 @sahel_aramesh
🌷 به نیت شهید بزرگوار سعید طوقانی قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
437.mp3
1.89M
📼 قرائت صفحه قرآن با صدای استاد پرهیزکار است.
🌷 به نیت شهید بزرگوار سعید طوقانی قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
هدایت شده از نامه خاص
✨سلام علی آل یاسین
🌿ای پدری که دلم برایت پر میزند
ای حاضر ی که از نظر های ما غایبی
السلام علیک یا داعی الله و ربانی آیاته
سلام بر تو زمانی که در دل شب برایم دعا می کنی
🌘غروب جمعه است
و نیامدی
🥀و این جمعه گذشت
و نیامدی
🌹آقا جان بیا بی تاب حکومت موعودت هستیم .
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ #نامه_خاص در فضای مجازی منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید.
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحناله الفداء
#مناجات_با_منجی
🆔 @parvanehaye_ashegh
🔺 #دنیا
🔻 پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: بر خداوند عزّوجلّ است که هیچ چیزى در دنیا بالا نرود، مگر این که آن را پایین آورد.
📚 الفردوس ,ج ۲ ,ص ۱۳۲
❤ #از_معصوم_بیاموزیم
📝 @sahel_aramesh
🌷فرازی از وصیت نامه شهید سعید شاه بداغیان: ای مؤمنان و ای نزدیکان اگر معصیتی از جانب بنده به هریک از شما شده مرا حلال و از خداوند طلب آمرزش کنید تا شاید به خدا نزدیکتر شوم و از عذاب بهحق او بیشتر در امان باشم، که طاقت درد را ندارم و بدانید که ما انسانها خیلی ذلیل هستیم. مبادا فراموش کنیم حیات اُخروی را و بدانید اگر تمام مال و شاید جانتان را تقدیم او کنید ممکن است بعضی از گناهان ما را پاک نکند و فقط منتظر کرم الهی باشیم. خلاصه عزیزان من، اسلام و مکتب قرآن را پاسداری کنید و اجرتان را هم از خالق بگیرید و مأیوس و نااُمید نشوید و مردانه این پرچم را برافراشته نگهدارید.
🍀 با ذکر صلوات صفحه قرآن امروز را به نیت شهید بزرگوار سعید شاه بداغیان قرائت خواهیم کرد.
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
📝 @sahel_aramesh
🌷 به نیت شهید بزرگوار سعید شاه بداغیان قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
438.mp3
1.72M
📼 قرائت صفحه قرآن با صدای استاد پرهیزکار است.
🌷 به نیت شهید بزرگوار سعید شاه بداغیان قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
📜 #داستانک
#مدافع_حقوق_زنان
مهسا سلام نماز را داد. تسبیح را برداشت. خواست ذکر بگوید که با صدای زنگ شتری تلفن از جا پرید. زیر لب گفت: لا اله الا الله. باز رفتیم دو دقیقه با خدا خلوت کنیم. مگه میذارن؟!
چند قدم مانده تا تلفن، صدای زنگ قطع شد. شماره برادرش افتاده بود. گوشی را برداشت. صدای بوق ممتد درون مغزش سوت کشید. منتظر ایستاد. با ناراحتی گفت: هرچی به این خان داداش بگم قطع نکن تا من بردارم بازم کار خودش رو می کنه.
دوباره صدای زنگ در فضای کوچک اتاق پیچید. این دفعه با صدایی آهنگین می نواخت. مهسا گوشی را کنار گوشش گذاشت. خان داداش، بعد از سلام و احوالپرسی گفت: آبجی، در رو برام باز نمی کنی؟
مهسا چشمانش گرد شد. با تعجب پرسید: مگه پشت دری؟!
میثم با خنده گفت: آره آبجی جونم. نترس. تنهام. مسافر داشتم، گفتم حالا که اومدم تا اینجا یه سرم به شما بزنم. راستی نمی خواید گوشیتون رو عوض کنید؟
مهسا چادر سفیدش را روی سر جا به جا کرد. با ناز گفت: نوچ. گوشیمون چیزیش نیست. فقط منشی تلفنیش وقتی تلفن رو برمیداره، نمیتونه حرف بزنه. (صدای خنده مهسا بلند شد.)حالا اگه نخوام در رو باز کنم چه می کنی؟ میدونی که برا مهمون ناخونده چی میگن؟1
-اگه نخوای، مستقیم میرم خونمون. گفتم سلامی کرده باشم و یادی از آبجی کوچیکه. ببینمش که دلم براش یه ذره شده.
پشیمانی درون قلب مهسا نشست. با خود گفت: اینطوری احترا م برادر بزرگت رو می گیری. دست مریزاد.2 با صدایی آهسته جواب داد: فدای محبتت. الان در رو باز می کنم.
مهسا کلید آیفون را فشرد. در ورودی ساختمان باز شد. میثم، سه طبقه باید بالا می رفت تا به خانه مهسا برسد. مهسا تند تند لباسها و وسایل افتاده روی زمین را بغل زد. همه را درون اتاق خواب روی تختخواب ریخت. زنگ در به صدا درآمد. مهسا در را گشود. کنار ایستاد و گفت: بفرمایید. صفا آوردین.
میثم و مهسا از هر دری سخن گفتند. میثم، پرتقال پوست می کند. گوشی همراهش زنگ خورد. ابروهای میثم درهم رفت. گفت: شستن نداره. همشون تمییزن. بدون اینکه حرفی بزند، تماس را قطع کرد. پرتقال را برداشت. مشغول پوست کندن شد. مهسا با کنجکاوی پرسید: چی شستن نداره؟ میثم با تمسخر گفت: زنم می خواد فرش بشوره. می خواد برم کمکش.
