🌸🌧🌸🌧🌸🌧🌸🌧🌸
#رمان_حورا
#قسمت_صد_و_چهل_و_یکم
در راه برگشت مریم خانم هی گریه می کرد و اعصاب آقا رضا را بهم می ریخت.
_ خانم نمیبینی پشت فرمونم انقدر رو اعصاب من راه نرو. برو تو خونه گریه کن من حواسم پرت میشه.
مریم خانم با جیغ جیغ گفت: خب بشه.. پسرت داره میره وسط میدون جنگ اونوقت تو فکر حواس خودتی؟
چقدر تو بی عاطفه ای مرد؟
_ای بابا چه ربطی داره به حواس پرت من؟ خودت اجازه دادی بره چرا تقصیر من می ندازی؟
_ تقصیر توئه.. همه چی تقصیر توئه. اگه نمیزاشتی بره اون راهیان کوفتی یا با اون رفیقای شیخش بگرده این جوری نمی شد.
_ دیگه داری خیلی تند میریا دو دقیقه زبون به دهن بگیر. تو مشکل داشتی با اون بچه به من چه ربطی داره آخه؟
مونا با التماس گفت: مامان، بابا بسه تروخدا.
_ نه بزار بگم دخترم. تو این۳۰سال جیگر منو این زن خون کرده. بس که غر زده، دستور داده، زور گفته.. منم گفتم چشم. اما الان دیگه قضیه فرق می کنه.
مهرزاد نیست که بخوام بخاطرش سکوت کنم.
_یعنی.. چی؟؟
_ خودت خوب می دونی یعنی چی؟ فقط مشکلت مهرزاد بود که رفت. حالا دیگه ازت نمی ترسم.
مونا با تعجب پرسید: بابا چی می گی؟ چه خبره معلوم هست؟؟
_ آره. مهرزاد داداش تو نبوده و نیست.
مارال با جیغ گفت: چی!؟
مریم خانم که دیگر ساکت شده بود، گفت: رضاااا؟!
_ دیگه رضا تموم شد. تموم این ۲۵سالو فقط و فقط بخاطر پسرم مهرزاد صبر کردم اما دیگه صبر نمی کنم. بزار دخترا حقیقتو بدونن.
من قبل مادر شما یک زنی داشتم که بعد از به دنیا آوردن مهرزاد فوت کرد. وقتی فوت کرد، دوستش که میشه همین مادر شما اومد جلو من هی رژه رفت، هی خودنمایی کرد تا دل من احمقو برد.
قاپمو دزدید و با هم ازدواج کردیم. مهرزاد بزرگ و بزرگ تر شد و من بهش قبولوندم که مادرت مریمه نه زهرا خدابیامرز. اونم هنوز که هنوزه فکر می کنه مادرش این خانمه.
مارال و مونا از تعجب سکوت کرده بودند و قدرت حرف زدن نداشتند.
_ تا مهرزاد بود مادرتون هر چی می گفت می گفتم چشم چون می دونستم اگه خطا برم قضیه رو میره میزاره کف دست مهرزاد. اما الان که نیست دیگه از این خبرا نیست. من دیگه اون رضا نیستم.
تو این ۲۵سال فقط سکوت کردم اما دیگه بسه، خسته شدم خستههه
آقا رضا این ها را با داد می گفت و صدایی از مریم خانمو دخترا در نمی آمد.
همین طور داشت داد می زد که کنترل ماشین از دستش خارج شد و به کامیون بزرگی برخوردند.
عاقبت مریم خانم با همین تصادف خانه نشین شد. نخاعش قطع شده بود و دیگر نمی توانست راه برود. روی ویلچر افتاده بود و همه کار هایش را دخترانش انجام می دادند.
فراموشی هم گرفته بود و کسی را نمی شناخت. تنها اسمی که بر لبان او جاری بود، حورا بود. آقا رضا فقط گردنش شکسته بود و مونا هم دستش. اما مارال سالم و سلامت از تصادف برگشته بود.
