eitaa logo
˒‌ سـٰاجدھ‌ ִֶָ 🇵🇸 ˓
4.4هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
141 فایل
بسم‌ ِاللّٰھ نزدیك‌ترین‌حال ِ‌بنده‌به‌خداوند‌،حالت ِ‌سجود‌ست 🤍. - — - رفیق؛ اگه نمازت رو محافظت نکنی، حتی میلیاردها قطره‌ اشك هم برای اهل‌بیت بریزی؛ درآخرت نجاتت نمیده . -[ اولویتت #خدا باشه . - — - - تبلیغات ِچنل: @tabsajed⤷ *کپی‌مجاز‌ه‌به‌جزمحفل‌ها.
مشاهده در ایتا
دانلود
بِـسّم‌ِاللـھِالْـرَحمن‌ِاَلـرَّحیم⊰♥️🌿⊱•
شھدا... باهردردی‌جانمی‌زدن میگفتن‌فدا‌سر‌ِحضرت‌ِزهرا! شھید‌زندگی‌کردن‌یعنی‌همہ‌سختیارو بھ‌جون‌خریدن‌برای‌فداشدن! :)💔 @sajad110j
سربا‌زمھدی‌کسیہ‌کہ‌هم‌خوب‌درس‌می‌خونہ‌و شاگر‌دزرنگہ؛ هم‌برابقیۀ‌کاراش‌برنامہ‌ریزے‌داره‌وانجام‌نشده‌ رهاشون‌نمے‌کنہ:) @sajad110j
جهت‌زیبایی‌کانالـ(:🌿 @sajad110j
آهوان‌رانیست‌باکۍدیگرازصیادها ضامن‌پرمهرآهـوۍبیابان‌آمده🌱🤍 @sajad110j
˒‌ سـٰاجدھ‌ ִֶָ 🇵🇸 ˓
_
میدونی‌توی‌دنیابه‌چه‌کسایی‌ حسودیم‌میشه؟! +نه..! -اونایی‌که‌وقتی‌دلشون‌میگیرہ پامیشن‌میرن‌حرمِ‌امام‌حسین‌ وقتی‌برمیگردن‌حالِ‌دلشون‌ خوبِ‌خوبِه :)💔 @sajad110j
-شاملو‌چقدرقشنگ‌میگه‌که: ±تورادوست‌دارم‌.. واین‌دوست‌داشتن‌حقیقتی‌است‌که‌مرا به‌زندگی‌دلبسته‌می‌کند♥️(:' 💍 @sajad110j
‌کاری ندارم ... که چرا بی تـ♥️ـو زنده ام اما خدا کند ... که بمیرم برای تـ♥️ـو ... ️اسلام علیک یا اباصالح🌿✨ @sajad110j
چرا‌نمیخواید‌قبول‌‌ڪنید.. خـداۍفضای‌مجازےو‌خدای‌فضاۍ‌ واقعے،یڪیه؟/: طرف‌‌تو‌دنیاۍ‌واقعےهر‌چی‌بگۍُداره!😐 تقوا‌داره‌‌ادب‌‌داره‌‌حجـاب‌‌داره‌‌سر‌بہ‌زیره‌ نمازش‌‌اول‌‌وقتھ،‌با‌نامحرم‌‌در‌حدِ‌سلام‌‌علیڪ‌ صحبٺ‌میڪنه‌‌و .. اما ڪافیه‌ یڪے تو فضاے مجازے بهش‌ بگه: داداش/ابجـے :| ازخود‌بیخـود‌میشه‌انگاری‌قنـد‌تو‌دلـش‌آب‌میشه‌...‌نشد‌دیگه! یا‌نمیخوای‌بگیری‌ڪه‌‌خدا‌حواسش‌‌بهت‌‌هست یا‌داری‌بخاطره‌‌بنده‌های‌خدا‌بندگۍمی‌ڪنے :) @sajad110j
♥️🍃 اصالت رو نه میشه خرید نه میشه اداشو درآورد اصالت یعنی : دلت نمیاد خیانت کنی... دلت نمیاد دل بشکنی... دلت نمیاد دورو باشی... دلت نمیاد آدما رو بازی بدی... ❤️@sajad110j
✍سپهبد حاج قاسم سلیمانی: مقام معظم رهبری یک، جمله مهمی دارد و آن این است« که کلمه اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم به این معناست که اگر فهم شما در یاری کردن دین خدا یک درصد است، باید شما ۱۰۰ درصد عمل کنید. اگر شما آن یک درصد را ۱۰۰ درصد عمل کردید، خدا هم ۹۹ درصد را به شما پیروزی خواهد داد. اگر شما به آن یک درصد سهم خود عمل نکردید، چه توقعی دارید که خدا حمایت کند» شما حرکت کن و خدا برکت می دهد.@sajad110j
◖💙🖐🏻◗ تکلیف‌بیقراری‌این‌دل‌چه‌میشود اصلاًشمااگرکه‌نخواهی‌ببینمت!؟ ‹ 💙⇢ ‹ 🖐🏻⇢ @sajad110j
گاهی‌یه‌نگاه‌به‌خودمون‌بندازیم روحمون‌ و‌سیاه‌کردیم‌یا‌سفید‌نگهش‌داشتیم؟؟🕊@sajad110j
