و تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي ؛
[بین همه سختی ها
و آشوب های زندگی
دلم خوش است که
از حالم با خبری...]
#امام_زمان_ارواحنافداه
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @sajadeh
یه عده همیشه سعی کردن غربیها رو با فرهنگ و متمدن نشون بدن و ایرانیها رو عقب افتاده و بیفرهنگ ولی این تصویر همه چی رو ثابت میکنه....
کرونا که اومد غربیها ریختن تو فروشگاه و سر دستمال توالت همدیگرو زدن و غارت کردن ولی تو ایران هیچکس فروشگاه غارت نکرد و همه به دنبال کمک به همدیگه هستن و بستههای غذایی برای مستضعفین تهیه میکنن
#کرونا
#رزمایش_همدلی
#غرب_بدون_روتوش
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @sajadeh
•🌀•
| #علامهحسنزادهآملۍ
بزرگترین #جهــل،جهــلانسان
استبهنَفْسخويش..
بزرگترين #حڪمت،معرفتانسان
استبهنفسخويش...
وبزرگۍانسانبهمقدارهمانمعرفت
اوست..!!🌱(:
.
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @sajadeh
🌼وإِلَىٰ رَبِّكَ فَارْغَبْ🌼
وبا ذوقوشوق آمادۀ رفتن بهسوی خدا باش 🌱🌈
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @sajadeh
معراجعاشقانه🇵🇸
🌼وإِلَىٰ رَبِّكَ فَارْغَبْ🌼 وبا ذوقوشوق آمادۀ رفتن بهسوی خدا باش 🌱🌈 ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ
✅دوستان عزیز!
🌼روزای آخر ماه عزیز شعبان
ماه آشتیکنان
داره به سر میرسه ها…🌈✨
چیزی تا ورود به ماه مبارک نمونده🌙
🖼 برنامهای ریختین واسه رهایی ؟
و رسیدن به لذت و نشاط بالاتر یا نه هنوز؟🍂
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @sajadeh
معراجعاشقانه🇵🇸
#قسمت_دهم _نه بابا چ زحمتی .پیش بابا بودم کارم تموم شد.در حال حاضر بیکارم +خوبن عمو و زن عمو ؟ _خو
#قسمت_یازدهم
چسبیدم ب صندلیم
از اینکارم خندش گرفت زد زیرخنده و شیطون گفت:
+آخییی
خم شده بود ک داشپورت و باز کنه
داشت توش دنبال ی چیزی میگشت
تو این فاصله بوی عطر خنکش باعث شد ی نفس عمیق بکشم
از موهای لخت خیلی خوشم میومد
ناخودآگاه جذبشون میشدم.
بی هوا ی لبخند زدم و مثه گذشته ها دستم و گذاشتم تو موهاش و تکونشون دادم.
از اینکه بخاطر لختیشون ب راحتی با یه فوت بالا و پایین میشد ذوق میکردم
محکم فوتشون کردم و وقتی میومدن پایین میخندیدم
یهو فهمیدم مصطفی چند ثانیست که ثابت مونده .
خجالت کشیدم و صاف نشستم سرجام .
ایندفعه بلند تر از قبل خندید .
کیف پول چرمش و از داشپورت ورداشت و دوباره نشست رو صندلی.
برگشت سمتم و به چشمام زل زد
از برقی ک تو نگاهش بود ترسیدم .
چیز بدی نبود ولی من دلم نمیخواست وقتی از احساسم بهش مطمئن نبودم اینو ببینم .
نگاهم و ازش گرفتم
از ماشین خارج شد و رفت بیرون
مسیرش و با چشمام دنبال کردم
در یه فست فودی و باز کردو رفت داخل
ب ساعت نگاه کردم ۱۵ دیقه ای مونده بود تا شروع مراسم
تقریبا ۳ دقیقه بعد با یه ساندویچ برگشت تو ماشین .
گرفت سمتم. ازش گرفتم داغ بود و بوش تحریکم میکرد برای خوردنش .
پرسیدم :این چیه ؟
داشت کتش و در میاورد
وقتی در اورد و گذاشتش رو صندلیای عقب گفت
+اگه گشنته بخورش . اگه نه ک نگه دار با خودت. گشنت میشه تا تموم شه مراسمشون .
