•┈••✾❀🕊❤️🕊❀✾••┈••
ویژهی محرم
داستان کوتاه #نارینه
قلم داستانی: #زهراصادقی_هیام
•┈••✾❀🕊🌸 نارینه🌸 🕊❀✾••┈••
#قسمت_ششم
دست به سر بی مویم میکشم. امروز با تیغ آن را از ته تراشیدم. پیش از آن که شاهد ریختن شان باشم.
مادر با دیدنم نتوانست جلوی اشکش را بگیرد. به اتاق پناه برد. به گمانش صدای گریه هایش را نمی شنیدم.
صدای گریه اش همچون تیری بود به قلبم. کلافه وارد اتاق شدم.
لای کتاب را باز کردم و به عکس وسط آن نگاه کردم.
_نارینه! چطور از معجزه می گویی وقتی در ته چاه با تاریکی و تنگی تمام، به تنهایی دست و پا میزنم و هیچکس دستم را نمی گیرد.
چشم می چرخانم و از جایی که نشانه گذاشته بودم ادامه ی کتاب را می خوانم:
حضرت، به عمر بن سعد پیام ملاقات خصوصی فرستاد و نیمه شب آن ها همدیگر را ملاقات کردند، حضرت فرمود:
"وای بر تو آیا با من میجنگی؟ با این که میدانی من فرزند کیستم؟ این قوم را رها کن و با من باش که رضای خدا در این ست عمر بن سعد بهانه ی های مختلف آورد.
درحالی که اصل هدفش فرمانداری ری بود که ابن زیاد قولش را داده بود .
*اوپس ازکشتن امام نزد ابن زیاد آمد تا بلکه ابن زیاد او را به حکومت ری نائل آورد ولی ابن زیاد زیر حرفش زد و آخر سر خود و پسرش توسط مختار کشته شدند.
مختار سرهای آن ها را جلو خود گذاشت. یکی از حضار گفت: سرهای بریده اینها به جای سرهای امام حسین(ع) و حضرت علی اکبر(ع)...؟
مختار گفت: ساکت باش آیا این ها را با امام حسین و حضرت علی اکبر مقایسه میکنی به خدا قسم اگر سه چهارم مردم روی زمین را میکشتم باز تلافی یک انگشت از انگشتان امام حسین(ع) نخواهدش.
و موقعی که سرها را نزد محمد بن حنفیه برادر امام حسین آوردند. او سجده ی شکر به جای آورد و گفت: خدایا مختار را از رحمت بهره مند
بگردان.
حضرت پیش آمد و برابر ایشان که چون سیل بود نگریست و عمر بن سعد را بین آنان دید و فرمود: شکرخدایی را که دنیای فانی را آفرید و اهل دنیا را نابود شدنی قرار داد. پس فریب خورده کسی است که دنیا بفریبدش و بدبخت کسی است که فریب دنیا را بخورد.
خدای ما خدای خوبی است و شما بد بندگانی هستید که بر اطاعت او اقرار کردید و به فرستاده او پیامبر(ص) اظهار ایمان کردید و حال فرزندان و عترت آن حضرت را می خواهید بکشید، شیطان برشما چیره گشته است.
دراین هنگام عمر لعنت ا.. خطاب به لشگرخود گفت: جوابش را بدهید او پسر همان پدری است که اگر یک روز دیگر همچنان سر پا بایستد، کلامش قطع نمیشود.
شمر گفت:ای حسین طوری حرف بزن که مابفهمیم.
امام فرمود: به دستورات پروردگارتان عمل کنید ومرا نکشید. چرا که کشتن من و بی احترامی بر حرمت من بر شما حلال نیست.
و حرف زدن بر این جماعت هیچ اثری نداشت.
امام حسین(ع) نزدیک غروب نهم محرم اصحاب خود را جمع کرد، حضرت زین العابدين(ع) فرمود: من قدری خودم را نزدیک کردم تاسخنان پدرم رابشنوم.
حضرت فرمود: ستایش میکنم خدا را به نیکوترین ستایش، او را درخوشی و ناخوشی...
من یارانی با وفاتر و بهتر ازیاران خود و اهل بیتی نیکوکارتر و صمیمی تر از اهلبیت خود نمیشناسم.
