متاسفانه واپس زدن هواى نفس و تضعيف قدرت آن، به كار انداختن نيروى خرد، و تقويت حكومتش در كشور تن، كارى است بس دشوار و مشكل. اولياى گرامى اسلام براى آنكه وضع عقل را در مقابل هواى نفس بيان نمايند و پيروان خود را از اين امر مهم آگاه سازند ضمن تشبيهات متعددى اين حقيقت را توضيح دادهاند.
امام صادق (ع) مىفرمايد: هواى نفس بيدار است و عقل در خواب.
على (ع) فرموده: چه بسا عقلى كه در مقابل هواى نفس فرمانروا و مطاع، اسير و گرفتار است.
بزرگترين عامل وحدت انسانها كلمه ى توحيد و ايمان به خداى يگانه است و معبودهاى متفرقه منشاء تفرقه افكار و در نتيجه، موجب اختلاف و پراكندگى افراد است. به فرمودهى حضرت يوسف صديق:
اارباب متفرقهون خير ام الله الواحد القهار؟
دعوت به توحيد و يكتاپرستى سخت ترين مراحل ماموريت پيمبران الهى بوده، چه نيل به اين هدف مقدس مستلزم آن است كه عقلهاى خفته بيدار شود، مردم فكر كنند، و بر اثر تعقل به آفريدگار جهان ايمان بياورند و بتپرستى را ترك گويند.
ولى بيشتر مردم حاضر نبودند از تقليد پدران خود چشمپوشى كنند و از تعصب خانوادگى دست بردارند. ابراهيم خليل (ع) براى آنكه قوم خود را متنبه كند و به تعقل وادارشان سازد به آنان فرمود:
ما هذه التماثيل التى انتم لها عاكفون؟
اين بتهاى جماد چيست كه عمرى در كنارشان معتكفيد و آنها را مىپرستيد؟
به جاى آنكه فكر كنند و به قبح عمل خويش واقف گردند از تقليد كوركورانهى پدران سخن گفتند و بر اساس تعصب جاهلانه كه سرچشمهى آن هواى نفس است پاسخ دادند:
قالوا وجدنا آباءنا لها عابدين.
ما پدران خود را يافتهايم كه اين بتها را پرستش مىكردند.
ابراهيم (ع) كه از اين پاسخ ضد عقل سخت ناراحت شده بود گفت:
لقد كنتم انتم و آباوكم فى ضلال مبين.
بيگمان خود شما و پدرانتان همه در گمراهى آشكارا بوده و هستيد.
سرانجام ابراهيم (ع) به آنان گفت:
اف لكم و لما تعبدون من دون الله افلا تعقلون.
اف بر شما و بر آنچه كه غير خداوند است مىپرستيد، آيا تعقل نمىكنيد و انديشهى خويشتن را به كار نمىبنديد.
امام سجاد (ع) در قسمت اول سخن خود در پيشگاه الهى گفته بود:
«و ضم اهل الفرقه»:
بار الها! موفقم بدار تا بين مردم متفرقه و از هم جدا رابطه ى دوستى برقرار نمايم.
براى آنكه حضرت زينالعابدين (ع) به مقصود خويش دست يابد و به اين مهم نايل گردد :
بايد مردم را از اطاعت هواى نفس و پيروى از تمايلات ناروا برحذر دارد،
آنان را به تعقل و تفكر بخواند تا خوب را از بد و صلاح را از فساد تميز دهند،
به صراط سعادت گرايش يابند،
و از راههاى انحرافى كه منشاء فساد و تباهى است دورى گزينند.
البته انجام چنين كارى بسيار مشكل است ولى امام براى رسيدن به اين مقصود مقدس از سختيها نمىهراسد و براى آنكه با توفيق الهى به خواستهى درونى خويشتن جامهى تحقق بپوشاند ناملايمات را تحمل مىكند و به قدر توان خود مجاهده مىنمايد.
نمىدانيم حضرت زينالعابدين (ع) در راه مبارزه با تفرقه و اختلاف مردم پراكنده چقدر سخن گفته و چه اندازه عملا كوشش نموده است.
