eitaa logo
حقیقت ناب
1.1هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
5هزار ویدیو
453 فایل
سوالات دینی خود در جنبه های مختلف دینی. یافتن پاسخ سوالات فقهی طبق نظرمراجع تقلید، انتقادات و پیشنهادات سازنده ی خود در مورد مطالب کانال، ومطالب زیبا و آموزنده تان، با آیدی زیر👇 @Sajadi82 درارتباط باشید.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂بچه‌ها چقدر مظلومند! ماچقدرظالمیم!🍂 آقا! 🍂«خود» خدا را از زندگی ما برداشت. خودش را گذاشت به جای او. ما را مشرک کرد و دغدغه مندِ رزق و روزی هرچه خدای تو گفت که روزی شما و فرزندانتان را من می‌دهم باور نکردیم. 🍂پشت پردۀ باور نکردن ما چیست؟ خدا دروغگوست؟ ناتوان است؟ نیازمند است؟ یا چیز دیگری است؟ 🍂تو بگو بلند هم بگو که بچه‌های ما زندانی شرک ما هستند. شاید به غیرتمان بربخورد و بیدار شویم. 🍂بچه‌ها چقدر مظلومند! ما چقدر ظالمیم! دیگر از «خود»م بدم می‌آید با این «خود»پرستی‌ها چه بلاها که بر سر بچه‌ها نیاوردهایم! 🍂در کودکی پیرشان کردیم گویی در چند بهار زندگی خویش ده‌ها خزان دیده‌اند این معصوم‌ها. اصلاً حوصله ندارند از بس که ظلم دیده‌اند از ما. 🍂ما اگر تازیانه بر تنشان نزدیم روحشان را با تازیانه‌های خودخواهی خویش سیاه کردیم. با چشم کور هم می‌شود جای سیاهی‌ها را دید 🍂راه برون شد از نجاستِ این شرک غرق شدن در دریای ولایت توست. ما را اسیر محبت خویش کن تا برَهیم از بند این «خود»های خدا شده.
🍃بچه‌ها اهل سرزمین فطرتند،تو حاکمِ این سرزمینی 🍃چقدر مریض شدن بچه‌ها دل آدم را به درد می‌آورد. من می‌دانم که تو از بیماری بچه‌ها آن قدر غمگین میشوی که حال ما را در برابر آن نمی‌شود غم نام گذاشت. 🍃بچه‌ها اهل سرزمین فطرتند تو حاکمِ این سرزمینی حاکمی که دلش برای رعیتش می‌تپد. بچه‌ها آرام نباشند، تو آرام نیستی. 🍃تو نازک‌ترین دل را داری در این دنیا نمی‌شود نازکی دلت را به چیزی تشبیه کرد نازک‌ها باید به تو تشبیه شوند 🍃نالۀ بچه‌ها از مریضی اشکت را جاری می‌کند. بی‌قراری‌شان بی‌قرارت می‌کند با دردشان دردت می‌گیرد و وقتی تب می‌کنند پیشانی‌ات داغ می‌شود. 🍃امروز یک مرض آمده سراغ بچه‌های ما که در کودکی پیرشان میکند. چنان چهر‌ه‌شان چروکیده می‌شود که وقتی نگاهشان می‌کنی دلت آتش می‌گیرد برایشان. 🍃از چند میلیون کودک یکی این طور می‌شود اما همین یکی آن چنان دل را به درد میآورد که آدم آرزوی مرگ میکند. 🍃طفل معصوم، تنش چروکیده است و شکلش شبیه پیرها. و اما فریاد! فریاد! در میان ما به هر اندازه که چشم بدوانی کودکانی هستند که روح چروکیده‌ای دارند. 🍃تماشای اینها چه می‌آورد بر سر تو؟ از نگاه تو روح پیرمردان و پیرزنان هم نباید چروکیده باشد و اصلاً زیبایی زندگی در مرام تو یعنی هرچه پیرتر می‌شوی روحت باید شاداب‌تر شود. حالا چه باید گفت در غم کودک‌های پیر شده؟ ⏪ادامه دارد ...