ازش تشکر کردم که گفت:
+نوش جان
یخورده ک از مسیر و گذروندیم دستش و برد سمت سیستم و یه اهنگ پلی کرد
تقریبا شاد بود
ابروهام بهم گره خورد و رو بهش گفتم
شهادته خاموشش کن
دوباره با همون لحن مهربونش گفت:
شهادت فرداعه بابا
+کی گفته فرداست؟ فاطمیه دو تا دهس
الان دهه دومشه حداقل وقتی خودمون داریم میریم هیئت رعایت کنیم دیگه.
_سخت نگیر فاطمه جان ملت عروسی میگیرن ک
+اولا اینکه مردم مرجع رفتارای ما نیستن و ما از اونا الگو نمیگیریم
دوما اینکه اصن اینا هیچی میگم حق با تو و وارد بحث اعتقادات بقیه نمیشم فقط اینو خیلی خوب میدونم خوشی هایی که وقت غمِ خدا باشه مونگار نیست و میشه بدبختی...
دهنم کف کرده بود انقدر که تند حرف زدم
مصطفی که دید دارم تلف میشم گفت :باشه بابا بااشهه غلط کردممم تسلیمم
آروم باش عزیزم
خودمم خندم گرفت از اینکه اینجوری حمله کردم بهش ...
دیگه چیزی نگفتیم ۱۰ دقیقه بعد رسیدیم ب مقصدمون
باخوندن اسم مکان و مطمئن شدن ماشین و کنار خیابون پارک کرد و پیاده شدیم ...
از ماشین پیاده شدم و کولمو انداختم دوشم. یه نگاه به مصطفی کردم و
_توعم میای مگه؟
+نه ولی میام راهنماییت کنم بعدش باید برم جایی کار دارم .
_اها باشه
+مراسم تموم شد زنگ بزن بیام دنبالت
_نه مزاحمت نمیشم
اخم کرد و محکم تر گفت
+جدی گفتم . دیر وقت نمیزارم تنها بری
چپکی نگاش کردمو گفتم باشه
بعد باهم راه افتادیم سمت قسمتی که خانوما نشسته بودن
چون باید از وسط اقایون رد میشدیم مصطفی به من نزدیک تر شد.
دیگه کاراش داشت آزارم میداد .
یه خورده که رفتیم ازش خداحافظی کردم .
اونم ازم جدا شد و رفت سمت ماشین.
از رفتنش که مطمئن شدم حرکت کردم. یه ذره راه رفتم که دیدم یه سری پسرا تو خیابون رو به روی در ورودی هیئت حلقه زدن و باهم حرف میزنن
وایستادم و چند بار این ور و اون ور و نگاه کردم .
چشَم دنبال آشنا بود .
میخواستم اون دونفرو پیدا کنم .
هی سرمو میچرخوندم دونه دونه قیافه ها رو زیر نظر میگرفتم .
تا یه دفعه قیافه آشنایی نظرمو جلب کرد. سریع زوم شدم روش.
متوجه شدم همونیه که برام دستمال اورده بود .
مشغول برانداز کردنشون بودم که یه نفر ازشون جدا شد چون نمیتونستم برم بین پسرا وقتی داش از سمت من رد میشد بهش گفتم
_ببخشید
سرشو انداخت پایین و گفت
+بفرمایید امری داشتین؟
_میشه اون آقا رو صدا کنین ؟
+کدوم؟
دستمو بردم بالا و اونو نشونش دادم .
دنبال دستمو گرفتو گفت
+اها اونی که سوییشرت سبز تنشه ؟
_نه نه اون بغلیش .
چشاشو گرد کرد و با تعجب بم خیره شد .
+حاج محمدو میگین ؟؟؟؟
پَکر نگاش کردم با اینکه اسمش و نمیتونسم جهت انگشت اشارشو که دنبال کردم گفتم
_بله
از همونجا داد زد
+آقااا محمدددد !!!
همه برگشتن سمتمون
حاجیییی این خانوم (پوف زد زیر خنده)کارتون داره
با این حرفش همه ی اونایی که داشتن باهم حرف میزدن خندیدن.
برام عجیب بود که چی میتونه انقدر جالب و خنده دار باشه براشون...