وقتی حورا فهمید که این تصادف رخ داده و مریم خانم را خانه نشین کرده به سرعت خودش را به خانه آن ها رساند.
مریم خانم با دیدن حورا زد زیر گریه و فقط اسمش را زمزمه می کرد. حورا می دانست این حال و روز او برای چیست.
اما او که... نفرینی نکرده بود. حورا هیچ وقت برای مریم خانم بد نخواسته بود. پس چرا به این روز افتاده بود.
حورا در دل گفت: حالا به این جمله می رسم که میگن چوب خدا صدا نداره...
آن روز حورا پا به پای مریم خانم اشک ریخت و او را از ته دل بخشید، شب هم امیر مهدی به دنبالش آمد و با هم به خانه پدرشوهرش رفتند.
او خیلی خوشبخت بود.. با امیر مهدی خیلی خوشحال بود و زندگی آرام و خوبی داشتند.
شاید بعد آن همه سختی، این خوشبختی واقعا سهم حورا بود.. حق او بود که خوشبخت شود.
"آری
خوشبختی سهم کسانی است که گذشته برایشان جهنم بوده.
خوشبختی چیزی نیست که بخواهی آن را به تملک خود درآوری..
خوشبختی کیفیت تفکر است.
حالت روحیست.
خوشبختی..
وابسته به جهان درون توست …!
پس خوشبخت باش"
#نویسنده_زهرا_بانو
🌸🌧🌸🌧🌸🌧🌸
🍀🌧🍀🌧🍀🌧🍀🌧🍀
#رمان_حورا
#قسمت_صد_و_چهل_و_دوم
مهرزاد در اتوبوسی که مقصدش حرم بی بی زینب بود نشسته بود و با نوحه ای که پخش می شد گریه می کرد.
او هنوز هم سرنوشتش را نمی دانست اما آرزوی شهادت داشت. دوست داشت او هم به جمع شهدان مدافع حرم اضافه شود. دوست داشت جنازه اش در خاک سوریه، در جوار حضرت زینب دفن شود.
چقدر خوشحال بود که حضرت زینب او را طلبیده است.
به چفیه دور گردنش نگاه کرد و دستش را روی قلبش گذاشت. آرامش خاصی را پیدا کرد. این چفیه حس خوبی به او می داد. او سرباز بود.. سرباز مدافعی حضرت زینب.
الان می فهمید که چرا همه به حال او غبطه می خوردند و دوست داشتند جای او باشند. واقعا خوشحال بود. لبخند خدا را حس می کرد.
چفیه را بر چشماش گذاشت و هق زد.
"حسین آقام آقام
حسین آقام آقام آقام
منو یه کم ببین ، سینه زنیم رو هم ببین
ببین که خیس شدم ، عرق نوکریمه این
دلم یه جوریه ، ولی پر از صبوریه
چقد شهید دارن ، میارن از تو سوریه
من باید برم ، آره برم سرم بره
نزارم هیچ حرومی طرف حرم بره
یه روزیم بیاد ، نفس آخرم بره
حسین، آقام آقام
حسین، آقام آقام آقام
یه دسته گل دارم ، برای این حرم میدم
گلم که چیزی نیست ، برا حرم سرم میدم
یه دسته گل دارم ، برای این حرم میدم
گلم که چیزی نیست ، برا حرم سرم میدم
برای قربونی ، اسماعیل رو میدم با عشق
خودم با بچه هام ،فدای بانوی دمشق
منم یه مادرم ، پسرمو دوسش دارم
ولی جوونمو ، به دست بی بی می سپرم
بی بی قبول کنه ، بشه مدافع حرم
حسین، آقام آقام
حسین، آقام آقام آقام
اینا که از جنون ، یه کلمه نفهمیدن
شبیه شامیا ، به گریه هام می خندیدن
کنایه می زنن ، دلمو می سوزونو
می خوان با حرفاشون ، خالی کنن دل منو
قسم به اون بدن ، که چیدنش روی حصیر
منم شبیه اون ، عقیله ای که شد اسیر
به غیر زیبایی ، نمی بینم تو این مسیر
حسین(ع) آقام آقام
حسین(ع) آقام آقام آقام
ای سایه سرم ، تا که تو رفتی همسرم
همش بهونه ی ، تو رو می گیره دخترم
به جای لالایی ، روضه براش می خونمو
دم بابا باباش ، داره می گیره جونمو
گناه دخترم ، چی بوده که بابا ندید
گلم بابا می خواد ، جواب ناله شو بدید
فقط رقیه جون ، صدای بچه مو شنید
حسین، آقام آقام
حسین، آقام آقام آقام"
فقط بزارین آخر رمانم یه چیزی بگم.
