✍️ #خاطرات_شهدا ❤️
🌷انگشترهایی که براخودش تهیه میکرد معمولا بارکاب های خوبی بود، اما یکی دوماه بیشتر در انگشتش نمیدیدی.
هرکدام از دوستانش که خوشش می امد به او می بخشید.
🌷در مورد لباس هایش هم همینطور بود، لباسی که امانت میداد، محال بود پس بگیرد.
برای عروسی دوستانش که می رفت محال بودکه دست خالی برود، مقید بودکه حتما هدیه ای تهیه کند ودوستان دیگرش را هم مجاب میکرد که باهم یا یک سکه طلا بخرند یا پاکت پولی را هدیه بدهند. میگفت اول زندگیشان هست باید کمکشان کنیم...!!!
🔺 راوی: مادر بزرگوار شهید
#شهید_رسول_خلیلی🌷
#شهید_مدافع_حرم
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @sajadeh
🇮🇷معراجعاشقانه🇵🇸
❤️🍃
🌷 #خاطرات_شهدا 🌷
🌺از زبان #همسرشهید:👇
گفت:
“عاشقم گر نیستی لطفی بکن نفرت بورز …
بی تفاوت بودنت هر لحظه آبم می کند”
قهر بودیم ، در حال #نماز خوندن بود ..😇
نمازش که تموم شد هنوز پشت به اون ورنشسته بودم کتاب شعرش و برداشت و با یه لحنِ دلنشین شروع کرد به خوندن😌
ولی من باز باهاش قهر بودم …!!!☹️
کتاب و گذاشت کنار ، بهم نگاه کرد و گفت :
“غزل تمام ، نمازش تمام ،دنیا مات ، سکوت بین من و واژه ها سکونت کرد”
باز هم بهش نگاه نکردم …
اینبار پرسید : #عاشقمی؟؟ سکوت کردم …
گفت: “عاشقم گر نیستی لطفی بکن نفرت بورز …
بی تفاوت بودنت هر لحظه آبم می کند”
دوباره با لبخند پرسید : عاشقمی مگه نه ؟؟؟
گفتم : نـــــــه😐
گفت :
” لبت نه گوید و پیداست می گوید دلت آری ..
که این سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری ”
زدم زیرِ خنده … و رو بروش نشستم …😅
دیگه نتونستم بهش نگم وجودش چقدر آرامش بخشه …
بهش نگاه کردم و از ته دل گفتم :
#خدا_رو_شکر_که_هستی …😍
🌸🍃🌸🍃🌸
@sajadeh