eitaa logo
انس با صحیفه سجادیه
5.1هزار دنبال‌کننده
16.8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
1.7هزار فایل
من به شما عزیزان توصیه میکنم با صحیفه سجادیه انس بگیرید! کتاب بسیار عظیمی است! پراز نغمه های معنوی است! مقام معظم رهبری Sahifeh Sajjadieh در اینستاگرام https://www.instagram.com/sahife2/ ادمین کانال @yas2463
مشاهده در ایتا
دانلود
توصیه رهبر معظم انقلاب به خواندن آن 🔹 دعای صحیفه سجادیه دعای بسیار خوب و خوش‌مضمونی است که می‌توان با این الفاظ زیبا و با توجه به معانی آن با پروردگار سخن گفت. ♦️کانال انس با 🆔 @sahife2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⏪برنامه ی روزنامه ی ✅ کریم 👈 روزی یک صفحه 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❇️ اعمال روزها و شب های 🙏 آداب ، اعمال ، ادعیه ، استعاذه ، تسبیح و نماز روز 👉🏻 1da.ir/oh2u 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❇️ عکس روی تو چو در آینه جام افتاد عارف از خنده می در طمع خام افتاد حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد این همه نقش در آیینه اوهام افتاد این همه عکس می و نقش نگارین که نمود یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد غیرت عشق زبان همه خاصان ببرید کز کجا سر غمش در دهن عام افتاد من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد چه کند کز پی دوران نرود چون پرگار هر که در دایره گردش ایام افتاد در خم زلف تو آویخت دل از چاه زنخ آه کز چاه برون آمد و در دام افتاد آن شد ای خواجه که در صومعه بازم بینی کار ما با رخ ساقی و لب جام افتاد 👌زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت کان که شد کشته او نیک سرانجام افتاد هر دمش با من دلسوخته لطفی دگر است این گدا بین که چه شایسته انعام افتاد صوفیان جمله حریفند و نظرباز ولی زین میان دلسوخته بدنام افتاد 🔅 برنامه ی روزانه 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
🔅 برنامه ی ❇️ داستان ❇️ آن شنیدستی که در عهد عمر بود چنگی مطربی با کر و فر بلبل از آواز او بی‌خود شدی یک طرب ز آواز خوبش صد شدی مجلس و مجمع دمش آراستی وز نوای او قیامت خاستی همچو اسرافیل کآوازش بفن مردگان را جان در آرد در بدن یار سایل بود اسرافیل را کز سماعش پر برستی فیل را سازد اسرافیل روزی ناله را جان دهد پوسیدهٔ صدساله را انبیا را در درون هم نغمه‌هاست طالبان را زان حیات بی‌بهاست نشنود آن نغمه‌ها را گوش حس کز ستمها گوش حس باشد نجس نشنود نغمهٔ پری را آدمی کو بود ز اسرار پریان اعجمی گر چه هم نغمهٔ پری زین عالمست نغمهٔ دل برتر از هر دو دمست که پری و آدمی زندانیند هر دو در زندان این نادانیند معشر الجن سورهٔ رحمان بخوان تستطیعوا تنفذوا را باز دان نغمه‌های اندرون اولیا اولا گوید که ای اجزای لا هین ز لای نفی سرها بر زنید این خیال و وهم یکسو افکنید ای همه پوسیده در کون و فساد جان باقیتان نرویید و نزاد گر بگویم شمه‌ای زان نغمه‌ها جانها سر بر زنند از دخمه‌ها گوش را نزدیک کن کان دور نیست لیک نقل آن به تو دستور نیست هین که اسرافیل وقتند اولیا مرده را زیشان حیاتست و نما جان هر یک مرده‌ای از گور تن بر جهد ز آوازشان اندر کفن گوید این آواز ز آواها جداست زنده کردن کار آواز خداست ما بمردیم و بکلی کاستیم بانگ حق آمد همه بر خاستیم بانگ حق اندر حجاب و بی حجاب آن دهد کو داد مریم را ز جیب ای فناتان نیست کرده زیر پوست باز گردید از عدم ز آواز دوست مطلق آن آواز خود از شه بود گرچه از حلقوم عبدالله بود گفته او را من زبان و چشم تو من حواس و من رضا و خشم تو قسمت اول - - 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