فهمیدیم
امنیت کشور مدیون امثال شماست
نه مدعیان سازش و مذاکره.
برای شادی روح شهدای مدافع حرم و موفقیت مدافعان امنیت صلواتی تقدیم کنیم
«اللهم صل علی محمد و آل محمد »
پــ🌸ـایــ🌺ـان
#نویسنده_زهرا_بانو
حیـدر افتاد...
روی سجادهـ امیر خیـبر افتاد...
آقامون علی یباره با سر افتاد...
دوباره حسـن بیاد مادر افتاد...
فضیلت شب دوم قدر خیلی زیاد تر از بقیه شباست...
دعا برا فرج یادتون نره ...
برا دلها و زندگی های پر از غم ...
برا دلهای شکسته...
آدمایی ک سال قبل بودن اما الان...نه
التماس دعا🥀
Mahmood Karimi - New Version Heydar Heydar (128).mp3
4.01M
حیـدر حیدر اول و آخر حیدر
حیـدر حیدر ساقیـ کوثر حیدر
حیـدر حیدر ای مظلوم فاطر
حیـدر حیدر فاتح خیبر حیدر
یاعلی و یاعلیـ یاعلیـ🥀
🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴
احادیث بسیار زیبا از
حضرت امـیـر (علیـهـ السلام ):
«همانا بر شما از دو چیز میترسم: درازی آرزو و پیروی هوای نفس. امّا درازی آرزو سبب فراموشی آخرت شود و، امّا پیروی از هوای نفس، آدمی را از حقّ باز میدارد»
« زبان عاقل در پسِ قلب او، و دل نادان پشت زبان »
«اندازه مرد به اندازه همت او و صداقتش به مقدار جوانمردى او، و دلیریاش به اندازه عار داشتنش از کار زشت، و پاکدامنیاش به میزان غیرت اوست.»
« ثروتى، چون عقل، و فقرى، چون جهل، و میراثى، چون ادب، و پشتیبانى همچون مشورت نیست.»
« قناعت گنجى است که تمام نمىشود.»
@sajadeh
🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴
🥀بسم الله الرحمن الرحیم🥀
اى ذخیره هنگام سختى
من اى امید من در برابر پیش آمدهاى ناگوار
اى همدم من هنگام ترس و وحشت
اى رفیق من در غربتم
اى صاحب اختیار من در نعمتم
اى فریادرس من در غم و اندوه
اى دلیل و راهنمایم هنگام سرگردانى
اى توانگرى من هنگام ندارى
اى پناه من هنگام درماندگى
اى کمک کارم در بیچارگى و پریشانى
دعای جوشن کبیر/ فراز ۱۱🥀
:::::::::::::::::::::::::::::::::::
۳ شنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۰🥀
۲۱ رمضان ۱۴۴۲(شهادت مولای متقیان حضرت علی علیه السلام) 🏴
۴ مه ۲۰۲۱🥀
#ذکر_روز
یا ارحم الراحمین
۱۰۰مرتبه🥀
التماس دعا🥀
یتیم یتیم سفارش آخر پدره..
حسن ، حسین بچه یتیما یادتون نره...
یادتون باشه کوله بار من ی شب رو زمین نمونه...🥀
السلام علیک یا مولانا ...
یا حضرت عدالت...
یا امیر قلبها...
با سلام خدمت اعضای گرامیـ...
