#سیره_شهدا
اوج گرمای اهواز بود. بلند شد، دریچه کولر اتاقش رابست. گفت: به یاد بسیجی هایی که زیر آفتاب گرم می جنگند.
یادگاران، جلد چهار، کتاب حسن باقری، ص 26
#شهید_حسن_باقری
@sajad_S_313
#شهید_حسن_باقری
یک روز قبل از اذان صبح رفتم وضو بگیرم. دیدم تنهایی دستشویی های مقر را می شست. گاه هم، دور از چشم همه، حیاط را آب و جارو می زد.
یادگاران، جلد چهار، کتاب حسن باقری، ص 73
@sajad_S_313