اما در اينجا به ذكر يك نامه از آن حضرت اشاره مىشود:
محمد بن مسلم زهرى مردى بود تحصيلكرده و عالم. او قسمت زيادى از قرآن شريف و احاديث رسول گرامى را حافظ بود و از فقه اسلام نيز آگاهى داشت. بدبختانه حب رياست و دنياطلبى وى را به دربار بنىمروان، طاغوتهاى زمان، كشاند و هشام بن عبدالملك كه يكى از مروانيان بود او را معلم فرزندان خود قرار داد.
كتب رجال در ترجمه حال وى مطالب متفاوت نوشتهاند و بعضى گفتهاند او از راه على (ع) و فرزندان معصومش منحرف گرديد و به باطل گرايش يافت، تمايلش به آل مروان موجب شد كه عدهى زيادى از مردم حتى افراد درس خوانده گمراه شدند و بر اثر تمايل او به آل مروان به راه خلفاى جور كشيده شدند و در نتيجه بين آنان و دوستداران اهلبيت شكاف و خلاف به وجود آمد.
امام سجاد (ع) كه از انحراف منحرفين و اختلافى كه بين آنان با رهروان صراط مستقيم پديد آمده بود رنج مىبرد، نامهاى به محمد بن مسلم زهرى نوشت، خطاهاى او را تذكر داد، مسئوليتش را در پيشگاه بارىتعالى خاطرنشان نمود و از او خواست كه در وضع خود بينديشد، از راه باطلى كه در پيش گرفته بازگردد و به پاكان و صلحا بپيوندد. اگر نامهى امام در وى اثر بگذارد، او را به خود آورد و از راهى كه در پيش گرفته بازگردد نه تنها خودش از عذاب الهى رهايى مىيابد بلكه گمراهشدگان و كسانى كه به پيروى از او از پاكان و نيكان جدا شدهاند به خود مىآيند، از گمراهان فاصله مىگيرند، به اهل حق مىپيوندند و تفرقه اى كه از اين راه بين عدهاى از مسلمانان پديد آمده است برطرف مىگردد.
در اينجا چند قطعه از نامه ى امام سجاد (ع) و ترجمه ى آن به عرض شما مىرسم .
*حضرت در اول نامه ى خود نوشته است:
كفانا الله و اياك من الفتن و رحمك من النار فقد اصبحت بحال ينبغى لمن عرفك بها ان يرحمك فقد اثقلتك نعم الله بما اصح من بدنك و اطال من عمرك و قامت عليك حجج الله بما حملك من كتابه و فقهك فيه من دينه و عرفك من سنه نبيه محمد صلى الله عليه و آله.
خداوند ما را و تو را از فتنه ها و آزمايشها كفايت فرمايد و از آتش خود مورد رحمت قرار دهد ،
در حالتى صبح نموده اى كه شايسته است آن كس كه تو را به آن حال مىشناسد رحمت نمايد.
نعمتهاى خداوند بر دوشت بار سنگينى گذارده است از اينكه بدنت را سالم داشته، عمرت را طولانى نموده، حجتهاى خداوند را بر تو اقامه كرده، قسمتى از كتاب او را به حفظت سپرده، در دين فقيهت ساخته و تو را از سنت حضرت محمد صلى الله عليه و آله آگاه نموده است.
*در قطعهى ديگر نامه نوشته است:
و اعلم ان ادنى ما كتمت و اخف ما احتملت ان آنست وحشه الظالم و سهلت له طريق الغى بدنوك منه حين دنوت و اجابتك له حين دعيت فما اخوفنى ان تكون تبوء باثمك غدا مع الخونه و ان تسال عما اخذت باعانتك على ظلم الظلمه.
بدان! كمترين امرى كه نهان داشته اى و خفيف ترين مسئوليتى را كه به عهده گرفته اى اين است كه وحشت ظالم را از ستمكارى به انس مبدل ساختهاى و راه تعدى و تجاوز را بر وى هموار نمودهاى و منشاء اين نارواييها آن بود كه تو به خليفهى جور نزديك شدى و اجابتش نمودى موقعى كه خوانده شدى.
آنچه مايهى نگرانيم گرديده اين است كه در قيامت علاوه بر گناهان خودت، گرفتار گناهان خيانتكاران باشى و از اينكه به ظلم ظالم اعانت نمودى مورد مواخذه و مسئوليت قرار گيرى.