بچه‌ها اهل سرزمین فطرتند،‌ تو حاکمِ این سرزمینی 🍂بچه‌هایمان را مثل پیرها بی‌حوصله کرده‌ایم حال جست و خیز را از آنها گرفته‌ایم. حوصلۀ تکان خوردن ندارند مثل پیرها نشستن و برخاستن و دویدن و راه رفتن برایشان سخت شده. 🍂لبخندهایشان مثل ما بزرگ‌ترها نمایشی است خنده‌های از ته دلشان را فقط می‌شود پای طنّازی‌هایی دید که در قاب جادویی، تماشا می‌کنند. 🍂اگر با طنّازهای قاب جادویی و آدمک‌های بازی‌های خیالی روز و شب را سپری کنند حوصله‌شان سر نمی‌رود اما این کودکهایی که ما پیرشان کرده ایم حتی حوصلۀ همسالانشان را هم ندارند. 🍂آن کودک‌هایی که جسمشان پیر می‌شد را یادت هست؟ که گفتم تماشایشان دلمان را به درد می‌آورد؟ اما این کودک‌های پیر شده نمی‌دانم چرا دلمان را به درد نمی‌آورند. ما دوست داریم پیری این کودکان را. راحت نفس می‌کشیم در کنار این پیرها و خدا را شکر می‌کنیم برای این پیری. 🍂تو از تماشای کودک‌های پیر شده دلت به درد می‌آید. از این پیری متنفری نفست در سینه حبس میشود تو به درگاه خدا دعا می‌کنی برای شفای این روح‌های مچاله شده. حالا چطور می‌شود تو امام باشی و ما مأموم؟ 🍂نشانۀ شفای این کودک‌های پیر شده بالا و پایین پریدن است. بالا و پریدن‌های این کودک پیشانی تو را به نشانۀ شکر روی خاک می‌نشاند. چرا ما با جست و خیزهای کودکان فریاد گلایه‌مان به آسمان می‌رود؟ 🍂آقا! ما خودمان هم پیر شده‌ایم زودتر از آن که گمانش را می‌کردیم. ما پیرهایی هستیم که همه را پیر دوست دارند حتی کودک‌های معصوم را. ما ماهر شده‌ایم در پیر کردن کودکان آمده‌ایم پیش تو اعتراف کنیم به جرممان. ما را در کدام محکمه محاکمه خواهی کرد؟ 🍂ما اگر بدیم دلمان خوش است که کودکانمان تو را دارند. کاش می‌شد در همین کودکی پیرِ عشقشان می‌کردی و ما را فدایی این پیران عاشق!
چقدر دلم تنگ شده برای پاکی های دوران کودکی ام! 🍃اشک رقیب دلم را می‌شکست. آهش نفسم را بند می آورد 🍃امروز در مسابقه‌های دنیایی که تو مقصدش نیستی رقیب، دشمن من است. اشک که می‌ریزد دلم خنک می‌شود. آه که می‌کشد نعرۀ شادی، در و دیوار دلم را می لرزاند. 🍃رقابت‌های دوران کودکی شادی در شادی بود. رقابت‌های امروزم شادی در غم و غم در شادی است. شادی من در غم رقیبان و غمم در شادی آنان. خسته‌ام از این همه خودخواهی! 🍃رقابت‌های کودکانه راه بزرگ شدنم بود. زمین که می‌خوردم بلند شدن را یاد می‌گرفتم. 🍃برنده که می‌شدم جوانمردی را می‌آموختم. شکست که می‌خوردم به دنبال راه پیروزی می‌گشتم. 🍃امان از رقابت‌های امروزم! که هر روز، کوچک‌تر از دیروزم! زمین که می‌خورم به زمین و زمان ناسزا می‌گویم. برنده که می‌شوم نیشتر می‌زنم به دل رقیبان. شکست که می‌خورم بغض و کینه لایه بر لایه متراکم می‌شود روی دلم. 🍃وای! هرچه بازمیگردم به کودکی دلم بیشتر می‌گیرد. بازی‌های کودکانه با بزرگ شدن من بزرگ می‌شدند. هر سال به بازی‌های سال گذشته‌ام می‌خندیدم. 🍃اما حالا چه آمده بر سرم که هرچه بزرگ‎تر می‌شوم بازی‌هایم کوچک‌تر می‌شوند؟ ط بازی‌هایم بوی تعفن می‌دهند ⬅️ادامه دارد.......