❇️ حکایت ماجرای نحوی و کشتیبان
👈 آن یکی نحوی به کشتی در نشست
رو به کشتیبان نهاد آن خودپرست
گفت هیچ از نحو خواندی گفت لا
گفت نیم عمر تو شد در فنا
دلشکسته گشت کشتیبان ز تاب
لیک آن دم کرد خامش از جواب
باد کشتی را به گردابی فکند
گفت کشتیبان بدان نحوی بلند
هیچ دانی آشنا کردن بگو
گفت نی ای خوشجواب خوبرو
گفت کل عمرت ای نحوی فناست
زانک کشتی غرق این گردابهاست
محو میباید نه نحو اینجا بدان
گر تو محوی بیخطر در آب ران
آب دریا مرده را بر سر نهد
ور بود زنده ز دریا کی رهد
چون بمردی تو ز اوصاف بشر
بحر اسرارت نهد بر فرق سر
ای که خلقان را تو خر میخواندهای
این زمان چون خر برین یخ ماندهای
گر تو علامه زمانی در جهان
نک فنای این جهان بین وین زمان
مرد نحوی را از آن در دوختیم
تا شما را نحو محو آموختیم
فقه فقه و نحو نحو و صرف صرف
در کم آمد یابی ای یار شگرف
آن سبوی آب دانشهای ماست
وان خلیفه دجلهٔ علم خداست
ما سبوها پر به دجله میبریم
گرنه خر دانیم خود را ما خریم
باری اعرابی بدان معذور بود
کو ز دجله غافل و بس دور بود
گر ز دجله با خبر بودی چو ما
او نبردی آن سبو را جا بجا
بلک از دجله چو واقف آمدی
آن سبو را بر سر سنگی زدی
#مثنوی_معنوی_137
🔅 برنامه ی #مثنوی_خوانی
#مولوی - #مثنوی_معنوی - #دفتر_اول
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
انس با صحیفه سجادیه
❇️ حکایت ماجرای نحوی و کشتیبان 👈 آن یکی نحوی به کشتی در نشست رو به کشتیبان نهاد آن خودپرست گف
❇️ مولانا احوال مرد مغروری را حکایت میکند که در ادبیات عرب و علم نحو استاد است ، پس گذرش به کشتی می افتد و در بدو ورود از کشتیبان می پرسد : آیا چیزی از علم نحو میدانی ؟ و کشتیبان جواب منفی میدهد ، پس مرد متکبرانه وی را میگوید که در این صورت نیمی از عمر او بر فناست ......پس چندی نمی گذرد که کشتی دچار طوفانی سهمگین میشود ، کشتیبان از نحوی سئوال میکند : آیا شنا کردن میدانی ؟ و چون مرد جواب منفی میدهد به او میگوید: در این صورت تمام عمر تو بر فناست ، .....آری تکبر و غرور و تکیه بر تبحر علمی موجب هلاکت است !
در حکایت نحوی و کشتیبان ، نحوی تمثیل آن دسته از دانش آموختگانی است که به دانش خود میبالند و دعاوی بیهوده میکنند. کشتیبان نیز تمثیل اهل تزکیه و صفاست که خودبینی و غرور را از جان برکندهاند.
استاد زرینکوب مینویسد: مولانا با نقل این لطیفه نشان میدهد که غرور و فضول مدعیان دانش، موجب هلاک جان آنهاست. آن کس که در دعوی یا واقع، علامهْ زمان است نیز تا وقتی از اوصاف بشری نمیرد و خویشتن را از آنچه سرمایهْ غرور اوست خالی نکند از طوفان ابتلا و گرداب امتحان رهایی نیابد. با این همه آنچه در این حکایت هدف طعن کشتیبان است، در واقع خود علم هم نیست، غرور و خودبینیای است که اهل دعوی را از تزکیهْ نفس منع میکند. چراکه خود بینى مانع وصول است از آن رو که مرد خود بین، از دید حاجت و نقص محجوب و کور است و تا این صفت و دیگر صفات ناقص بشرى بر جا باشد، آدمى بجایى نمىرسد و بصفات خدایى آراسته نمىگردد ،مولانا نیستى و محو را تشبیه مىکند بحالت مردهاى که در دریا افتد، مرده بر روى آب دریا قرار مىگیرد و موج دریاش با خود از سویى بسویى مىبرد و حرکت او همان حرکت دریاست، همچنین سالکى که در دریاى وحدت غرقه مىشود بصفات حق متحلى مىگردد و فعل او فعل خداست.
#مثنوی_معنوی_137
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2