خداوند شما را جزای خیر دهد، اکنون که پرده شب شما را پوشانده اجازه میدهم بدون اینکه از طرف من منعی باشد آزادانه برگردید چون این جماعت به دنبال من هستند که اگر بر من دست یابند به غیر من بی توجه میشوند.
درپی این سخنان برادران وپسران وبرادر زادگان ودو پسر عبدا..بن جعفر ونیز فرزندان مسلم گفتند: آیا این کار برای آن است که بعد از شمازنده بمانیم؟ خدانکند که چنین شود!!
مسلم بن عوسجه گفت : اگر ما دست از تو برداریم در پیشگاه خدا بهانه ای نداریم. قسم بخدا اگر بدانم هفتاد بار کشته میشوم و باز زنده میشوم، باز از تو جدا نمیشوم تا نزد تو با مرگم روبرو شوم. چگونه اینکار را نکنم.
در این حال زهیر بن قین برخاست وگفت: دوست دارم هزار بارکشته شوم و زنده شوم وباز کشته شوم ولی خداوند کشته شدن را ازشما و این جوانان دور بدارد.
سخنان یاران امام به این شکل ادامه یافت
جملگی گفتند: به خدا قسم از تو جدا نمی شویم و تمام وجود خود را جانانه در حمایت تو فدا میکنیم.
حضرت قاسم بن حسن(ع) رو به امام کرد و گفت: آیا من هم کشته میشوم؟حضرت دلسوزانه فرمود:ای پسرکم مرگ درنزد تو چگونه است؟ گفت:ای عموی بزرگوارم ازعسل شیرین تراست. فرمود: آری به خدا...عمویت به قربانت. آن گاه حضرت خبر از شهادت طفل شیرخوار را هم داد که همه گریستند.
وقتی اصحاب خبر شهادت خود را شنیدند همه شادمان شدند، آن گاه حضرت به دعا سر به آسمان بلند کرد و به آنها فرمود:
شما هم سر به آسمان بلند کنید، دراین هنگام همه جایگاه خودرا که یک به یک به وسیله حضرت معرفی میشد دیدند.
👇👇👇
در آن شب حضرت دستور داد دور خیمه ها
گودالی کنده و آن را از هیزم پرکنند و حضرت علی اکبر را با سی سوار و بیست پیاده فرستاد تا آب بیاورند.
علی اکبر ... علی اکبر! هرجا نگاه میکنی برای آب علی اکبر حاضر است. علی اکبر که بود که این قدر حسین به او اطمینان داشت؟
حضرت علی اکبر(ع)فرزند امام حسین که مادرش لیلی دختر ابی مره است، از نظر صورت زیباترین افراد و ازنظر اخلاق نیز بهترین آنها بود.
از پدر اجازه خواست تا به رزم دشمنان بپردازد، حضرت به وی اجازه داد.
بعد نگاهی مایوسانه به فرزند کرد و چشم به زیر افکند واشک از دیدگانش جاری شد.
آن گاه انگشت سبابه خود را به سوی آسمان بلندکرد و فرمود: خدایا بر این مردم گواه باش جوانی که درظاهر و باطن و گفتار شبیه ترین مردم به رسولت بود، به سوی آنهارفت، ما هرگاه
مشتاق پیامبرت بودیم، به چهره اونگاه میکردیم..
حضرت علی اکبر با رشادت تمام میجنگید.
گویند اوجمع کثیری ازدشمن راکشت، جمع کشته شدگان بدست آن حضرت را حدود دویست نفر نوشته اند.
مرة بن منقذ عبدی وقتی که نگاهش به حضرت علی اکبر افتاد، گفت: گناه تمام عرب گردن من، اگر این جوان ازکنارم بگذرد. پدرش را به داغ او می نشانم.
در این حال علی اکبر از کنارش گذشت، مره ضربه ای بر او زد، در این هنگام او دست به گردن اسبش گرفت. خون جلو چشمان اسب را گرفت و اسب او را به سوی لشکر دشمن برد .
مردم دورش راگرفتند و با شمشیر فقطعوه بسیوفهم اربا اربا ... قطعه قطعه اش کردند.