با آرزوی قبولی طاعات و عبادات تون...
درباره رمان جدید میخواستم چند مطلب رو عرض کنم....
رمان جدید کانال با ی سبک متفاوت از رمانهای قبل تقدیمتون میشه ...
در واقع از این دنیا سفری میکنیم ب جهان آخرت...
توضیحات بیشتری رو خدمتتون عرض میکنم...
عنوان این کتاب
سفرنامه برزخ هست
ب قلم جناب نعمت الله صالحی آبادی
امیدوارم نهایت عبرت و استفاده رو بکار ببرید ..🦋
♥️🥀♥️🥀♥️🥀
« سفرنامه برزخ»
مطالبی از نویسنده کتاب
یکی از چیزهایی که هنوز علم بشر به حفیقت آن نوسیده و اطلاع
صحیحی از آن ندارد و مردم دنیا مایلند خبری درست و مطابق با واقع
از آن به دست آورند. اطْلاع پیدا کردن از عالم برزخ: قیامت و
چگونگی بهشت و دوزخ است.
اما هیچکس از آینده و حقیقت آن؛ خبر صحیحی ندارد و
نمیتواند به درستی اخبار آن عالم را به طور شایسته به دست آورد؛
زیراآنانی که در این عالماند خبری از آینده خود ندارند کسانی هم که
رفتهاند خبر صحیحی نمیدهند يا نمیتوانند خبر دهند و به قول
حافظ:
این مدَعیان در طلبش بیخبرانند
آن را که خبر شد خبری باز نیامد
تنها خبری که انسان میتواند از عالم برزخ و قيامت به دست آورد؛
اخباری است که از آیات و روایات و خواب هایی که بعضی افراد دیده
| رفتگان خود صحبت کردهاند میباشد. آن هم به نجو اجمال و
سربسته بیان شده است:
وقتی کتاب انسان از مرگ تا برزخ را نوشتم با استقبال فراوانی از
خوانندگان روبه رو شدم. به طوری که در مدت کوتاهی آماد؛ چاپ
چهارم آذر گردیدم. چون عده ای از جوانان. علاقةُ فراوانی به خواندن
چنین کتابهایی نشان دادند و .اوقات فراغت خود را با مطالعه این
ِ کتابها پر میکردند به فکر افتادم کتابی جداگانه به نام سفرنامهً
برزخ به روش جدید و ایتکاری در بار؛ عالم برزخ و پاداشهای نیکان
و مجازاتهای بدان بنویسم تا کسانی که علاقه به خواندن و مطالعةٌ
این مطالب و این چنین کتابها دارند آن را بخوانند و در روح و
روانشان تأثیر نماید و آنان را در اعتقاداتشان به خدای یگانه
پیامبران عالم برز عالم قيامت و بهشت و دوزخ استوارتر نماید.
ویژگیهای سفرنامه:
کتاب سفر نامه برزخ ویژگیهای مخصوص به خود دارد و آنها
عبارتاند از:
۱ مطالب کتاب سفرنامه از روی فکر و خیال تنظیم نشده است
بلکه یک حفیقت و واقعیّتی است که از ایات قرآن و روایات
معصومان ع و خوابهایی که بعضی افراد دیدء و با برزخیان ارتباط
بر قرار کرده و اخباری از آنها شنیدهاند. تنظیم گردیده است.
۲ سفرنامة برزخ اخلاقی؛ ادبی, اجتماعی دینی. مذهبی اعتقادی است.
۳ خواندن و مطالعةٌ سفرنامة برزخ هر انسان با دین و با تقوا را از
حیرانی و سرگشتگی نجات میدهد و او را به فکر اصلاح خود
میاندازد.
۴-برای یک نواخت نبودن عبارات و خسته نشدن خوانندگان
مطالب سفرنامة برزخ با بخشها و عنوانها از هم جدا شده است.
۵ سفرنامه برزخ سرگذشت شخص فرضی يا حقیقی فاسد و
فاسق است که از هنگام مرگ تا ورود به عالم برزخ و دخول در وادی
برهوت و چاه بلهوت را با زبان ساده بیان میکند.
