eitaa logo
˒‌ سـٰاجدھ‌ ִֶָ 🇵🇸 ˓
4.4هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
141 فایل
بسم‌ ِاللّٰھ نزدیك‌ترین‌حال ِ‌بنده‌به‌خداوند‌،حالت ِ‌سجود‌ست 🤍. - — - رفیق؛ اگه نمازت رو محافظت نکنی، حتی میلیاردها قطره‌ اشك هم برای اهل‌بیت بریزی؛ درآخرت نجاتت نمیده . -[ اولویتت #خدا باشه . - — - - تبلیغات ِچنل: @tabsajed⤷ *کپی‌مجاز‌ه‌به‌جزمحفل‌ها.
مشاهده در ایتا
دانلود
چادرے‌ اگر‌ هستمـ❤️ حس‌ دخترانہ‌ام‌ بیشتر‌ از‌ بقیہ‌ است😌 میپرسے‌ چرا؟🙃 چون‌ چادرم‌ از‌ حس‌ دخترانہ‌ ام‌ هم‌ محافظت‌ میکند بلـے‌ چادر‌ از‌ حس‌ لطیف‌ دختران‌ هم‌ محافظت‌ میکند چادر‌ فقط‌ یڪ‌ پارچہ‌ نیست! نعمتے‌بزرگ‌است🦋 🧕🏻¦↫
رو انتخاب رفیق هاٺوݩ حساس باشین رفیـــق هم میتونھ به پرواز ٺا خدا ببرتت یاهم به پایین ٺرین نقطه جهان . .💔🌿
🔴حجاب علم و دانش می خواد: علم به فواید حجاب علم به فلسفه ی حجاب علم به عقلانیت حجاب علم به ارزش حجاب.... 🔻بی حجابی از بی دانشی هست لطفا کسایی که بی حجاب هستن ادای روشنفکرا در نیارن... لینڪ‌ڪانال‌قـشݩگ‌مــوݩ ‹🤎⃟🎻⸾⸾@sajad110j
⊰{🌿🤍}⊱ حجاب وقاࢪ است، متانت است، اࢪزش گذاࢪۍ زن است، سنگین شدن ڪفہ‌ۍ آبࢪو و احتࢪام اوست:) [ ]
چادرم چه خوب است که نه رنگت از مد می افتد نه مُدلت
حجاب‌مانند‌اولین‌خاکریز‌جبهه‌است! که‌دشمن‌برای‌تصرف‌ سرزمینی‌اول‌بایدآن‌را‌بگیرد.
هرخانمی‌کہ‌چادر‌بہ‌سرش‌کند اگردستم‌برسدسفارشش‌رابہ امام‌حسین‌علیه‌السلام‌می‌کنم💔🌿!'
«💛🌱» خـواهَرَم بلاخـَره‌یہ‌روز‌مَجبورۍ‌بـٰا‌حِجاب‌بِشۍ و‌ا‌زسَـر‌تـٰاناخن‌پـٰات‌رو‌مۍ‌پوشونَـن.. امـٰادیگہ‌‌دیر‌شُـده این‌آخَرین‌حِجـابت‌خواهد‌بـود پَس‌مَحجوب‌بـٰاش‌و‌نَزار‌اوَلین‌‌حِجـٰابِت، کَفَنِـت‌بـٰاشِہ.. 🧕🏻¦↫
ریحآنـہ‌بودن‌را،از‌آن‌بانویۍ‌آموخٺم ڪه‌حتے‌درمقابل‌مردے‌نابینـا🧕🏻 حجـآب‌داشـت:)))
تَرس‌ِدشمَن‌اَزحِج‌ـٰاب‌زِینَب‌اَست حِفظ‌ِچـٰادُرِاِنقِلاب‌زِینَب‌اَست. . 🖤🌿''
براےلبخند‌امام‌زمان! براےرضایت‌خدا؛ براےشفاعت‌حضرت‌زهرا! فقط‌باید‌یک‌چیز‌رو‌حفظ‌کرد؛ اونم‌فقط‌حجابِ🦋:)))!