اربا اربا ... چقدر این واژه ها را در بین مداحی ها شنیده بودم.
تصورش آن قدر برایم سخت بود که ناخوداگاه قطره ای اشکی از چشمانم افتاد.
علی اکبر پسر ارشد حسین بود. تمام افتخار او به علی اکبر بوده. دردناک بود سنگین!
"وقتی اهل حرم خبر شهادت علی اکبر را شنیدند، ناله زنان حرم به گریه بلند شد.
آن گاه جناب سیدالشهدا صفوف دشمن راشکافت، کنار بدن فرزند شهیدش آمد.
گونه خود را بر گونه او گذاشت وفرمود: خدا بکشد کسانی را که تو را کشتند چه جرات کردند، پس از تو خاک بر سر دنیا.
وی چون در آستانه شهادت قرار گرفت، ندایش بلند شد: «یا اَبَتاه هذا جَدّی رَسُولُ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قَدْ سَقانی بِکَاْسِهِ الْاَوْفی شَرْبَةً لا اَظْمَاُ بَعْدَها اَبَداً؛
بابا! این جدّم رسول الله است که مرا با کاسهای از آب گوارا سیراب کرد که هرگز بعد از آن تشنه نخواهم شدم.»
امام سریعاً به بالین علی اکبر آمد و با چشمانی اشکبار فرمود: «قَتَلَ اللّه ُ قَوْماً قَتَلُوک؛ پسرم! خداوند بکشد آنانی را که تو را کشتند.»
آن گاه خم شد، صورت بر چهره خونآلود علی نهاد؛ «فَوَضَعَ خَدَّهُ عَلی خَدِّهِ» سپس فرمود:
على الدنیا بعدك العفا فقد استرحت من همّ الدنیا وغمّها وشدائدها و صرت الی روح و ریحان، وقد بقی أبوك و ما اسرع اللحوق بک.
بعد تو اف بر این دنیا، براستی که راحت شدی از هم و غم و سختی ها و به سوی نعمت های بهشت میروی. به درستی که پدرت تنهاست.
و چقدر نزدیک است ملحق شدن من به تو.
*سن حضرت علی اکبر در زمان شهادت دقیقا مشخص نیست،18،23، 25 یا 27 را ذکر کرده اند.
#ادامه_دارد...
moghadam.mastoor.ir_.mp3
2.34M
بسم الله الرحمن الرحیم
#زیارتعاشورا
#شبهشتمماهمحرم
*- اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خِیَرَةَ اللَّهِ و َابْنَ خِیَرَتِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ و َابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ
سلام بر تو ای ابا عبداللّه سلام بر تو ای فرزند رسول خدا سلام بر تو ای برگزیده خدا و فرزند برگزیده اش سلام بر تو ای فرزند امیر مؤمنان و فرزند سید اوصیاء
*- اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِساَّءِ الْعالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثارِهِ وَ الْوِتْرَ الْمَوْتُورَ
سلام بر تو ای فرزند فاطمه بانوی زنان جهانیان سلام بر تو ای کسی که از خون پاک تو و پدر بزرگوارت خدا انتقام می کشد و از ظلم و ستم وارد بر تو دادخواهی می کند
*- اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکُمْ مِنّی جَمیعاً سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ
سلام بر تو و بر ارواح پاکی که در حرم مطهرت با تو مدفون شدند بر جمیع شما تا ابد از من درود و تحیت و سلام خدا باد تا من هستم و روز و شب در جهان برقرار است
*- یا اَباعَبْدِاللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّةُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصیبَةُ بِکَ (بِکُمْ) عَلَیْنا وَ عَلی جَمیعِ اَهْل ِالاِْسْلامِ
ای ابا عبداللّه براستی بزرگ شد سوگواری تو و گران و عظیم گشت مصیبت تو بر ما و بر همه اهل اسلام