۶در این کتاب سعی شده در ضمن بیان جنایات اشخاص فاسد و
مجازات آنان؛ آیات و روایاتی به عنوان نصیحت بیان شود تا
مجرمان راه بازگشت به دین را بیاموزند و از خواب غفلت بیدار
شوند.
۷ در این نوشته تلاش ما براین بوده است که برای شخص مجرم؛
همسری مهربان» دلسوز با ایمان و دوستی با تقوا و خیر اندیش فرض
شود که هر دوی آنها با نصیحتها و موعظههای خالصانه خود» قصد
داشتند او را به راه راست هدایت کنند و از انحراف باز دارند اما
نتوانستند تا اينکه پنجههای مرگ ناگهان گلوی او را فشار داد و دست
او از دنیا کوتاه شد و بعد از مرگ به خواب یکی از دوستان میآید و
سر گذشت خود را بیان میکند .
۸ . در سفرنامه برزخ همسفری برای شخص در نظر گرفته شده ب نام رفتار ک هیچ گاه از او جدا نمیشود، زیرا رفتار تجسم یافته اعمال زشت فرد است و بسیاری از وقایع و حقایق توسط رفتار بیان میشود
♥️🥀♥️🥀♥️🥀
معراجعاشقانه🇵🇸
♥️🥀♥️🥀♥️🥀 « سفرنامه برزخ» مطالبی از نویسنده کتاب یکی از چیزهایی که هنوز علم بشر به حفیقت آن نوسی
حتما بخونید ...
خلاصه ای از داستانه و مطالبی ک باید درباره اون بدونید که ب اشتباه نیوفتید🦋🦋🦋
متشکرم
🥀بسم الله الرحمن الرحیم🥀
امیر المؤمنین علی(علیه السلام) فرمودند:
در عجبم از کسی که از رحمت خدا ناامید می شود و حال آنکه محو کننده گناهان را در اختیار دارد. . .
از حضرت پرسیده شد محو کننده گناهان چیست؟
حضرت فرمودند: توبه و استغفار. . .
و نیز فرمودند:
خود را با استغفار معطر و خوشبو سازید تا بوهای بد گناهان شما را رسوا نکند.
/////////////////////////////
۴شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۰💜
۲۲ رمضان ۱۴۴۲🌙
۵مه ۲۰۲۱💜
#ذکر_روز
یا حی و یا قیوم
۱۰۰مرتبه🦋
التماس دعا♥️
#امشب شب سوم قدره...
مبادا غافل بشین...
امشب بهترین فرصته برا استغفار...
برا طلب بخشش...
از کریم الصَّفح بخواه...بخواه ک ببخشه...
نزارید فرصتتاتون هدر بره ...
امشب ی دل سیــر با پروردگارت خلوت کن...
حساب کتاب کن...قبل اینکه خدا حساب رسی کنه...
التماس دعا🥀
اسرار روزه _4.mp3
8.23M
#اسرار_روزه ۴
▫️بعضی وقتها، که حس میکنی، نَفْس بر تو غالب شده، و هواهایِ نفس، فرصت و قدرتِ جولان مییابند ؛
میتوانی با روزه، این هواها را خاموش نموده، و نفس را تضعیف و در کنترل خویش درآوری!
※ روزه چگونه، چنین آثاری را در نفس ایجاد میکند؟
#استاد_شجاعی 🎤
@Ostad_Shojae
با سلام خدمت اعضای عزیز...🥀
میخواستم خدمتتون یه برنامه بی نظیر و مفید رو معرفی کنم...
مستند برنامه « زندگی پس از زندگی»
ساعت ۱۸و۳۰ دقیقه #هر_روز از شبکه چهار سیما...
توصیه میکنم حتما ببینید و از دست ندید
این برنامه گفت و گو با کسانی است ک بعد از مرگ فرصت زندگی دوباره ب دنیا رو پیدا کردند...
مطمئنا جالب خواهد بود...🥀