🍃سرمایه خیر
چرا این روزها این قدر آدمهای شیطان زده نشانم میدهی؟
میخواهی مرا بترسانی؟
ترسیدم.
از ترس هم بالاتر.
همۀ وجودم شده وحشت.
میترسم از این که عاقبتم به خیر نشود.
دوستم باش
به جز دوستی تو با من
هیچ راهی برای عاقبت بخیری نیست.
هر چند روز یک بار
فکرِ عاقبت بخیری
باید بشود بلای جان من!
با من دوست شو
من از شیطان زدگی میترسم.
شبت بخیر سرمایۀ خیر!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
📒@sahifeh_Et
🍃سنگ صبور من
وقتی که بیقرار میشوم
دلم برای همۀ کسانی که تو را ندارند میسوزد.
من بیقراریهایی که گاهی به سراغم میآید را
نمیتوانم بدون تو تاب بیاورم.
هر لحظه از این بیقراریها سالها از عمر آدم کم میکند.
کسانی که تو را ندارند
در کشاکش این بیقراریها چطور زندگی میکنند؟
وقتی که بیقرار میشوم
دوست دارم بروم پیش یکی از بیقرارهایی که تو را ندارد.
زجر کشیدنش را ببینم
مرگ تدریجیاش را تماشا کنم
تا قدرِ داشتن تو را بیشتر بدانم.
من حتّی در خیالم نمیتوانم این اندازه زجر کشیدن را تاب بیاورم.
وقتی که بیقرار میشوم
بیشتر از همیشه میفهمم که تو بزرگترین نعمت خدایی.
نعمتی که هیچ گاه از عهدۀ یک لحظهاش هم بر نمیآیم
حتّی اگر هزاران هزار برابر بیشتر از نوح عمرم به درازا بکشد.
کاش به خاطر قدرناشناسی
خدا نعمت ایمان به تو را از من نگیرد.
وقتی که بیقرار میشوم
احساس میکنم دلت برایم تنگ شده که بیقرارم کردهای.
بیقرارم کردهای که بیشتر یاد تو کنم
بیقرارم کردهای که بیشتر صدایت بزنم
بیقرارم کردهای که بیشتر سراغ خانهات را بگیرم.
وقتی که بیقرار میشوم
بیشتر به آرزوی دوست شدن تو با خودم فکر میکنم.
تو اگر با من دوست شوی
من از این بیقرارها جدا میشوم.
تا کاسۀ صبرم لبریز نشده با من دوست شو.
شبت بخیر سنگ صبور من!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
📒@sahifeh_Et
🍃یار خوش خبر
بگذار کمی فکر کنم
تا ببینم آخرین باری که از ته دل خندیدم کی بود.
هر چه قدر فکر میکنم، به خاطرم نمیآید.
آن طور که تو را میشناسم
به گمانم دوست داری من از ته دل بخندم و شاد باشم.
من هر چه قدر هم که بد باشم
تو این همه غم را برایم نمیپسندی.
درست میگویم؟
همین طور اگر پیش برود
شاید خندیدن از ته دل یادم برود.
اصلاً همین حالا هم که فکر میکنم
انگار نمیفهمم خندیدن از ته دل یعنی چه؟
راستی چطور از ته دل میخندند؟
میشود برایم بگویی؟
نه، نگو، خندیدن از ته دل را مگر میشود گفت؟
کسی که یادش رفته چطور از ته دل میخندند
هر چه قدر هم که بشنود، باز هم نمیفهمد.
آقا!
نمیخواهی کاری کنی برایم؟
غمها به قدری روی دلم انباشته شدهاند
که دیگر نمیشود با خبرهایی که قدرت نسیم دارند، آنها را از دلم بزدایم.
باید خبری طوفانی بیاید که تلّههای غم را از روی دلم بردارد.
طوفانِ کدام خبر است که قدرتش بیشتر باشد
از خبر دوست شدن تو با من؟
کدام خبر؟ میشود بگویی؟
طوفان به پا کن آقا!
به گمانم غمها هم دیگر از دست من خسته شدهاند
طوفان به پا کن آقا!
نگذار زیر این غمهای انباشته دفن شوم.
طوفان به پا کن آقا!
بر من مسپند فراموش کردن خندههای از ته دل را.
سر راهت نشستهام و منتظر طوفان هستم.
شبت بخیر یار خوش خبر!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
📒@sahifeh_Et