*- و َجَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصیبَتُکَ فِی السَّمواتِ عَلی جَمیعِ اَهْلِ السَّمواتِ فَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَیْکُمْ اَهْلَ الْبَیْتِ
و تحمل آن مصیبت بزرگ در آسمانها بر جمیع اهل سموات سخت و دشوار بودپس خدا لعنت کند امتی که اساس ظلم و ستم را بر شما اهل بیت رسول بنیاد کردند
*- وَ لَعَنَاللَّهُ اُمَّةً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقامِکُمْ و َاَزالَتْکُمْ عَنْ مَراتِبِکُمُ الَّتی رَتَّبَکُمُ اللَّهُ فیها
و خدا لعنت کند مردمی را که کنار زدند شما را از مقام مخصوصتان و دور کردند شما را از آن مرتبه هائی که خداوند آن رتبه ها را به شما داده بود
*- و َلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً قَتَلَتْکُمْ وَ لَعَنَ اللَّهُ الْمُمَهِّدینَ لَهُمْ بِالتَّمْکینِ مِنْ قِتالِکُمْ
و خدا لعنت کند مردمی که شما را کشتند و خدا لعنت کند آن مردمی را که از امرای ظلم و جور برای کشتن شما تمکین و اطاعت کردند
*- بَرِئْتُ اِلَی اللَّهِ وَ اِلَیْکُمْ مِنْهُمْ وَ مِنْ اَشْیاعِهِمْ وَ اَتْباعِهِمْ وَ اَوْلِیاَّئِهِم
بیزاری جویم بسوی خدا و بسوی شما از ایشان و از پیروان و دنبال روندگانشان و دوستانشان
*- یا اَباعَبْدِاللَّهِ اِنّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ اِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ
ای اباعبداللّه من تسلیمم و در صلحم با کسی که با شما در صلح است و در جنگم با هر کس که با شما در جنگ است تا روز قیامت
*- وَ لَعَنَ اللَّهُ آلَ زِیادٍ وَ آلَ مَرْوانَ وَ لَعَنَ اللَّهُ بَنی اُمَیَّةَ قاطِبَةً وَ لَعَنَ اللَّهُ ابْنَ مَرْجانَةَ
و خدا لعنت کند آل زیاد و آل مروان را و خدا لعنت کند بنی امیه را همگی و خدا لعنت کند فرزند مرجانه (ابن زیاد) را
*- وَ لَعَنَ اللَّهُ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ لَعَنَ اللَّهُ شِمْراً (شَمِراً)وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسْرَجَتْ وَ اَلْجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ لِقِتالِکَ
خدا لعنت کند عمر بن سعد را و خدا لعنت کند شمر را و خدا لعنت کند گروهی را که اسبها را برای جنگ با حضرتت زین و لگام کردند و برای جنگ با تو مهیا گشتند
*- بِاَبی اَنْتَ وَ اُمّی لَقَدْ عَظُمَ مُصابی بِکَ فَاَسْئَلُ اللَّهَ الَّذی اَکْرَمَ مَقامَکَ وَ اَکْرَمَنی بِکَ
پدر و مادرم بفدایت که تحمل مصیبت بر من بواسطه ظلمی که بر شما رفت سخت دشوار است پس از خدایی که مقام تو را بلند و گرامی داشت و مرا هم بواسطه دوستی تو عزت بخشید
*- اَنْ یَرْزُقَنی طَلَبَ ثارِکَ مَعَ اِمامٍ مَنْصُورٍ مِنْ اَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ و َآلِهِ
از او درخواست می کنم که روزی من گرداندتا در رکاب امام منصور از اهل بیت محمد صلی الله علیه و آله باشم
*- اَللّهُمَّ اجْعَلْنی عِنْدَکَ وَجیهاً بِالْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ
خدایا مرا نزد خود بوسیله حسین علیه السلامدر دو عالم وجیه و آبرومند گردان