رمان:دلدادگان با صدای خروس همسایه از خواب بیدار شدم و موهام رو بافتم و از طبقه بالای خونمون به پایین اومدم ،یه دفعه مامانم جلوم ظاهر شد انگار داشت من رو صدا می کرد و من اصلا متوجه صدا کردن مامانم نشده بودم. مامان:زهرا جان مادر واست کجاست یه ساعته دارم صدات میزنم زهرا:ببخشید مامان جون حواسم نبود هنوز خوابم نپریده مامان:عیبی نداره،راستی دوست هات اومدن دیدنت کلی هم‌منتظر موندن جنابعالی از خواب بیدار شید _واقعا مامان خوب صدام میزنید از خواب بیدار میشدن مامان:خودشون نزاشتن که صدات بزنیم ، بیا سینی چایی رو براشون ببر و خوش آمد گویی کن _باشه مامان جون بدید ببرم،سینی چایی رو از مامان گرفتم و وارد پذیرایی شدمم نرگس:سلام علیکم‌ زهرا خانم ساعت خواب خوبه از خواب بیدار میشید _سلام برو بچ خیلی خر ید که یادی از ما نمی‌کنید حنانه: زهرا یه خبر خوب دارم اول مشتولوق بده بعد بگم _خبریه میخوایین شوهر کنید حنانه :از اولش همه چی رکود میفهمیدی چندش _خوب دیگه مت از همتون عاقل تر بودمم ، حالا کدومتون بگید ببینم انگار چند روز نبودم خبر هایی شده حنانه:از نرگس خانوم بپرس _اره نرگس بگو ببینم ،پاشید بریم اتاق باهم صبحت کنیم بچه ها:پاشید بریم نرگس:بچه ها فردا جواب کنکور رو میدن اون قدر استرس دارم ولی خوب توکل کردم به خدا ،خدا هرچی بخواد همون میشه زهرا:آره منم استرس دارم ولی خب ایشالا قبول میشم خدا حواسش بهمون هست حنانه:انشاالله خدا هرچی بخواد همون میشه،نظرتون چیه که بریم گلزار شهدا نرگس:آره پیشنهاد خوبیه بریم یکم با شهید هامون حرف بزنیم بلکه آروم شیم یکم زهرا:باشه پاشیم حاضر شیم ، بچه ها رفتن بیرون و منم پاشدم یه مانتو سفید و آبی وبا شلوار سیاهم پوشیدم و روسری ام رو لبنانی بستم و چادرم رو برداشتم و رفتم توی راهرو چادرم رو سر کنم نرگس:خانوم خانوم ها چقدر ماه شدید حنانه:کجاش ماه شده این از اولش زشت بود زهرا:بی‌شعور به تو کشیدم دیگه،همگی خندیدم و رفتیم ،سر هاتون تاکسی سوار شدیم و به طرف گلزار شهدا حرکت کردیم نرگس:نظرت چیه گل بگیریم بعد بریم زهرا:پیش گلزار یه گل فروشی قشنگ هست از اونجا میگیریم بچه ها:باشه مشکلی نیست زهرا:تمام ذکر و فکرم پیش کنکور نتایج کنکور بود نمیدونستم جواب چیه و کجا میخوام در بیام یکم تپش قلب گرفتم زود صلوات فرستادم و به خدا توکل کردم نرگس:رسیدیم ها زهرا ،ممنون وقا دستتون درد نکنه زهرا:بچه ها برم از اون ور خیابون گل بگیرم بیام بچه ها باشه زهرا:رفتم گل مریم و رز گرفتم و رفتم پیش بچه ها وقتی وارد گلزار شهدا شدیم آرامش کل وجودم رو گرفت انگار وارد یه جایی شده بودم که بدون فکر و دغدغه و فاتحه ای برای کل شهدا خوندم و به طرف شهید خودم رفتم نرگس:بچه ها من رفتم اون ور ،زهرا حنانه هم باهام میاد زهرا:باشه عزیزم برید ،یه پسری گلاب میفروشید ازش گلاب گرفتم و روی مزار شهیدم ریختم ،چند ساعتی بود اونجا بودیم و منم تو خودم بود اصلا حواسم به ساعت نبود که نرگس صدام کرد نرگس:زهرا حواست کجاست ساعت ۹ شبه زودباش بریم مامانم زنم زده بود زهرا:پاشدم و اشک هام رو پاک کردم و چادرم رو درست کردم و راهی شدیم که بریم خونه حنانه:بازم ما اومدیم‌گلزار شهدا و از خود بی خود شدیم.