eitaa logo
انس با صحیفه سجادیه
5.1هزار دنبال‌کننده
16.8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
1.7هزار فایل
من به شما عزیزان توصیه میکنم با صحیفه سجادیه انس بگیرید! کتاب بسیار عظیمی است! پراز نغمه های معنوی است! مقام معظم رهبری Sahifeh Sajjadieh در اینستاگرام https://www.instagram.com/sahife2/ ادمین کانال @yas2463
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید کمال فرانسوی تنها شهید اروپایی 8 سال دفاع مقدس که متاثر از خانم محرز لاعب (لعیب) بود @sahife2
شهید کمال کیست؟ @sahife2
توصیه میشود تا آخر بخوانید و با صلواتی نشر دهید 👇👇 کمال، یک نفر بود مثل آدم‌های دیگر، موهایی داشت بور با ریشی نرم و کم پشت و سنی حدود هفده سال. پدرش مسلمان بود و از تاجرهای مراکش و مادرش، فرانسوی و اهل دین مسیح...... اسمش ژوان بود «ژوان» دنبال هدایت بود. در سفری با پدرش به مراکش رفت و مسلمان شد. محال بود زیر بار حرفی برود که برای خودش،‌ مستدل نباشد و محال بود حقی را بیابد و با اخلاص از آن دفاع نکند. در نماز جمعه اهل سنت پاریس، سخنرانی‌های حضرت امام را که به فرانسه ترجمه شده بود، پخش می‌کردند. یکی از آن‌ها را گرفت و گوشه خلوتی پیدا کرد برای خواندن، خیلی خوشش آمد و خواست که باز هم برای او از این سخنرانی‌ها بیاورند. بعد از مدتی، رفت و‌آمد «ژوان کورسل» با دانشجوهای ایرانی کانون پاریس، بیشتر شد. غروب شب جمعه‌ای، یکی ازدوستانش «مسعود» لباس پوشید برود کانون برای مراسم، «ژوان» پرسید:«کجا می‌ری؟» گفت: «دعای کمیل» ژوان گفت:«دعای کمیل چیه؟! ما رو هم اجازه می‌دی بیاییم!» گفت: «بفرمایید». چون پدرش مراکشی بود، عربی را خوب می‌دانست. با «مسعود» رفت و آخر مجلس نشست. آن شب «ژوان» توسل خوبی پیدا کرد. این را همه بچه‌ها می‌گفتند. هفتة آینده از ظهر آمد. با لباس مرتب و عطر زده گفت: «بریم دعای کمیل» گفتند:«حالا که دعای کمیل نمی‌روند»؛ تا شب خیلی بی‌تاب بود. یک روز بچه‌های کانون، دیدند «ژوان» نماز می‌خواند، اما دست‌هایش را روی هم نگذاشته و هفته بعد دیدند که بر مُهر سجده می‌کند. «مسعود» شیعه شدن او را جشن گرفت. وقتی از «ژوان» پرسید: «کی تو رو شیعه کرد؟» او جواب داد: «دعای کمیل علی(ع)» گفت: «می‌خواهم اسمم رو بذارم علی» مسلمان‌های پاریس، عمدتاً اهل سنت بودند و اذیتش می‌کردند. «مسعود» گفت: «نه، بذار یه راز باشه بین خودت و خدا با امیرالمؤمنین(ع).» گفت: «پس چی» ـ «هرچی دوست داری» گفت: «کمال» کمال .... چه اسم زیبایی، برای خودش انتخاب کرد. مسیحی بود. شد مسلمان اهل سنت و بعد هم شیعه، در حالی که هنوز هفده بهار از عمرش نگذشته بود. بسیار تیزهوش بود و زود جواب را می گرفت. یک روز گفت: «مسعود! می‌خوام برم ایران طلبه بشم» ـ «برو پی کارت. تو اصلاً نمی‌توانی توی غربت زندگی کنی. برو درست را بخوان.» آن زمان دبیرستانی بود. رفت و بعد از مدتی آمد و گفت:«کارم برای ایران درست شد. رفتم با بچه‌ها، صحبت کردم. بنا شده برم عراق. از راه کردستان هم قاچاقی برم قم.» با برادرهای مبارز عراقی رفاقت داشت. مسعود گفت: «تو که فارسی بلد نیستی، با این قیافه بوری هم که داری، معلومه ایرانی نیستی! خیلی اصرار داشت. بالاخره با سفارت صحبت کردند و آن‌ها هم با قم و در مدرسه حجتیه پذیرش شد. سال شصت و دو ـ شصت و سه بود. ظرف پنج ـ شش ماه به راحتی فارسی صحبت می‌کرد. اجازه نمی‌داد یک دقیقه از وقتش ضایع شود. همیشه به دوستانش می‌گفت: «معنا ندارد کسی روی نظم نخوابد؛ روی نظم بیدار نشود.» خیلی راحت می‌گفت:«من کار دارم. شما نشستید با من حرف بزنید که چی بشه! برید سر درستون. من هم باید مطالعه کنم.» یک کتاب «چهل حدیث» و «مسألة حجاب» را به زبان فرانسه ترجمه کرد. همیشه دوست داشت یک نامی از امیرالمؤمنین(ع) روی او بماند. می‌گفت:«به من بگید ابوحیدر، این آن رمز بین علی(ع) و من هست.» یک روز گفت: «می‌خواهم برم جبهه» ایام عملیات مرصاد2 بود. دوستش گفت:«حق نداری» گفت: «باید برم» دوستش مسعود:«جبهه مال ایرانی‌هاست؛ تو برو درست رو بخوان» گفت: «نه! حضرت امام گفتند واجب است.» فردای آن روز، رفته بود لشگر بدر و به عنوان بسیجی، اسم نوشته بود و رفت عملیات مرصاد. هنوز یک هفته نشده بود که خبر شهادتش را آوردند. آن موقع، تقریباً بیست و چهار سال داشت. از زمان بلوغش تا شهادت هشت ـ نه سال بیشتر عمر نکرد، ولی هر روز یک‌قدم جلوتر بود. مسیحی بود، سنی شد، و بعد شیعه. مقلد امام شد و مترجم و بالاخره رزمنده. چقدر راحت این قوس صعودی را طی کرد، چقدر سریع. کمال، آگاهانه کامل شد و در یک کلام، بنده خوبی شد. @sahife2
آرامگاه شهید کمال قم گلزار شهدا - قطعه 18 - ردیف 2 - شماره 176 @sahife2
پدر شهید (کمال ) که بعد از سی سال اخیرا به سر مزار او در قم آمدند. @sahife2
❤️شهید کمال @sahife2