*- یا اَباعَبْدِاللَّهِ اِنّی اَتَقَرَّبُ اِلی اللَّهِ وَ اِلی رَسُولِهِ وَ اِلی امیرِالْمُؤْمِنینَ وَ اِلی فاطِمَةَ وَ اِلَی الْحَسَنِ وَ اِلَیْکَ بِمُوالاتِکَ
ای اباعبداللّه من تقرب می جویم به درگاه خدا و پیشگاه رسولش و امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و به حضرت تو قرب می طلبم بواسطه محبت و دوستی تو
*- وَ
بِالْبَراَّئَةِ (مِمَّنْ قاتَلَکَ وَ نَصَبَ لَکَ الْحَرْبَ وَ بِالْبَرائَةِ مِمَّنْ اَسَّسَ اَساسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِعَلَیْکُمْ وَ اَبْرَءُ اِلَی اللّهِ وَ اِلی رَسُولِهِ) مِمَّنْ اَسَسَّ اَساسَ ذلِکَ وَ بَنی عَلَیْهِ بُنْیانَهُ وَ جَری فی ظُلْمِهِ وَ جَوْرِهِ عَلَیْکُمْ وَ علی اَشْیاعِکُمْ بَرِئْتُ اِلَی اللَّهِ وَ اِلَیْکُمْ مِنْهُمْ
و بوسیله بیزاری از کسی که با تو مقاتله کرد و جنگ با تو را برپا آورد و به بیزاری جستن از کسی که شالوده ستم و ظلم بر شما را ریخت و بیزاری میجویم بسوی خدا و بسوی رسولش و بیزاری از کسانی که اساس و پایه ظلم و بیداد را بر شما بنا نهادند و بیزارم از پیروان آنها و به درگاه خدا و نزد شما اولیاء خدا از آن مردم ستمکار ظالم بیزاری می جویم
*- وَ اَتَقَرَّبُ اِلَی اللَّهِ ثُمَّ اِلَیْکُمْ بِمُوالاتِکُمْ وَ مُوالاةِ وَلِیِّکُمْ
و اول به درگاه خدا سپس نزد شما تقرب می جویم به سبب دوستی شما و دوستی دوستان شما
*- وَ بِالْبَرآئَةِ مِنْ اَعْداَّئِکُمْ وَ النّاصِبینَ لَکُمُ الْحَرْبَ وَ بِالْبَرآئَةِ مِنْ اَشْیاعِهِمْ وَ اَتْباعِهِمْ
و به سبب بیزاری جستن ازدشمنان شما و بیزاری از مردمی که با شما به جنگ و مخالفت برخاستند و از شیعیان و پیروان آنها هم بیزاری می جویم
*- اِنّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ وَ وَلِیُّ لِمَنْ والاکُمْ وَ عَدُوُّ لِمَنْ عاداکُمْ
من در صلح و سازشم با کسی که با شما در صلح است و در جنگم با کسی که با شما در جنگ است و دوستم با کسی که شما را دوست دارد و دشمنم با کسی که شما را دشمن دارد
*- فَاَسْئَلُ اللَّهَ الَّذی اَکْرَمَنی بِمَعْرِفَتِکُمْ وَمَعْرِفَةِ اَوْلِیاَّئِکُمْ وَ رَزَقَنِی الْبَراَّئَةَ مِنْ اَعْداَّئِکُمْ
و درخواست کنم از خدائی که مرا گرامی داشت بوسیله معرفت شما و معرفت دوستانتان و همیشه بیزاری از دشمنان شما را روزی من فرماید
*- اَنْ یَجْعَلَنی مَعَکُمْ فِی الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ وَاَنْ یُثَبِّتَ لی عِنْدَکُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ
به اینکه قرار دهد مرا با شما در دنیا و آخرت و در دو عالم به مقام صدق و صفای با شما مرا ثابت بدارد
*- وَ اَسْئَلُهُ اَنْ یُبَلِّغَنِی الْمَقامَ الْمَحْمُودَ لَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَ اَنْ یَرْزُقَنی طَلَبَ ثاری مَعَ اِمامٍ هُدیً ظاهِرٍ ناطِقٍ (بِالْحَقِّ) مِنْکُمْ
و از او خواهم که برساند مرا به مقام پسندیده شما در پیش خدا و و مرا نصیب کند که در رکاب امام زمان شما اهل بیت که هادی و ظاهر شونده ناطق به حق است خون خواه باشم
*- وَ اَسْئَلُ اللَّهَ بِحَقِّکُمْ وَبِالشَّاْنِ الَّذی لَکُمْ عِنْدَهُ اَنْ یُعْطِیَنی بِمُصابی بِکُمْ اَفْضَلَ ما یُعْطی مُصاباً بِمُصیبَتِهِ مُصیبَةً ما اَعْظَمَها
