✳️ حکایت #از_علی_آموز_اخلاص_عمل !!!
قسمت هفتم
گفت امیر المؤمنین با آن جوان
که به هنگام نبرد ای پهلوان
چون خدو انداختی در روی من
نفس جنبید و تبه شد خوی من
نیم بهر حق شد و نیمی هوا
شرکت اندر کار حق نبود روا
تو نگاریدهٔ کف مولیستی
آن حقی کردهٔ من نیستی
نقش حق را هم به امر حق شکن
بر زجاجهٔ دوست سنگ دوست زن
گبر این بشنید و نوری شد پدید
در دل او تا که زناری برید
گفت من تخم جفا میکاشتم
من ترا نوعی دگر پنداشتم
تو ترازوی احدخو بودهای
بل زبانهٔ هر ترازو بودهای
تو تبار و اصل و خویشم بودهای
تو فروغ شمع کیشم بودهای
من غلام آن چراغ چشمجو
که چراغت روشنی پذرفت ازو
من غلام موج آن دریای نور
که چنین گوهر بر آرد در ظهور
عرضه کن بر من شهادت را که من
مر ترا دیدم سرافراز زمن
قرب پنجه کس ز خویش و قوم او
عاشقانه سوی دین کردند رو
او به تیغ حلم چندین حلق را
وا خرید از تیغ و چندین خلق را
تیغ حلم از تیغ آهن تیزتر
بل ز صد لشکر ظفر انگیزتر
ای دریغا لقمهای دو خورده شد
جوشش فکرت از آن افسرده شد
گندمی خورشید آدم را کسوف
چون ذنب شعشاع بدری را خسوف
اینت لطف دل که از یک مشت گل
ماه او چون میشود پروینگسل
نان چو معنی بود خوردش سود بود
چونک صورت گشت انگیزد جحود
همچو خار سبز کاشتر میخورد
زان خورش صد نفع و لذت میبرد
چونک آن سبزیش رفت و خشک گشت
چون همان را میخورد اشتر ز دشت
میدراند کام و لنجش ای دریغ
کانچنان ورد مربی گشت تیغ
نان چو معنی بود بود آن خار سبز
چونک صورت شد کنون خشکست و گبز
تو بدان عادت که او را پیش ازین
خورده بودی ای وجود نازنین
بر همان بو میخوری این خشک را
بعد از آن کامیخت معنی با ثری
گشت خاکآمیز و خشک و گوشتبر
زان گیاه اکنون بپرهیز ای شتر
سخت خاکآلود میآید سخن
آب تیره شد سر چه بند کن
تا خدایش باز صاف و خوش کند
او که تیره کرد هم صافش کند
صبر آرد آرزو را نه شتاب
صبر کن والله اعلم بالصواب
#مثنوی_معنوی_172
برنامه ی #مثنوی_خوانی
#مولوی - #مثنوی_معنوی - #دفتر_اول #آخر_دفتر_اول
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️مولا علی به آن پهلوان مغلوب که آب دهان بر روی مولا ریخت و مولا شمشیر را انداخت و از او پرسید که چرا مرا نکشتی و شمشیر را انداختی، در این قسمت پاسخ میدهد: اگر تو را میکشتم نیمی از این عمل برای حق بود و نیمی دیگر برای هوای نفس و خودپرستی و این در حکم شریکقراردادن برای پروردگار بود و انبازی در کار حق روا نیست، چراکه تو ساخته و پرداختهْ حضرت پروردگار هستی. تو را حق تعالی آفریده و مصنوع و مخلوق من نیستی. نقش حق را هم باید به فرمان حق شکست. بر شیشهْ دوست هم، سنگ دوست را بزن؛ یعنی انسان مصنوع دست الهی است و شیشهای است که در کارگاه هستی حق ساخته شده است. ازاینرو باید با سنگ مشیت و ارادهْ حق شکسته شود، نه با سنگ هوا و هوس آدمی.
آن پهلوان نامسلمان تا چنین سخنانی از مولا شنید، در دلش نوری پیدا شد و فوراً از بیدینی دست کشید و گفت: من کینه و دشمنی را دامن میزدم و در حق تو جفا کردم. گمان میکردم تو اهل هوا و هوس و انتقامی، اما تو ترازویی هستی که در عدالت و درستی خوی الهی داری و زبانهْ شاهین همه ترازوها، یا محور اصلی عدالت تویی. من نه تنها دشمن تو نیستم، احساس میکنم که من و تو بسیار به هم نزدیک و وابستهایم و اگر من کیش و مذهبی دارم، تو روشنایی آن هستی. و تو ای علی، آن حقیقتی هستی که چشم بینا میجوید و چراغ دلت از او روشنایی پذیرفت و من غلام و بندهْ موج آن دریای نوری هستم که مانند تو گوهری معنوی پدید آورده است. ای علی، بر من شهادت را عرضه کن و آمادهام که شعار: «لااله الا الله و محمداً رسول الله» را بگویم و مسلمان شوم. من تو را سرافراز دوران و گزیدهْ زمان شناختم.
بردباری امام علی(ع) موجب شد که گروهی ایمان بیاورند و شمشیر، حلق آنها را نبُرد. این پیروزیِ بزرگتری است و به همین دلیل، مولانا حلم را به تیغ تشبیه میکند و میگوید: شمشیر حلم و بردباری از تیغ آهنین تیزتر است، بلکه از صد لشکر هم بیشتر پیروزی به بار میآورد.
#مثنوی_معنوی_172
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️سه بیت آخر دفتر اوّل مثنوی نشان میدهد که مجلس مولانا اواخر، دیگر آن کشش سابق را ندارد. این وضع و حال احتمالا ناشی از وضع و حال حسامالدین بوده است. چنین وضعی طبیعی است که در گوینده (مولانا) هم بیتأثیر نباشد. لذا چون مستمع (حسامالدین) و ای بسا مستمعان دیگر (اهل مجلس) را دور از حال و احوال پیشین مییابد، بالطبع چشمة جوشان ذهن مولانا صافی پیشین را از دست میدهد:
👈سخت خاکآلود میآید سُخُن
آب تیره شد، سرِ چَه بند کن
تا خدایش باز صاف و خَوش کند
او که تیره کرد هم صافش کند
صبر آرد آرزو را نه شتاب
صیر کن والله اعلم بالصواب
🔴مولانا با این سه بیت دفتر اول را به اتمام میرساند و دیگر ادامه نمیدهد. بعد از آن به گفتهی خودش صبوری پیشه میکند. آغاز دفتر دوم نشان میدهد که این صبوری دو سال طول میکشد، و ظاهراً دلیل وقفه ی پیشآمده هم احوال حسامالدین چلبی بوده است:
چون به معراج حقایق رفته بود
بی بهارش غنچه ها نشکفته بود
👌ما هم خدا را شکر میکنیم که این دفتر را با ذکر امیرالمومنین علی علیه السلام و در شب نورانی عرفه و در آستانه ی روز باعظمت عرفه و نیز ایام الله عید الله اکبر #عید_غدیر به پایان رسانیدیم ... از دوستانی که ما را یاری کردند هم بسیار تشکر میکنیم .... والله اعلم بالصواب
#آخر_دفتر_اول #اول_دفتر_اول #مثنوی_معنوی_172
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2