*در قطعهى ديگر نامهى امام سجاد (ع) آمده است:
او ليس بدعائه اياك حين دعاك جعلوك قطبا اداروا بك رحى مظالمهم و جسرا يعبرون عليك الى بلاياهم و سلما الى ضلالتهم، داعيا الى غيهم، سالكا سبيلهم، يدخلون بك الشك على العلماء و يقتادون بك قلوب الجهال اليهم.
آيا نه اين است كه با خواندنت تو را قطبى قرار دادند تا آسياب ظلمهاى خويش را به گردش درآورند. تو را چون پلى ساختند تا با عبور از تو به بلاياى مورد نظرشان برسند، تو را چون نردبانى بپا داشتند تا به ظلمهايى كه مىخواهند دست يابند، تو را دعوتكننده به گمراهى خود و طىكنندهى راه خويش قرار دادند، به وسيلهى تو در قلوب درسخواندهها شك و ترديد وارد نمودند و به وسيلهى تو دلهاى جهال به آنان اقتدا كردند.
*در قطعهى ديگر نامهى امام سجاد (ع) آمده است:
و لا تحسب انى اردت توبيخك و تعنيفك و تعييرك، لكنى اردت ان ينعش الله تعالى ما قد فات من رايك و يرد اليك ما عزب من دينك و ذكرت قول الله تعالى فى كتابه: و ذكر فان الذكرى تنفع المومنين.
گمان مبر كه من از گفتههايم قصد توبيخ و سرزنش و ملامت تو را داشتهام، بلكه مىخواستم موجباتى فراهم آيد كه خداوند فوت شدههاى رايت را جبران نمايد و آنچه از دينت دور افتاده به تو برگرداند، به ياد فرمودهى خدا در كتاب مجيد افتادم كه به پيمبر دستور داده: به ياد مردم بياور كه يادآورى و تذكر ، براى اهل ايمان مفيد و ثمربخش است.
*حضرت در اواخر نامه نوشته است:
اما بعد، فاعرض عن كل ما انت فيه حتى تلحق بالصالحين الذين دفنوا فى اسمالهم لا صقه بطونهم بظهورهم ليس بينهم و بين الله حجاب و لا تفتنهم الدنيا و لا يفتنون بها.
از آنچه در آن هستى اعراض كن و روى گردان تا به افراد صالح و نيكوكار ملحق شوى، آنان كه در لباس كهنهى خود به خاك سپرده شدهاند، شكمشان به پشتشان چسبيده بود، بين آنان و خداوند پردهاى وجود نداشت، نه دنيا توانست آنان را گمراه نمايد و نه خودشان بر اثر جاذبه ى دنيا گرايش يافتند.
امام سجاد (ع) در قسمت اول كلام خود: «و ضم اهل الفرقه»، از پيشگاه خداوند درخواست توفيق مىكند كه براى حفظ عدل اجتماعى تا جايى كه ممكن است با پراكندگى و اختلاف مبارزه كند و نامهاى را كه براى زهرى مرقوم فرموده نمونهاى از مبارزهى اساسى آن حضرت با اختلاف و پراكندگى است.
در قسمت دوم كلام خود از پيشگاه خداوند درخواست مىكند:
و اصلاح ذاتالبين:
بار الها! موفقم بدار تا اختلاف دوستان، برادران، خانوادهها را از ميان بردارم و بين آنان #آشتی ، صلح و سازش برقرار نمايم. #اصلاح_بين_مردم
يكى از اعمال بسيار مقدس و شريف در آيين اسلام #آشتی و #اصلاح_بين_مردم و پايان دادن به اختلاف دو يا چند نفر مسلمان است.
رسول اكرم (ص) فرموده: آيا به شما خبر ندهم به چيزى كه درجه ى آن برتر و بالاتر از نماز و روزه و صدقه است؟ آن اصلاح ذاتالبين است.
امام صادق (ع) فرموده: صدقهاى كه خداوند آن را دوست دارد اصلاح بين مردم است زمانى كه به فساد گراييدهاند و نزديك نمودن آنان به هم است زمانى كه از يكدگر دورى گزيدهاند.
علل و عوامل متعددى مىتواند مايه ى اختلاف شود و دو نفر را از هم جدا كند.
گاهى جدايى بر اثر عدم رعايت حدود و حقوق اخلاقى دوستان است
و گاهى منشاء اختلاف، امر مالى است،
و گاه عوامل ديگر.
كسى كه مىخواهد اصلاح ذاتالبين نمايد بايد بكوشد كه ماده ى اختلاف را از ميان بردارد و ائمه ى معصومين عليهمالسلام اين مهم را به هر شكلى كه بود بين اصحاب و دوستان خويش حل مىكردند.
ابوحنيفه كه عهدهدار امور حاج بود مىگويد: مفضل بر ما گذر كرد در حالى كه من با يكى از بستگانم در ميراثى مشاجره مىكرديم. او ساعتى توقف كرد، سپس به ما گفت: برويم منزل. با او به منزلش رفتيم. اختلاف ما را با چهارصد درهم حل نمود و آن مبلغ را از خود پرداخت كرد و اختلاف حل شد. سپس گفت: اين مبلغ از مال من نيست، امام صادق (ع) به من امر فرموده هر وقت ديدى دو نفر از دوستان ما در چيزى نزاع دارند آنها را اصلاح ده و از مال من پرداخت كن و اين پول از امام صادق (ع) بود كه به شما دادم.
نكتهاى كه لازم است در بحث اصلاح ذاتالبين مورد توجه قرار گيرد اين است كه در بعضى از روايات كلمه ى «اصلاح» به كار برده شده و در كلام امام سجاد (ع) نيز در قطعه ى دعاى مورد بحث امروز و اصلاح ذاتالبين آمده است،
ولى در بعضى از روايات به جاى كلمهى «اصلاح» كلمهى «صلاح» به كار رفته است.
على (ع) در وصيتنامه ى خود به دو فرزند بزرگوارش فرموده:
اوصيكما و جميع ولدى و اهلى و من بلغه كتابى بتقوى الله و نظم امركم و صلاح ذات بينكم، فانى سمعت جد كما صلى الله عليه و آله و سلم يقول: صلاح ذات البين افضل من عامه الصلاه و الصيام.
به شما دو نفر و به جميع فرزندانم و خانوادهام و تمام كسانى كه وصيتنامهى من به آنها برسد سفارش مىكنم به تقوى و نظم امورتان و صلاح بين خودتان چه از رسول گرامى (ص) شنيدم كه فرمود: صلاح ذاتالبين افضل و برتر است از عموم نمازها و روزهها.
عن على عليهالسلام قال: من كمال السعاده السعى فى صلاح الجمهور.
على (ع) فرموده: از كمال سعادت آدمى سعى و كوشش در صلاح امور اجتماع است.
نتيجه ى صلاح و اصلاح تحكيم روابط مسلمين و تقويت علائق آنان نسبت به يكديگر است
با اين تفاوت كه در زمينهى «صلاح» وجود اختلاف و تفرقه لازم نيست
ولى «اصلاح» در موردى گفته مىشود كه اختلاف و جدائى آمده باشد
همانطور كه امام صادق (ع) در حديثى كه ذكر شد فرموده: اصلاح بين مردم در وقتى كه دچار فساد شده باشند و نزديك كردن آنان به يكديگر موقعى كه از هم دورى گزيده باشند.
مىتوان گفت فرق «صلاح» و «اصلاح» در سلامت معنوى جامعه همانند تفاوت «پيشگيرى» و «درمان» است
در طب و حفظ سلامت بدن مردم، متخصصين بهداشت شرايط محيط زندگى مردم را به گونهاى پايهگذارى مىكنند كه افراد جامعه بيمار نشوند و مرض در وجودشان راه نيابد،
اما اگر كسانى از پيشگيرى بهره نبردند و به بيمارى مبتلا شدند طبيب متخصص آنان را درمان مىنمايد و بدنشان را دوباره از نعمت سلامت برخوردار مىسازد.
خيرخواهانى كه در صلاح افراد يا جامعه مىكوشند همانند متخصصين بهداشت از بيمارى تفرقه و پراكندگى جلوگيرى مىكنند و نمىگذارند محيط اسلامى گرفتار اختلاف و جدايى گردد،
اما كسانى كه در اصلاح بين مردم مىكوشند همانند پزشكان درمانكنندهاند كه مرض پديد آمده را علاج مىكنند و مريض را از خطر مىرهانند.