و از خدا خواهم به حق شما و بدان منزلتی که شما نزد او دارید ، که عطا کند به من بوسیله مصیبتی که از ناحیه شما به من رسیده بهترین پاداشی را که می دهد به یک مصیبت زده از مصیبتی که دیده
*- وَ اَعْظَمَ رَزِیَّتَها فِی الاِْسْلامِ وَ فی جَمیعِ السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ (الْأَرَضِینَ)اَللّهُمَّ اجْعَلْنی فی مَقامی هذا مِمَّنْ تَنالُهُ مِنْکَ صَلَواتٌ وَ رَحْمَةٌ وَ مَغْفِرَةٌ
براستی چه مصیبت بزرگی و چه داغ گرانی بود در اسلام و در تمام آسمانها و زمین خدایا مرا در این مقام که هستم از آنان قرار ده که درود و رحمت و مغفرتت شامل حال آنهاست
*- اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیایَ مَحْیا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتی مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
پروردگارا مرا به آیین محمد و آل اطهارش زنده بدار و رحلتم را به آن آیین بمیران
*- اَللّهُمَّ اِنَّ هذا یَوْمٌ تَبرَّکَتْ بِهِ (فِیهِ)بَنُو اُمَیَّةَ وَ ابْنُ آکِلَةِ الَْآکبادِ اللَّعینُ ابْنُ اللَّعینِ عَلی لِسانِکَ وَ لِسانِ نَبِیِّکَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
خدایا این روز روزی است که مبارک و میمون دانستند آنرا بنی امیه و پسر آن زن جگرخوار (معاویه ) و یزید پلید لعین پسر معاویه ملعون بر زبان تو و زبان پیامبرت که درود خدا بر او و آلش باد
*- فی کُلِّ مَوْطِنٍ وَ مَوْقِفٍ وَقَفَ فیهِ نَبِیُّکَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
در هر مسکن و منزل که رسول تو صلی اللّه علیه و آله توقف داشت
*- اَللّهُمَّ الْعَنْ اَباسُفْیانَ وَ مُعاوِیَةَ وَ یَزیدَ بْنَ مُعاوِیَةَ عَلَیْهِمْ مِنْکَ اللَّعْنَةُ اَبَدَ الاْبِدینَ
خدایا لعنت کن ابوسفیان و معاویه و یزید بن معاویه را که لعنت بر ایشان باد از جانب تو برای همیشه
*- وَ هذا یَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِیادٍ وَ آلُ مَرْوانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَیْنَ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ)
و این روز روزیست که آل زیاد بن ابیه لعین و آل مروان بن حکم خبیث بواسطه قتل حضرت حسین صلوات الله علیه شاد
ان بودند
*- اَللّهُمَّ فَضاعِفْ عَلَیْهِمُ اللَّعْنَ مِنْکَ وَ الْعَذابَ (الاَْلیمَ) اَللّهُمَّ اِنّی اَتَقَرَّبُ اِلَیْکَ فی هذَا الْیَوْمِ وَ فی مَوْقِفی هذا
خدایا پس چندین برابر کن بر آنها لعنت خود و عذاب دردناک را خدایا من تقرب جویم بسوی تو در این روز و در این جائی که هستم
*- وَ اَیّامِ حَیاتی بِالْبَراَّئَهِ مِنْهُمْ وَاللَّعْنَةِ عَلَیْهِمْ وَ بِالْمُوالاتِ لِنَبِیِّکَ وَ آلِ نَبِیِّکَ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمُ اَلسَّلامُ
و در تمام دوران زندگیم به بیزاری جستن و لعن بر آن ظالمان و دشمنی آنها و به دوستی پیغمبر و آل اطهار او صلوات الله علیهم اجمعین تقرب می جویم
پس می گوئی صد مرتبه :
*- اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذلِکَ
خدایا لعنت کن نخستین ستمگری را که بزور گرفت حق محمد و آل محمد را و آخرین کسی که او را در این زور و ستم پیروی کرد
*- اَللّهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَةَ الَّتی (الَّذِینَ)جاهَدَتِ الْحُسَیْنَ وَ شایَعَتْ وَ بایَعَتْ وَ تابَعَتْ (تَایَعَتْ)عَلی قَتْلِهِ اَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمیعاً
پروردگارا تو بر جماعتی که بر علیه حسین (ع) به جنگ برخاستند لعنت فرست و بر شیعیانشان و بر هر که با آنان بیعت کرد و از آنها پیروی کرد پروردگارا بر همه لعنت فرست
پس می گوئی صد مرتبه :
*- اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ (اَبَداً) ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ
سلام بر تو ای ابا عبداللّه و بر روانهائی که فرود آمدند به آستانت ، سلام خدا از من بر تو باد تا ابد مادامی که روز و شب باقی است و خدا این زیارت مرا آخرین عهد با حضرتت قرار ندهد
*- اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
سلام بر حسین و بر علی بن الحسین و بر فرزندان حسین و بر اصحاب و یاران حسین
پس می گوئی :
*- اَللّهُمَّ خُصَّ اَنْتَ اَوَّلَ ظالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنّی وَ ابْدَاءْ بِهِ اَوَّلاً ثُمَّ (الْعَنِ) الثَّانِیَ وَالثّالِثَ وَ الرّابِعَ
خدایا مخصوص گردان لعنت من را به اولین شخص ظالم و اول در حق اولین ظالم و آنگاه در حق دومین و سومین و چهارمین
*- اَللّهُمَّ الْعَنْ یَزیدَ خامِساً وَ الْعَنْ عُبَیْدَ اللَّهِ بْنَ زِیادٍ وَ ابْنَ مَرْجانَةَ وَ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ شِمْراً وَ آلَ اَبی سُفْیانَ وَ آلَ زِیادٍ وَ آلَ مَرْوانَ اِلی یَوْمِ الْقِیمَةِ
خدایا لعنت کن یزید را در مرتبه پنجم و لعنت کن عبیداللّه پسر زیاد و پسر مرجانه را و عمر بن سعد و شمر و خاناپدان ابوسفیان و خاندان زیاد و خاندان مروان را تا روز قیامت
پس به سجده می روی و می گوئی :
*- اَللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشّاکِرینَ لَکَ عَلی مُصابِهِمْ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ عَلی عَظیمِ رَزِیَّتی
خدایا تو را ستایش م یکنم به ستایش شکرگزاران تو بر غم و اندوهی که به من در مصیبت رسید حمد خدا را بر عزا داری و اندوه و غم بزرگ من
*- اَللّهُمَّ ارْزُقْنی شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَ اَصْحابِ الْحُسَیْنِ الَّذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ
خدایا روزیم گردان شفاعت حسین علیه السلام را در روز ورود (به صحرای قیامت ) و مرا نزد خود ثابت قدم بدار به صدق و صفا با حضرت حسین (ع) و اصحابش که در راه خدا جانشان را نزد حسین (ع) فدا کردند باشیم.
nohe-2 (1).mp3
3.47M
#مداحی
#میثممطیعی
#حضرتعلیاکبرعلیهالسلام
_____
شب هشتم: حضرت علی اکبر(ع)
علی اکبر(ع) نخستین فردی بود که از بنی هاشم به میدان رفت. او فرزند بزرگ امام است و نزدیک ترین فرد به ایشان. چون غربت پدر را در میان خیل گرگ های خون آشام کوفه و شام می بیند، از همه یاران و افراد خاندان پیشی می گیرد و خود را در راه آرمانی فدا می کند. او گام به میدان می نهد تا حجت را تمام کند و شوق رسیدن به فیض شهادت را در دل یاران حسین(ع) قوت بخشد. علی اکبر(ع) الگوی سبقت گرفتن در شهادت است.