❇️ داستان 🔹 چنگ نوازی بسیار خوش آواز و محبوب در میان مردمان بود . . روز ها از پی هم می گذشت و او در شاد کردن و به طرب آوردن مردمان بسیار توانا. در مجالس بزم وشادی آنها شرکت می کرد و بی خبر از گذران عمر و اینکه بالاخره روزی او نیز مشتاقان و طرفداران خود را از دست خواهد داد و همیشه همه چیز به اینگونه پیش نخواهد رفت. و اتفاقا چنین شد . کار و بارش از رونق افتاد و دیگر کسی مشتاق شنیدن صدای پیر و لرزان او نبود. پیر چنگی رو به خدای خود کرد و گفت: پروردگارا هفتاد سال حماینم کردی و گرچه خطاهای بسیار کردم اما هیچگاه به من پشت نکردی . اما این مردم که طی اینهمه سال شادشان کردم و لحظات زیبایی برایشان مهییا کردم به من پشت کردند و مرا فراموش کردند . اکنون از تو کمک می خواهم و فقط برای تو ساز می زنم. پس چنگ خود را برداشت و به طرف کوهستان به راه افتاد. در طول راه با خود می گفت:من امروز پول و مزد خود را از خدا خواهم گرفت.دیناری را که برای خرید لباس نیاز دارم را او به من خواهد داد. پس به گورستان رفت و بر سر قبری نشست و ساز خود را به دست گرفت و شروع کرد به نواختن.ساز زد و ساز زد تا بی طاقت شد و به خواب رفت.در خواب دید که در صحرای سر سبزی آزاد و رها و شادمان در سیر و گشت است . با خود آرزو کرد که ای کاش در چنین دشتی ساکن بود و روزگار می گذراند. اما بشنوید از آن سوی داستان: در همان هنگام مرد صالحی که حاکم شهر بود در خواب ندایی می شنود که به گورستان برو و 700 دینار از پول بیت المال را به مردی که در گورستان خواهی دید بده و به او بگو با این پول لباسی را که نیاز دارد تهییه کند. حاکم هراسان و حیران از خواب می پرد و با شتاب راهی گورستان می شود . به گمانش کسی را که انتظار ملاقاتش را در گورستان دارد باید انسانی متفاوت باشد چرا که خداوند برای او پیغام فرستاده است . از دیدگاه اوچنین انسانی نمی تواند یک آدم معمولی باشد. پس بسیار در گورستان جستجو می کند اما به غیر از پیرمردی که با سازش بر روی قبری آرام خوابیده کسی را نمی بیند . با خود می گوید گویی که غیر از این شخص کس دیگری در اینجا نیست پس با نا امیدی بالای سر او می نشیند . همینکه می نشیند ناگهان عطسه ای می کند و همین صدا موجب بیداری پیر چنگی می شود . پیرمرد بیچاره به گمانش برای دستگیری او آمده باشند بسیار می ترسد. حاکم صالح که متوجه ترس او می شود بلافاصله او را مطمئن می کند و می گوید: آرام بگیر مرد که تو نزد خداوند بسیار عزیزی و من حامل پیغام مهمی از جانب او برای تو هستم. بدان که خداوند ترا فراموش نکرده و به من پیغام داده تا این پول را به تو بدهم تا ما یحتاج خود را تهییه کنی . ودر ضمن بعد از این هم هرگاه به پول نیاز داشتی نزد من بیا تا کمکت کنم. پیر چنگی با شنیدن این حرف ها از خود بی خود شد و شروع کرد به دویدن در گورستان. می دوید و اشک می ریخت و از خدای خود طلب استغفار می کرد از اینکه اینهمه سال او را فراموش کرده بود و دست خود را پیش هر کس دراز کرده بی آنکه بداند خداوند در همه احوال او را حمایت می کرده شرمنده بود . این اتفاق جرقه ای در دل او زد و آگاه شد تا اکنون دشمنی در درون او بوده که مانع دیدار او با خداوندش شده. و به اینگونه بیداری او از غفلت هفتاد ساله حاصل شد. 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2