15.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔈حکایت صوتی #خر_برفت_و_خر_برفت
قسمت دوم
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_15
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️ حکایت #خر_برفت_و_خر_برفت
قسمت دوم
🌺 ما هم از خلقیم و جان داریم ما
دولت امشب میهمان داریم ما
تخم باطل را از آن میکاشتند
کانک آن جان نیست جان پنداشتند
وان مسافر نیز از راه دراز
خسته بود و دید آن اقبال و ناز
صوفیانش یک بیک بنواختند
نرد خدمتهای خوش میباختند
گفت چون میدید میلانش بوی
گر طرب امشب نخواهم کرد کی
لوت خوردند و سماع آغاز کرد
خانقه تا سقف شد پر دود و گرد
دود مطبخ گرد آن پا کوفتن
ز اشتیاق و وجد جان آشوفتن
گاه دستافشان قدم میکوفتند
گه به سجده صفه را میروفتند
دیر یابد صوفی آز از روزگار
زان سبب صوفی بود بسیارخوار
جز مگر آن صوفیی کز نور حق
سیر خورد او فارغست از ننگ دق
برنامه ی #مثنوی_خوانی
#مولوی - #مثنوی_معنوی
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_15 قسمت 2
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️ حکایت #خر_برفت_و_خر_برفت
قسمت سوم
🌺 از هزاران اندکی زین صوفیند
باقیان در دولت او میزیند
چون سماع آمد ز اول تا کران
مطرب آغازید یک ضرب گران
خر برفت و خر برفت آغاز کرد
زین حرارت جمله را انباز کرد
زین حرارت پایکوبان تا سحر
کفزنان خر رفت و خر رفت ای پسر
از ره تقلید آن صوفی همین
خر برفت آغاز کرد اندر حنین
چون گذشت آن نوش و جوش و آن سماع
روز گشت و جمله گفتند الوداع
خانقه خالی شد و صوفی بماند
گرد از رخت آن مسافر میفشاند
رخت از حجره برون آورد او
تا بخر بر بندد آن همراهجو
تا رسد در همرهان او میشتافت
رفت در آخر خر خود را نیافت
گفت آن خادم به آبش برده است
زانک خر دوش آب کمتر خورده است
برنامه ی #مثنوی_خوانی
#مولوی - #مثنوی_معنوی
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_15 قسمت 3
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️ حکایت #خر_برفت_و_خر_برفت
قسمت چهارم
🌺 خادم آمد گفت صوفی خر کجاست
گفت خادم ریش بین جنگی بخاست
گفت من خر را به تو بسپردهام
من ترا بر خر موکل کردهام
از تو خواهم آنچ من دادم به تو
باز ده آنچ فرستادم به تو
بحث با توجیه کن حجت میار
آنچ من بسپردمت وا پس سپار
گفت پیغمبر که دستت هر چه برد
بایدش در عاقبت وا پس سپرد
ور نهای از سرکشی راضی بدین
نک من و تو خانهٔ قاضی دین
گفت من مغلوب بودم صوفیان
حمله آوردند و بودم بیم جان
تو جگربندی میان گربگان
اندر اندازی و جویی زان نشان
در میان صد گرسنه گردهای
پیش صد سگ گربهٔ پژمردهای
گفت گیرم کز تو ظلما بستدند
قاصد خون من مسکین شدند
برنامه ی #مثنوی_خوانی
#مولوی - #مثنوی_معنوی
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_15 قسمت 4
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️ حکایت #خر_برفت_و_خر_برفت
قسمت پنجم
🌺 تو نیایی و نگویی مر مرا
که خرت را میبرند ای بینوا
تا خر از هر که بود من وا خرم
ورنه توزیعی کنند ایشان زرم
صد تدارک بود چون حاضر بدند
این زمان هر یک به اقلیمی شدند
من که را گیرم که را قاضی برم
این قضا خود از تو آمد بر سرم
چون نیایی و نگویی ای غریب
پیش آمد این چنین ظلمی مهیب
گفت والله آمدم من بارها
تا ترا واقف کنم زین کارها
تو همیگفتی که خر رفت ای پسر
از همه گویندگان با ذوقتر
باز میگشتم که او خود واقفست
زین قضا راضیست مردی عارفست
گفت آن را جمله میگفتند خوش
مر مرا هم ذوق آمد گفتنش
مر مرا تقلیدشان بر باد داد
که دو صد لعنت بر آن تقلید باد
خاصه تقلید چنین بیحاصلان
خشم ابراهیم با بر آفلان
برنامه ی #مثنوی_خوانی
#مولوی - #مثنوی_معنوی
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_15 قسمت 5