التماس دعا فرج خیلی🍃
معراجعاشقانه🇵🇸
در آن شب حضرت دستور داد دور خیمه ها گودالی کنده و آن را از هیزم پرکنند و حضرت علی اکبر را با سی سوار
•┈••✾❀🕊❤️🕊❀✾••┈
ویژهی محرم
داستان کوتاه #نارینه
قلم داستانی: #زهراصادقی_هیام
•┈••✾❀🕊🌸 نارینه🌸 🕊❀✾••┈••
#قسمت_هفتم
در یک بیابان خشک و بی آب و علف بودم . هر چه دور و برم را نگاه کردم کسی را ندیدم.
پیاده راه افتادم به سمتی که هیچ شناختی از آن نداشتم.
آفتاب با تندی هرچه تمام به صورتم می خورد.
خیلی تشنه بودم؟ به جایی رسیدم که دیگر توان قدم از قدم گذاردن نداشتم.
روی زمین افتادم. چند دقیقه ای نگذشته بود که صدای اسب و شترانی به گوشم رسید.
همین که سرم را بالا آوردم کاروانی را دیدم که از دور در حال عبور کردن بودند. هرچه دستم را بالا آوردم و صدا زدم که کمکم کنند انگار صدایم را نمی شنیدند.
وزنه ای ده تنی به زبانم بسته شده بود. بختک به جانم افتاده بود و حلقومم را فشار میداد. میخواستم بلند شوم و راه بروم اما انگار زنجیری به پایم بسته بودند.
چشم هایم روی هم می رفت که صدایی مرا از خواب بیدار کرد.
_بلند شو ... بلندشو
چشم هایم را باز کردم . دختری بالای سرم ایستاده بود.
بالبخند نگاهم میکرد. چهره اش را جایی دیده بودم. دقیقا دختر توی عکس با همان لباس و همان چهره .
_تو ... تو نارینه ای ؟
_بله ، بلند شو راه بیفت.
گفتم: نمیتونم، بلند شم. آب میخوام... آب دارم هلاک میشم
با آرامشی که در چهره اش موج میزد گفت:
آب اونجاست. اون کاروان اب دارن. بلندشو بیا اونجا اب بخور
_نمیتونم
بین زمین و هوا معلق بودم که گفت: چرا نمیگی یا حسین ؟ بگو یا حسین و بلندشو.
دوباره گفتم: نمیتونم.
تکرار کرد این بار بلندتر : بگو یا حسین و بلندشو
زبان قفل شده ام را حرکت دادم و به سختی گفتم: یا ...حُ....حُسین ...یا حُسین
***
پلک هایم را باز کردم . بدنم خیس عرق بود. نفس نفس میزدم. دور وبر را نگاه کردم. ساعت ۶ صبح بود. از جا بلند شدم و روی تخت نشستم. کنارم پارچ آب بود. یکی از داروهایم را به دهان گذاشتم و رویش هم یک لیوان آب سر کشیدم.
از روی تخت بلند شدم. در اتاق را که باز کردم ، مادر را درحالی که با چادر نماز پشت در اتاق خوابیده بود دیدم.
سه روزی که بیمارستان بودم یک روز بیمارستان را ترک نکرد. و حالا هم نگران از حالِ من پشت در خوابش برده بود.
بعد از آن که دست و صورتم را آب زدم تا از حرارت تنم کاسته شود به اتاق بازگشتم.
بالشم را از روی تخت برداشتم و زیر سر مادر گذاشتم. پلک هایش را باز کرد .
_بلند شو سر جات بخواب مامان. من چیزیم نیست. حالم خوبه
با بی حالی تمام دستش را توی دستم گرفت. تلاش کردم بلند شود اما بدنم تحمل نداشت. دست به دیوار گرفتم که خودش فهمید.
تنه اش را از زمین بلند کرد و به دیوار تکیه داد.
_آخ بدنم خشک شده
به تأسف سرم را تکان دادم.
مادر که به اتاقش رفت؟ تمام حواسم به آن خواب رفته بود.
لای کتاب را باز کردم و به عکس نارینه چشم دوختم.
_چی میخواستی بگی؟ چرا داری منو به سمتی میکشونی که اینجور با دلم بازی بشه؟
میخوای امیدوارم کنی بعد اون وقت هیچی به هیچی!
ناامیدی بدترین حالت هر آدمی هست.
کتاب را با کنجکاوی تمام ورق زدم.
👇👇👇👇