«🦋🌿» دࢪپوششِ‌مشڪۍِحࢪیࢪٺ صدࢪنگ‌ِدل‌انگیزنھان‌اسٺ دࢪحجب‌و‌حجابِ‌فاطمۍاٺ زیبایۍِصدنقشِ‌جھان‌اسٺ!
فرازی از وصیت نامه شهید مدافع حرم لبنانی علا حسن نجمه🕊 🌹خواهر عزیزم ✨هرگاه خواستی از خارج شوی و لباس اجنبی را بپوشی به یاد آور که اشک امام زمانت را جاری میکنی به خون های پاکی که ریخته شد برای حفظ این وصیت خیانت میکنی ✨به یاد آر که غرب را در تهاجم فرهنگی اش یاری میکنی و فساد را منتشر میکنی و توجه جوانی که صبح و شب سعی کرده نگاهش را حفظ کند جلب میکنی ✨به یاد آر حجابی که بر تو واجب شده تا تو را در حصن نجابت فاطمی حفظ کند تغییر میدهی ... ‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@sajad110j
چادر‌یعنے: داشٺن‌آ‌رامش‌یعنۍ‌بدانے‌یڪ‌سپر‌داری کھ‌ازجنس‌‌حضرت‌فاطمہ‌(س)اسٺ... تانپوشے‌اش‌نمیفهمۍ‌حرفم‌را... ✨🌻 @sajad110j
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماهم همینطور آقای شهید برونسی❗️ ماهم همینطور...... ماهم حاضریم هزاران بار فدا شویم تا دختران ما به دامان بیایند..🤍 ما از همان نسل باغیرتیم که فقط برای برگرداندن جنازه دختر ایرانی سه شهید دادیم....😔 . . 𓆩صورت‌تٓو‌روسرےهاراچه‌زیبا‌میڪند𓆪 •𓆩🥿𓆪•
🌺 ضامن لبخند مهـدے چـادر مشکےِ🖤🍃 توستـــ چهره‌اتـ با چادرتـ مثل گل ریحانہ شــد!🌸 اَللّهُمَّ‌‌عَجِّل‌‌لِوَلیِّکَ‌الفَرَجَ‌‌وَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ ساجده|𝑺𝒂𝒋𝒆𝒅𝒆𝒉
حیا را که بلد نباشی چادر هیچ گاه تو را محجبه نخواهد کرد :)🕊!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 حلما دختر خردسال شهید پوریا احمدی خطاب به رهبر انقلاب: حالا که به سن تکلیف نرسیدم، میشه شمارو یه کم بغل کنم؟🥹 📨 🫀 🌱 🌙 ساجده|𝑺𝒂𝒋𝒆𝒅𝒆𝒉
‌‌‌‌ چر‌اانقدرپر‌شدیم‌ا‌زحرف‌مردم؟! مردم‌مسخرم‌می‌کنند‌چادر‌سرم‌کنم مردم‌مسخرم‌می‌کنند‌برم‌مسجد‌نماز مردم‌مسخرم‌می‌کنند‌باشهد‌اانس‌ بگیرم مردم‌مسخرم‌می‌کنند‌ رضای‌مردم‌یارضای‌خدا؟ کجای‌کاری‌مشتی‌حرف‌مردم‌و‌‌ از‌گوشات‌بریزبیرون واسه‌خدات‌زندگی‌کن! ببین‌خد‌اچجوری‌دوست‌داره ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
میدانم‌چہ‌خون‌هاریختہ‌شد🥀 ڪہ‌من‌بمانم،حجاب‌و‌عفت‌بمانند... چہ‌وصیت‌هانوشتہ‌شد‌ ڪہ‌بہ‌من‌بگویند‌ما‌رفتیم‌اما‌تو☝️🏼 حواست‌بہ‌یادگارِ‌مادرت‌باشد🖤:) نگذار؎حرمتش‌رابریزند✋🏻" پس‌باافتخارمےپوشمش‌وبا‌افتخار مےگویم‌یادگارزهرا‌را‌برسردارم:)🌱 . . 「➜• @sajad110j
تمام جنگها سر همین است. اگر می گویند آزادی... قصدشان این است که حجابت را بردارند ... جنگ امروز اسلحه نمی خواهد🙂❤️‍🩹 ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