#نویسندگان:فاطمه زهرا درزی وغزاله میرزاپور
_________________________________
🔴عضو بشید 👇
https://eitaa.com/sajadeh
معراجعاشقانه🇵🇸
#قسمت_یازدهم چسبیدم ب صندلیم از اینکارم خندش گرفت زد زیرخنده و شیطون گفت: +آخییی خم شده بود ک داشپ
#قسمت_دوازدهم
اون پسری که تازه فهمیدم اسمش محمده گفت:
+عه بچه هآ!!! زشته!!
بی توجه بهش ب خندیدنشون ادامه دادن یخورده نزدیک تر شدم ببینم چی میگن
همون پسره که از سمتم رد شده بود با خنده میگفت :
+حاجی؟به حق چیزای ندیده و نشنیده.
من فکرشم نمیکردم یه دختر اینجوری بیاد و بگه با شما کار داره...
(مگه چجوری بودم؟طاعون دارم مگه؟!! دلم خیلی گرفت.)
هی بهش تیکه مینداختن واز رفتاراش معلوم بود که از شوخی و حرفای دوستاش ناراحت شده .
صورتش سرخ شد اخماش رفت توهم سرشو انداخت سمت زمین و رفت.
با تعجب ب رفتارش خیره موندم یعنی چی اینکارا؟ کجا گذاشت رفت؟
کلافه ایستادم همونجا ک ببینم کجا داره میره ...
یخورده که رفت یهو اون دوستش که فرشته نجات من شده بود جلوش سبز شد .
وقتی محمد دیدتش با همون ابروهای گره خورده محکم بازوشو گرفت و کشیدش
این فضا دیگه آزارم میداد .
چرا فرار میکردن ؟
بابا دو دیقه صب کنید من حرفمو بزنم برم! چرا بین اینهمه پسر نگهم میدارین .
وقتی دیدم نیومدن
مسیری و که رفته بودن دنبال کردم
ب یه کوچه ی تقریبا خلوت رسیدم
داشتم اطرافم و نگاه میکردم ببینم کجان ک متوجه صدایی شدم .
اروم قدم برداشتم و رفتم سمت صدا
وقتی واضح شد ایستادم .
صدای محمد بود
+برادر من آقا محسن آخه چرا همچین کاری کردی؟ مگهه نگفتم برامون شر میشه ! بفرماا دیدی دختره اومد دنبالمون؟ الان چیکار کنمم من ها؟
مگه بودی ببینی بچه ها چقدر چرت و پرت میگفتن!!!!
از حرفاش سر در نمیاوردم من باعث اینهمه خشمش شدم ؟؟
پسری که فهمیدم اسمش محسنه جواب داد
+چرا بیخودی شلوغش میکنی بنده ی خدا که هنوز چیزی نگفت نمیدونی واسه چی اینجاس !!
شاید مثه بقیه اومدنش اینجا یهویی شد و مارم یهویی دید !!
بزار بریم ببینیم واسه چی اومده
بعدشممم تو دلت رضا میداد ول کنیم بیچاره و تو اون وضعیت بریم ؟
خو هر کی جای ما بود کمک میکرد کار بدی نکردیم ک
محمد: یعنی چی که بیخودی شلوغش میکنیی ؟
یخورده مکث کرد و دوباره ادامه داد
+پناه میبرم ب خدا از دستِ شیطان و قضاوت!
اقا من نمیدونم تو خودت برو ببین چیکار داره.
من واقعا نمیتونم باهاش حرف بزنم!!!
الان دیگه جایی ایستاده بودم ک قیافه هاشونو میدیدم
نبضم تند میزد
محمد همونطور بهش نگاه میکرد و چیزی نمیگفت دیگه
محسن بوسش کرد و خیلی شیطون گفت
+نگران نباش خدارو چ دیدی شاید سنگ خورده تو سرش!
اینو گفت وبلند بلند خندید.
چشام زده بود بیرون. اینا داشتن راجب
من حرف میزدن ؟
محمد تا اینو شنید اطرافش دنبال چیزی گشت ک پرت کنه طرف محسن
محسن گفت :عه عه عه باشه باباا شوخی کردم چرا جوش میاری حاجی
واسه قلبت ضرر داره اینهمه استرس
قرمز شدیی .
محمد:بخدا محسن من موندم تو خلقت تو!
محسن فقط خندید
دیگه صبر نکردم چیزی بگن و جلو تر رفتم
محسن پشتش ب من بود.
محمد رو به روم بود،تا دهنش و وا کرد چیزی بگه متوجه حضور من شد .
از جاش تکون نخورد و سرشو انداخت پایین.