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️ حکایت #خر_برفت_و_خر_برفت
قسمت ششم
🌺 عکس ذوق آن جماعت میزدی
وین دلم زان عکس ذوقی میشدی
عکس چندان باید از یاران خوش
که شوی از بحر بیعکس آبکش
عکس کاول زد تو آن تقلید دان
چون پیاپی شد شود تحقیق آن
تا نشد تحقیق از یاران مبر
از صدف مگسل نگشت آن قطره در
برنامه ی #مثنوی_خوانی
#مولوی - #مثنوی_معنوی
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_15 قسمت 6
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
انس با صحیفه سجادیه
✳️ حکایت #خر_برفت_و_خر_برفت قسمت پنجم 🌺 تو نیایی و نگویی مر مرا که خرت را میبرند ای بینوا تا خ
خادم گفت: حقیقت این است که من مجبور شدم؛ زیرا صوفیان به من حمله کردند و من از جانم بیمناک شدم. صوفی مسافر گفت: گیرم که آنها با زور خر را از تو گرفتند، آیا نباید بیایی و به من بگویی که ای بیچاره خرت را بردند و میخواهند بفروشند؟ خادم گفت: به خدا قسم چند بار آمدم تا تو را از این کار آگاه کنم، ولی تو همصدا با دیگر صوفیان و پُرشورتر از آنان، نغمهْ خر برفت را میخواندی و من فکر کردم که به یقین تو میدانی. صوفی مسافر گفت: دیگران میگفتند، من هم از آنها تقلیدوار میگفتم. بهراستی تقلید کردن از آنان مرا به باد داد و بیچارهام کرد. گفتن من یک گفتن تقلیدی محض و بازتاب و تأثیر شور و حال درویشان بود. من سخن این درویشان بیحقیقت را ندانسته تقلید کردم، همانطور که ابراهیم خلیل، ستارهها را خدا میپنداشت و چون افول کردند، گفت: "لا احبّ الآفلین"
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_15 قسمت 5
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
انس با صحیفه سجادیه
✳️ حکایت #خر_برفت_و_خر_برفت قسمت ششم 🌺 عکس ذوق آن جماعت میزدی وین دلم زان عکس ذوقی میشدی عکس چ
مولانا درادامه بحث تقلید، میگوید: اینکه ما گفتیم تقلید کار بدی است، منظور ما تقلیدی است که به تحقیق منجر نگردد، وگرنه تقلیدی که به تحقیق بیانجامد، امری است ضروری و لازم. زیرا تأثیر یاران و بازتاب شخصیت آنها در کمال سالک، مؤثر است، اما به شرط آنکه سالک را در راهی بیندازد که از دریای هستی مطلق ، آب برگیرد و بهرهمند شود؛ در آغاز، هر سالکی کارهای پیران و یاران خود را تقلید میکند، اما همین تقلیدها میتواند به تحقیق بینجامد. تا هنگامی که مقلد، محقق نشده است، باید همنشینی یاران را ادامه دهد؛ درست مانند قطره بارانی که به اعتقاد پیشینیان، درون صدف میافتد و به مروارید تبدیل میشود و پیش از آنکه تبدیل به مروارید شود، آنرا از صدف بیرون نمیآورند. #مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_15 قسمت 6
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️ حکایت #خر_برفت_و_خر_برفت
قسمت 7
🌺 صاف خواهی چشم و عقل و سمع را
بر دران تو پردههای طمع را
زانک آن تقلید صوفی از طمع
عقل او بر بست از نور و لمع
طمع لوت و طمع آن ذوق و سماع
مانع آمد عقل او را ز اطلاع
گر طمع در آینه بر خاستی
در نفاق آن آینه چون ماستی
گر ترازو را طمع بودی به مال
راست کی گفتی ترازو وصف حال
برنامه ی #مثنوی_خوانی
#مولوی - #مثنوی_معنوی
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_15 قسمت 7
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
انس با صحیفه سجادیه
✳️ حکایت #خر_برفت_و_خر_برفت قسمت 7 🌺 صاف خواهی چشم و عقل و سمع را بر دران تو پردههای طمع را زان
👈مولانا میگوید: روشن کردن چشم و گوش و عقل برای ادراک حقایق، این است که طمع های این دنیا را ترک کنی؛ طمع مثل پرده ای است که در برابر چشم دل یا چشم باطن، مانع مشاهدهْ حقیقت است. همچنان که طمع آن صوفی مهمان نگذاشت که عقل او حقیقت را دریابد. مولانا قضاوت درست را به کار آینه و ترازو تشبیه میکند، اما طمع میتواند آینه و ترازو را هم به دروغ وادارد.