🤍 نگرانی توی صورتش معلوم بود.زهره خانوم از آشپزخونه اومد و گفت: -معلوم هست کجایی تو؟چرا اینقدر دیر کردی؟ فاطمه با حالت معصومانه ای گفت: _ببخشید خب..دیگه تکرار نمیشه. امیررضا از اتاق بیرون اومد و گفت: -نخیر آبجی کوچیکه..الان این لوس بازیا جواب نمیده.باید تنبیه بشی. رو به مادرش گفت: _مامان یه هفته ظرفهارو بشوره،خوبه؟ فاطمه مثلا با التماس گفت: -نه مامان،خواهش میکنم.ظرف چیدن تو ماشین ظرف شویی کار خیلی سختیه. زهره خانوم و حاج محمود و امیررضا خندیدن. بعد از شام به اتاقش رفت. تمام شب بیدار بود و کمکش کنه.نمیخواست خانواده شو نگران کنه.ناراحتی هاشو میریخت تو خودش. روز بعد طبق معمول به دانشگاه رفت. هنوز هم امیدوار بود پویان اشتباه کرده باشه.میخواست یکبار دیگه ازش بپرسه تا مطمئن بشه.ولی پویان دانشگاه نرفته بود و فاطمه تو نگرانی موند. پویان خیلی دوست داشت بره دانشگاه تا روزهای آخر بیشتر مریم رو ببینه ولی حالا که فاطمه از علاقه ش به مریم خبر داشت،نگران بود که مریم هم متوجه این موضوع بشه. تصمیم گرفت دیگه دانشگاه نره. پدر و مادرش هم مهمانی خداحافظی گرفته بودن.بیشتر وقتش رو با افشین بود و بقیه مواقع مشغول جمع کردن وسایلش و با خانواده ش بود. چند روز گذشت. دو روز به رفتنش مونده بود.برای اینکه آخرین بار مریم رو ببینه به دانشگاه رفت.دوستان نزدیک ترش میدونستن که برای همیشه داره از ایران میره،وقتی دیدنش خوشحال شدن و دورش جمع شدن.ولی چشمان پویان مدام دنبال مریم و فاطمه میگشت. بالاخره بعد از دو ساعت فاطمه رو دید، ولی مریم همراهش نبود. بهانه ای آورد،از دوستانش جدا شد و سمت فاطمه رفت. اما یاد ناراحتی فاطمه افتاد و منصرف شد.برگشت که بره ولی فاطمه متوجه ش شد. -جناب سلطانی پویان شرمنده برگشت سمت فاطمه. فاطمه گفت:_سلام -سلام -برای خداحافظی با بچه ها اومدید دانشگاه؟ -بله. فاطمه متوجه شد که برای دیدن مریم اومده ولی نمیدونه چجوری بگه.گفت: _من و دوستم کلاس جداگانه داشتیم. چند دقیقه دیگه کلاسش تموم میشه، اینجا باهم قرار گذاشتیم. مدتی ساکت بودن.هیچ کدوم به اون یکی نگاه نمیکردن.فاطمه گفت: _آقای سلطانی،حرفهای اون روزتون درمورد دوست تون،شوخی بود دیگه؟.. آره؟ فاطمه بغض داشت.پویان خیلی ناراحت شد.برگشت بره که فاطمه گفت: _آقای سلطانی. پویان ایستاد. -من کار اشتباهی نکردم و عذرخواهی نمیکنم.اون به و من توهین کرد.تا آخرش پای ایمانم میمونم، هرچی که بشه..فقط اینکه خانواده مو ناراحت کنن برام سخته. پویان ساکت بود. نمیدونست چی بگه.شرمنده بود.فاطمه از حالت های پویان مطمئن شد که اون حرفها حقیقت بوده، و افشین واقعا همچین آدمی هست.دیگه چیزی نگفت. مریم رو دید که نزدیک میشد.گفت: -خانم مروت دارن میان. پویان سرشو بلند کرد.وقتی مریم رو دید هول شد...