جلوتر که رفتم محسنم منو دید .
سلام کردم.
محسن با خوشرویی و محمد همونطور که سرش پایین بود جوابم و داد .
نمیدونم چی رو زمین اینهمه جذاب بود ک هر وقت دیدمش سرش پایین بود
دلم شکسته بودوچشام هوای گریه داشت. صدام و صاف کردم که محکم تر حرفم و بزنم
_من واقعا نمیدونم شماها راجع ب دخترای هم شکل من چی فکر میکنین نمیدونم چجوری میتونید با دوتا بر خورد و یه نگاه ب تیپ و قیافه اینجور ماهارو قضاوت کنین
شناخت زیادی ازتون نداشتم ولی امشب خیلی خوب شناختم جماعت هم ریختِ شما رو !!!
چرا فکر میکنید فقط شما خوبین و همه بد!!چ گناهیی کردم که همچین برخورد زشتی دارید باهام ؟
خودتون خجالت نمیکشید ازاین رفتار؟
مگه دنبالتون کردم که فرار میکنید ؟
مطمئن باشید عاشق ریختتونم نشدم.
ولی گفتم وقتی اومدم اینجا و شماها هم هستین بابت اون روز ازتون تشکر کنم فقط همین!!
دستام از عصبانیت میلرزید!!
مات و مبهوت مونده بودن
تو صدام بغض داشتم و تمام سعیمو کردم که کنترلش کنم .
قدمای بلند ورداشتم سمت محمد
تو فاصله خیلی کم باهاش ایستادم
انگشت اشاره امو گرفتم سمتش
_دیگه هیچ وقت بخاطر اینکه افکار و عقاید بقیه باهاتون فرق داره اینطوری باهاش رفتار نکنین.
از همون حضرت زهرایی که فکر میکنی فقط خودت میشناسیش میخوام خودش جوابت و بده!
بغضم شکست و دوباره گریم گرفت...
#نویسندگان:فاطمه زهرا درزی وغزاله میرزاپور
_________________________________
🔴عضو بشید 👇
https://eitaa.com/sajadeh
✍️ #خاطرات_شهدا ❤️
🌷انگشترهایی که براخودش تهیه میکرد معمولا بارکاب های خوبی بود، اما یکی دوماه بیشتر در انگشتش نمیدیدی.
هرکدام از دوستانش که خوشش می امد به او می بخشید.
🌷در مورد لباس هایش هم همینطور بود، لباسی که امانت میداد، محال بود پس بگیرد.
برای عروسی دوستانش که می رفت محال بودکه دست خالی برود، مقید بودکه حتما هدیه ای تهیه کند ودوستان دیگرش را هم مجاب میکرد که باهم یا یک سکه طلا بخرند یا پاکت پولی را هدیه بدهند. میگفت اول زندگیشان هست باید کمکشان کنیم...!!!
🔺 راوی: مادر بزرگوار شهید
#شهید_رسول_خلیلی🌷
#شهید_مدافع_حرم
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @sajadeh
#story | #استوری
مَن لی غَیْرُڪ.. :)♥️
من که ندارم کسی رو
به غیرت #اباعبدالله..🍃
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @sajadeh
آیت الله بهجت (ره):
دعایی که خیلی مختصر باشد
و کار مفصل را بکند،
« صلوات » است ...
#سخن_بزرگان 💡
.📿🔮📿.
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @sajadeh
فارغ از همه ی افسوس ها و غصه ها و محکوم کردن ها و دلسوزی برای صدها جوجه ی بیگناه زنده به گور شده،
امید دارم که این فاجعه ی غیرقابل بخشش، این جاهلیت مدرن، باعث بشود یک جمله را دائم به خودمان یادآور بشویم:
ما دست به دست و با واسطه، لقمه از چه کسانی داریم میگیریم که اثر وضعی اش افتاده وسط اخلاق و حرکات و رفتارمان؟...
ما ناخواسته از چه کسانی غذای جسم میگیریم و تبدیل به خلق و خو میکنیم... از مشتی زنده کُش! تکرار کنید؛ از مشتی زنده کش...
همینقدر وحشتناک...
همینقدر مؤثر بر نفس و روحمان
این طهارت ها که از کسب و کار عده ای از خدا بیخبر رفته که رفته...