مهسا برای لحظه ای به میثم خیره شد. مثل برق از جا پرید. به طرف آشپزخانه رفت. نایلونی آورد. میوه های میثم را داخل آن ریخت: سلام منم به خانمت برسون. همین حالا زنگش بزن، بگو داری میری کمکش.
میثم با چشمان گشاد شده گفت: شما که زیاد از خانمم خوشت نمی اومد. چی شده مدافع حقوق زنان شدی؟!
مهسا پشت ابرو نازک کرد. شانه بالا انداخت. گفت: بله، حق با شماس. چون یه لحظه خودم رو گذاشتم جا خانمت.3
1-خداوند متعال در آیه 28 سوره نور می فرماید : « فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فیها أَحَداً فَلا تَدْخُلُوها حَتَّی یُؤْذَنَ لَکُمْ وَ إِنْ قیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکی لَکُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلیمٌ»ترجمه : پس اگر کسی را در آنجا نیافتید، وارد نشوید تا زمانی که به شما اجازه داده شود و اگر به شما گفته شد که باز گردید، بازگشته و وارد نشوید، که این برای شما پاکیزه تر است و خداوند به آنچه انجام می دهید داناست .
2- رسول خدا فرمودهاند:حق برادر بزرگتر بر برادران و خواهران كوچكتر مانند حـق پدر بر فرزند است، چنانكه حق خواهر بزرگتر بر خواهران و برادران كوچكتر مانند حق مادر بر فرزند ميباشد.
ملا محمدمهدي نراقي ، علم اخلاق اسلامى (ترجمه جامع السعادات)، ترجمه سيدجلال الدين مجتبوي، ج2، ص275
3- "يَا بُنَيَّ اجْعَلْ نَفْسَكَ مِيزَاناً فِيمَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ غَيْرِكَ فَأَحْبِبْ لِغَيْرِكَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ اكْرَهْ لَهُ مَا تَكْرَهُ لَهَا"
'اى فرزند عزيز، نفس خويش را ميزانى بين خود و بين ديگران قرار ده، پس از براى ديگران دوست بدار آنچه را كه براى خودت دوست ميدارى، و خوش ندار براى ديگران آنچه را براى خودت خوش ندارى'.
نهج البلاغه، نامه31
🖊 #به_قلم_صدف
📝 @sahel_aramesh
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#خدایا
در آنچه زبان #شکایت بدان گشودهام، به #نیکی بنگر.
#اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم 🌹
❤️ #مناجات
📝 @sahel_aramesh
💥 #دنیا
✨ قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : اَلدُّنْيَا لاَ تَصْفُو لِشَارِبٍ وَ لاَ تَفِي لِصَاحِبٍ .
🌟 امام على علیه السلام فرمود : دنیا براى هیچ نوشنده اى زلال نمى شود و به هیچ یارى وفا نمى کند .
📚 غرر الحکم و درر الکلم , جلد۱ , صفحه۹۱؛عیون الحکم و المواعظ , صفحه۲۳
❤ #از_معصوم_بیاموزیم
📝 @sahel_aramesh
🌷فرازی از وصیت نامه شهید سعید مهتدی:برادران و خواهران عزیز امروز نعمت بزرگی از جانب خداوند بزرگ در دست ما به رسم امانت میباشد. که این نعمت بزرگ امام عزیزمان میباشد کفران نعمت نکنیم که مورد غضب ایزد متعال قرار میگیریم که در این حالت وای بر ما.
🍀 با ذکر صلوات صفحه قرآن امروز را به نیت شهید بزرگوار سعید مهتدی قرائت خواهیم کرد.
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
📝 @sahel_aramesh
🌷 به نیت شهید بزرگوار سعید مهتدی قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
439.mp3
2M
📼 قرائت صفحه قرآن با صدای استاد پرهیزکار است.
🌷 به نیت شهید بزرگوار سعید مهتدی قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
🔻 #بدگمانی
🔸 قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ:مَنْ سَاءَ ظَنُّهُ سَائَتْ طَوِيَّتُهُ.
🔹 امام على عليه السلام فرمود: هر كه بدگمان باشد ، بد باطن شود.
📚 غرر الحکم و درر الکلم , جلد۱ , صفحه۵۸۰ ,حدیث 7792
❤ #از_معصوم_بیاموزیم
📝 @sahel_aramesh
🌷فرازی از وصیت نامه شهید سعید مهری:نماز را سبک نشمارید و حتماً نماز جمعه شرکت کنید. با مخالفان انقلاب بجنگید. از روحانیت مبارز پشتیبانی کنید، زیرا دشمنان اسلام سعی دارند که روحانیت را از مردم بگیرند تا انقلاب شکست بخورد.بسیج را در امور مالی و جانی یاری دهید و در تربیت فرزندانتان کوشا باشید جامعه ما نیاز زیادی به افراد خالص دارد شما باید با منافقینی که در لباس مسلمان و مبارز در محل و جامعه یتان مبارزه کنید و آنها را افشا کنید.و گول ظاهر آنها را نخورید از دنیا بگذرید زیرا دنیا جایی نیست که انسان آخرت خود را به آن بفروشد به این خوشی های زود گذر اعتنا نکنید با نفس خود مبارزه کنید، جهاد اکبر خود سازی را فراموش نکنید زیرا تا خود را نسازید دیگران را نمی توانید بسازید.
🍀 با ذکر صلوات صفحه قرآن امروز را به نیت شهید بزرگوار سعید مهری قرائت خواهیم کرد.
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
📝 @sahel_aramesh
🌷 به نیت شهید بزرگوار سعید مهری قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
440.mp3
1.71M
📼 قرائت صفحه قرآن با صدای استاد پرهیزکار است.
🌷 به نیت شهید بزرگوار سعید مهری قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh