هدایت شده از دانستنی های مهدوی
طرف تو مسجد یه جوری با دست روی دستش میزد که انگار داره نون بیار کباب ببر بازی میکنه. ازش پرسیدم: «چی شده؟» گفتم: «دلم واسه امام زمانم تنگه. کاش میاومد و چشممون روشن میشد و گره از کار جهان باز میکرد» یه ساعت بعد سر سفره شام، دوغ منو برداشت و هورت کشید بالا. گفتم: «الان امام زمان از این کارت راضیه؟» گفت: «حالا که نیومده. بعد از ظهور، دربارهاش حرف میزنیم.» خیلی به ناظر بودن امام اعتقاد نداشت!
#منجی
#جهان_منجی_میخواهد
#المنقذ
⚜️@p_Mahdavi