#جوجهکُشی 🐣💔
#سحر_شهریاری
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @sajadeh
معراجعاشقانه🇵🇸
فارغ از همه ی افسوس ها و غصه ها و محکوم کردن ها و دلسوزی برای صدها جوجه ی بیگناه زنده به گور شده، ا
⚠️آقایان!
نگاهتان را از شرق و غرب بگیرید
و بالا را نگاه کنید.
و فی السماء رزقکم و ما توعدون...
بگذارید کلاهی که اقتصاد سرمایه داری سرتان گذاشته از سر بیفتد.
این اقتصاد بیرحم که بی حساب و کتاب حیوانات زبان بسته را زیر خروارها خاک دفن میکند، اگر در آن تجدید نظر نکنیم، بر اساس حساب و کتاب خداوند روزی بر سرمان آوار میشود.
اقتصادی که نعمت خدا را حیف میکند که به میل نیازمندان نرسد، شمشیری است که برای جنگ با خدا از میان کشیده شده.
حالا بروید حساب و کتاب کنید که چند میلیارد تومان دفع ضرر کرده اید
ولی خدا به دادتان برسد، وقتی دفتر حساب و کتابش باز میشود.
آخر پاییز هم میرسد و جوجه ها را میشمارند... صبر کن میشمارند...
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @sajadeh
هرکس #حیا داره قطعا حجاب داره
ولی هرکس #حجاب داره نمیشه گفت قطعا حیا داره
...
همین جمله کافیه بنظرم...
به همه دختران محجبه ای که در فضای مجازی چهره خودشونو نشون میدن میگم که....
شما فرض کن یه جا روی صندلی نشستی...
چندین هزار نفر مرد نامحرم میان زل میزنن تو صورتت....
مجرد یا متاهل...
چه حسی دارین؟
حجالت میکشی نه؟
خب مجازیم همونه...
حیای مجازیت از بین رفته...
خدا به دادت برسه با اینهمه حق الناسی که گردنته....
حق الناس پول نیست ...
ممکنه دل باشه...
دل هزاران پسرمجرد که نمیتونن ازدواجکنن میلرزونی.....
واقعا نمیترسی؟ ...
واقعا خیلی شجاعی تو...
نمیدونی زمین گرده؟
نمیدونی پس فردا دل همسرتو میلرزونن؟
بابا از دینفقط چادرشو به ارث بردی؟😔
یکم فراتر از اینا به دینت نگاه کن خواهرم....
#تبرج
#بی_حیایی_لایک_ندارد ❌
#استاد_عزیزی
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @sajadeh
. °•[دُختَرا شَهید نمیشَوَند
ماندِه ایم که مُدافِع حِجاب باشیم
مدافع چادر حضرت مادر باشیم😍]•
.
.
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @sajadeh
از هر آنچه که فکر میکنید به شما نزدیکتر است😉😅
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @sajadeh
- تو چرا انقدر مهربونی ؟
+ دارم ادای خدا رو در میارم ..😌
#مهربون_باشیم🍃
.😍👌.
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @sajadeh
💥 تلنگر
🚨 من فقط موهایم را پوشاندم.... #نه استعدادم را 🤔
❣️ #حجابم ؛ نشانه بی سوادی نیست✋‼️
🔴 هیچ کس با بی حجابی به جایی نرسیده ...( یعنی لزوما بی حجابی باعث و علت رشد باشه )
ܓ✾☘️✾☘️✾☘️✾☘️✾☘️✾
حرفم رو به اونایی هست👈
که فکر میکنند؛ چون #چادر سر میکنم ؛هیچی نمیفهمم😕 و عقب افتاده ام
یا دور از اجتماع و فرهنگم ...🤨
باید بگم🙂
دقیقا #اشتباه فکر میکنید 😠
که چیزی که نیازه رو میدونم و میفهمم...
ولی دونستن و فهم من چه ارتباطی با حجابم داره !؟
❣️ #چادرم
به هیچ عنوان مانع #پیشرفت من نمیشود...✋⛔️
✅یه #نصیحت؛ به کسایی که این جوری فکر میکنند🤓
باید بگم کسی که تورو بخواد💞
نگاه به زیبایی #اندامت نمیکند 😱
نگاه به زیبایی #اندیشه ات میکند...😉👍
☑️بدون که هیچ کس با بی حجابی به جایی نرسیده این رو تاریخ ثابت کرده... #والسلام✋
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @sajadeh