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_15 قسمت 7
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️ حکایت #خر_برفت_و_خر_برفت
قسمت 8
🌺 هر نبیّی گفت با قوم از صفا
من نخواهم مزد پیغام از شما
من دلیلم حق شما را مشتری
داد حق دلالیم هر دو سری
چیست مزد کار من دیدار یار
گرچه خود بوبکر بخشد چل هزار
چل هزار او نباشد مزد من
کی بود شبه شبه در عدن
یک حکایت گویمت بشنو بهوش
تا بدانی که طمع شد بند گوش
هر که را باشد طمع الکن شود
با طمع کی چشم و دل روشن شود
پیش چشم او خیال جاه و زر
همچنان باشد که موی اندر بصر
جز مگر مستی که از حق پر بود
گرچه بدهی گنجها او حر بود
هر که از دیدار برخوردار شد
این جهان در چشم او مردار شد
لیک آن صوفی ز مستی دور بود
لاجرم در حرص او شبکور بود
صد حکایت بشنود مدهوش حرص
در نیاید نکتهای در گوش حرص
برنامه ی #مثنوی_خوانی
#مولوی - #مثنوی_معنوی
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_15
قسمت آخر قسمت 8
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
انس با صحیفه سجادیه
✳️ حکایت #خر_برفت_و_خر_برفت قسمت 8 🌺 هر نبیّی گفت با قوم از صفا من نخواهم مزد پیغام از شما من دل
👈هر پیامبری، بدون طمعورزی بود که توانست مسئولیت ارشاد و تعلیم و هدایت خلق را عهدهدار شود و به مردم اعلان کند: ای مردم! از شما مالی نخواهم که مزد مرا خدا تعهد کرده است: «وَیَا قَوْمِ لا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مَالاً إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَى اللّهِ وَمَآ أَنَاْ بِطَارِدِ الَّذِینَ آمَنُواْ إِنَّهُم مُّلاَقُو رَبِّهِمْ وَلَکِنِّیَ أَرَاکُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ»:اى قوم! من به خاطر این دعوت، اجر و پاداشى از شما نمىطلبم؛ اجر من، تنها بر خداست! و من، آنها را که ایمان آوردهاند، (بخاطر شما) از خود طرد نمىکنم؛ چرا که آنها پروردگارشان را ملاقات خواهند کرد؛ (اگر آنها را از خود برانم، در دادگاه قیامت، خصم من خواهند بود؛) ولى شما را قوم جاهلى مىبینم! من راهنما هستم و خدا مشتری شما؛ حقتعالی، حق دلالی مرا دو جانبه داده است. این کلام، از مضمون آیه 111 سورهْ توبه گرفته شده است که خداوند مال و نفس مؤمنان را خریدار است و به آنها که در راه او مال و جان انفاق کنند، بهشت را خواهد داد. مولانا مزد خدایی و رفتن به بهشت را اینگونه تفسیر میکند: منظور، دیدار حق و رسیدن به اوست و میگوید: در برابر دیدار حق، ثروت چهلهزار دیناری که ابوبکر در راه اسلام صرف کرد، مانند "شبه" در مقایسه با مروارید عدن است. مولانا میگوید: طمع و آز، گوش هوش انسان را میبندد؛ هرکسی که به این صفت رذیله دچار شود، زبانش به هنگام سخن گیر میکند و با بودن میل به طمع، کی چشم و گوش انسان روشن میشود. خیال خام در مورد جاه و مال، مانند مویی است که در چشم آزمند میروید که بسیار آزار دهنده یا کشنده است، مگر آنکسی که از عشق خدا سرشار و سرمست باشد. اگر گنجهای دنیا را هم به او بدهند، باز بندهْ جاه و زر نمیشود. او آزادهای است که اسیر آنها نمیشود. هرکس که از دیدار الهی بهرهمند شد، در چشم او این دنیا با همه فریبندگیاش، مُرداری بیش نیست. ولی آن صوفی مقلد، از مستی شراب الهی دور و بیگانه بود؛ به همین جهت، او شبکور بود؛ یعنی به سبب حرص، چشمانش در شب دنیا قادر به دیدن جمال حق نبود. پس هرکس از عشق حق، مستی ندارد، حرص دنیا او را از مشاهده حقیقت باز میدارد. هرکس که از دعوت و ضیافت حق تعالی، بیگانه و از غذای روحی و معنوی، دور باشد، گدا سیرتی است که هرچه داشته باشد، باز چشمش دنبال مال دیگران است.
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_15 قسمت 8
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2