، وای دروغ چرا کلی سبک و آروم شدم نرگس:دقیقا منم زهرا:آره منم خوب شد که اومدیم ،گوشیم رو از کیف درآوردم و دیدم مامانم ده بار زنگ زده زود باهاش تماس گرفتم و دوتا بوق نخورده برداشت مامان:سلام زهرا جان کجایی مادر نگرانت شدم ،چرا گوشیت روبرنمیداری زهرا:ببخشید مامان گوشیم رو سایلنت بود کم مونده برسم چیری لازم داری برات بخرم مامان:نه گلم بیا زهرا:گوشی رو قطع کردم و دیدم رسیدیم سر کوچه مون ، آقا دستتون درد نکنه همینجا نگه دارید بچه ها نمی‌آیین؟ بچه ها :نه زی زی به خانواده سلام برسون زهرا:شماهم همینطور ، در ماشین رو بستم و وارد کوچه مون شدم احساس کردم کسی داره تعقیب میکنه رسیدم در خونمون ،میخواستم کلید رو بردارم که یه مردی چادرم رو کشید،افتادم زمین و چشم هام سیاهی رفت
وقتی چشم هامو باز کردم دیدم دارن کیفم و گوشیم همراهم نیست و تو بیمارستانم .،نرگس و حنانه و داداشش کنارم بودن حنانه:نرگس زهرا چشم هاشو باز کرد بیا نرگس:حالت چطوره زهرا جاییت درد نمیکنه ؟ بهتری الان زهرا:فقط بدم خیلیی درد میکنه چرا اینجوری شد مامانم کجاست؟ نرگس:مامانت بیرون نشسته،اگه داداش حنانه نبود خدا میدونست چه بلایی سرت میومد حنانه:سلام آجی حالت چطوره بهتری ؟ زهرا:آره عزیزدلم خیلی بهترم ممنون از شما و داداشتون ،داشتم با بچه ها حرف میزدم که مامان وارد اتاق شد مامان:سلام عزیزم بهتری آخه چه بلایی بود سر تو اومد زهرا:آره مامان به خدا خیلی بهترم فقط کمی بدنم درد میکنه ،با مامان حرف میزدم که داداش حنانه صدام زد داداش حنانه:خانم شریفی سلام حالتون بهتره؟ کیفتون رو به مادرتون دادم ازشون تحویل بگیرید زهرا:سلام ممنون ،خیلی متشکرم . مامان چی شده چه اتفاقی برام افتاده مامان:چندتا پسر میخواستن گوشیت و کیفت رو بدزدن که آقای توکلی به دادت رسیده زهرا:گوشیم کجاست کلی مدارک توش بود هاا مامان:آروم باش گلم آقای توکلی نزاشته که بدزدن همشون تو کیفت هست زهرا:حنانه یادم رفت درست و حسابی تشکر کنم ممنون ازتون واقعا اگه شما نبودید معلوم نبود چه بلایی سرم میومد حنانه:وظیفست آجی ولی تو که قدر مارو نمیدونی زهرا:عههه این چه حرفیه که میزنی ،همینجوری که داستم‌کل کل میکردیم دکتر وارد اتاق شد مامان: آقای دکتر حال دخترم چطوره بهتره دکتر: بله اجازه بدید پروندشون رو چک کنم. مامان: خداروشکر کی میتونیم مرخص کنیم؟ دکتر:آسیب جدی به بدنش وارد نشده فقط چند روز این دارو هارو مصرف کنن که کاملا خوب بشن،میتونید ببریدشون زهرا:ممنون آقای دکتر ،با سختی های فراوان از روز تخت بلند شدم و کفش هام رو پوشیدم . مامان:عزیزم بیا چادرت رو سر ‌کن تا بریم بابات منتظرته. زهرا:چشم مامان،تو راهرو که داشتیم میومدم مهدی رو دیدم مهدی:سلام آبجی گلم حالت چطوره زهرا:مرسی داداشی بهترم،بیا کیفم رو نگه دار مهدی:امردیگه ای باشه،بزار برسم یا حالی یه احوالی بپرس بعد زهرا:همین که هست، کجا بودی از دیروز مهدی:رفتم بودم تبریز کار داشتم بیا بریم حالا برات تعریف میکنم زهرا:باشه داداشی مهدی:قوربونت برمم عزیز دل داداش مامان:چقدر دل میدید قلوه می‌گیرید زهرا:با حرف مامان کلیی خندیدم، بابا اومده بود دنبالمون سوار ماشین شدیم و به طرف خونه حرکت کردیم بابا:حالت چطوره دخترم بهتری زهرا:مرسی بابایی خیلی بهترم بابا:خداروشکر، رسیدیم پیاده شید که زود برم شرکت کار دارم مامان:دستت درد نکنه علی جان زهرا:قبل مامان و مهدی پیاده شدم و وارد کوچه مون شدم تمام اتفاق های دیروز دوباره برام تکرار شد و سرم گیج رفت زود دستم رو‌گذاشتم روی دیوار وقتی نزدیکتر خونه شدم دیدم در خونمون بازه و وسایل ها همه بیرون خیلی شوکه شدم و زود بابام رو صدا زدم ادامه دارد ....... کپی رمان:با ذکر نویسنده نویسنده:رستا بانو
یاعلی.....
نیـاز‌داریـم‌..! وقـتے‌غـر‌قِ‌لایـڪ‌وچنـل‌وفالووراموݩ‌ میشـیم، بـا‌خودمـون‌زمـزمہ‌ڪنیـم: غـرقِ‌دنیـا‌شده‌را، جـامِ‌شهـادٺ‌‌ندهنـد (: 🌱
عالی بود😂 ‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@sajad110j
قدرتمندترین کارگردانان بین المللی هم نمی توانستند چنین صحنه هایی رو حتی تصور کنند💔 ‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@sajad110j
گفت:مراقب‌نگاهت‌باش، العَین‌بَریدُالقَلب چشم‌پیغام‌رسان‌دل‌است💔! شہید‌احمد‌مشلب ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@sajad110j
🎥 فعال شدن آژیرهای هشدار در بندر ایلات 🔹ارتش صهیونیستی: پهپاد یمنی بود 🔹رسانه‌های عبری گزارش دادند که آژیرهای هشدار در بندر ایلات واقع در جنوب‌ترین منطقه فلسطین اشغالی به صدا درآمده است. 🔹ارتش رژیم صهیونیستی مدعی شد منشأ پهپادی که دقایقی قبل بر فراز آسمان ایلات رهگیری شده، از یمن بوده است. @sajad110j
مقدم حکّام و بزرگانِ بی غیرتِ عرب را به نمایش کشتار مردم گرامی میداریم...😏 @sajad110j
مطمئن باش یہ روزے این تصویر رو توی شبڪھ‌ خبر با ارتباط مستقیم پخش زنده می‌بینیم🍃🌷 انشاالله به امید آن روز ....♥️🤲 @sajad110j
♦️از مقداد پرسیدند هنگام حمله به خانه فاطمه زهرا (س) چه میکردی؟ گفت : مأمور به سکوت بودیم ولی من دست بر قبضه ؛ چشم در چشم علی(ع) منتظر اشاره ای بودم... 🔴سلام بر مردمانی که امروز دست بر قبضه منتظر اشاره اند... @sajad110j
بِـسّم‌ِاللـھِالْـرَحمن‌ِاَلـرَّحیم⊰♥️🌿⊱•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پدرش سپرده بیارنش کربلا...💔 همه چیز کربلا معجزه‌س❤️‍🩹