💥 حکایت یک شعر مفقود شده
⚫️ شعر ناتمام علامه طباطبایی (ره) که توسط استاد ابوالحسنی منذر تکمیل شد
✔️ #محمدصادق_ابوالحسنی🔻
▫️در سال 1376 که مرحوم پدرم، استاد #علی_ابوالحسنی_منذر هنوز مقیم شهر مقدس قم و در مؤسسه امام صادق (ع) مشغول به تحقیق بودند، حضرت آیت الله سبحانی به چکامهای از علامه طباطبایی برخوردند که ابیات آن مفقود شده بود و تنها دوبیت از آن باقی بود. آن دو بیت که مطلع شعر به شمار میرفت، بدین شرح است:
"یکی روستا دختری ماهرو
همی رفت دوش و به دوشش سبو
سبوی خود از آب پرکرده بود
به ره داشت با خویش این گفتگو"
▫️دقیقا نمیدانم چرا ابیات دیگر مفقود شده بود ولی یادم هست که آیت الله سبحانی مسابقهای علمی ترتیب دادند و در مجله کلام اسلامی، از همه محققین اهل ذوق برای تکمیل این غزل دعوت به عمل آوردند. زیبایی شعر در این بود که علامه میخواست زبانحال دختری روستایی با پروردگارش را حکایت کند؛ بنابراین هر شاعری بایستی به گونهای فاخر، این زبانحال را به نظم میکشید.
▫️پس از این فراخوان ادبی، جمعی از ادبا و شعرای حوزه علمیه به تکاپو افتادند تا شعر ناتمام علامه را به صورت شایسته ای تکمیل کنند و هر یک به نحوی طبع شعری خود را بیازمایند. در نهایت اشعار فرستاده شده به موسسه، جمع آوری و سپس با داوری استاد حسینی ژرفا، سروده استاد ابوالحسنی منذر حائز رتبه اول شد.
▫️آیت الله سبحانی از ملاحظه این شعر بسیار خوشحال شدند و آن مرحوم را تکریم کردند و بعدها هم در پیامی که در فقدان استاد صادر نمودند از اشعار ایشان هم تجلیل کردند.
▫️شعری که ذیلا می خوانید دو بیت علامه طباطبایی و در ادامه شعر دل نشین و پر محتوای استاد منذر است که زیب این مقال می سازیم. روحشان شاد و نامشان بلندآوازه.
"یکی روستا دختری ماهرو
همی رفت دوش و به دوشش سبو
سبوی خود از آب پرکرده بود
به ره داشت با خویش این گفتگو"
🔰🔰🔰
که ای آفریننده مهر و ماه
ز تو یافته هر گلی رنگ و بو
چه آن گل که آذین گر باغهاست
چه آن گل که مُشکوست روشن بدو
کریما ستایش سزاوار توست
به مدحت جهان است پر های وهو
اگر لطف بی انتهایت نبود
چه آب زلال آورد جو به جو...
کجا ساختی این همه تشنه لب
به دشت و دمن، تازه خشکین گلو؟
وگر ابر را از بُخار بِحار
نمی ساختی دم به دم کامجو
کجا شیر مَک بچّگانِ چمن
زباران نیسان شدی شادرو؟
و یا غنچه های تُرنجیده روی
گرفتی نقاب از سر و دوش و رو؟
و یا درّ شهوار، از مقدمش
صدف را فزودی تو بی آبرو؟
وگر قلب مادر زمهر پسر
نمی ساختی پُر، تو ای دادخو
کجا کودک نو رسیده، به ناز
گرفتی پناه اندر آغوش او؟
ویا مایه وَر جرعه های حیات
نمودی زپستان وی جستجو؟
هم از آبشار نگاه خوشش
بدادی دل خود زغم شستشو؟
سپاس تو گویم که دادی زلطف
مرا قدّ سرو و جمال نکو
یکی نرگسی چشمِ پر ناز وشرم
که مژگانش تیر و، کمانش بَرو
چو آن تیر اندر کمان آورد
حریف- ار چه سهراب- افتد بِرو
خوش آهنگ لحنش، ز اوج سپهر
هزاران چو ناهید آرد فرو
لبی لعل کان چشمة زندگی است
کمندی سیاه از پَرَندینه مو
قرار دل و آفتاب حرم
صبا، مست کویش رَوَد کو به کو
وجودی سرشته ز آزرم و ناز
به پرده درون، همچو سرّ مگو
سخن هرچه گویم ز لطفت کم است
نگنجد همی بحر اندر سبو
همی خواهم از درگهت ای کریم
پسندیده سازی هَمَم خُلق و خو
که جز تو نباشد مرا مقصدی
زگفتار و رفتار ای نیکخو
نَمی از یَم حُجب زهرام بخش
که چون مامِ عیسی (ع) شوم نامجو
بجز پیروی زاهل بیت رسول (ص)
سزد تا نداریم هیچ آرزو
که هر کس ندانست راز حیات
از او- منذرا- زارتر کیست، گو؟
چو کف گرچه برتر نشیند زموج
چو خَس در خزان، باشد او بادپو
📔 شعر، مندرج در مجلۀ کلام اسلامی، س6، ش 22، تابستان 1376
🔺 یک سند تاسفبار
💥قتل میرزا کوچکخان جنگلی و خوشحالی ملکالشعرای بهار!
👈 نهضت میرزا کوچک خان، دولت دزدی و ناامنی است!!
1⃣ مرحوم ابراهيم فخرايى (از ياران ميرزا كوچك خان) در كتاب سردار جنگل، بيت زير از ديوان ملک الشعرای بهار را در هجو ميرزا و اظهار خوشحالى از کشتار و نابودى وى ذكر مىكند:
🔹شد به اقبال شهنشه ختم كار جنگلى
🔹جنگل از خلخال و طارم امن شد تا انزلى
🔹دولت دزدان جنگل، سخت مستعجل فتاد
🔹دولت دزدى، بلى، باشد بدين مستعجلى!
📚ر.ک: سردار جنگل؛ ميرزا كوچك خان، ابراهيم فخرايى، ص ۴۳۲. (مخفی نماناد که دیوان بهار به کوشش محمد ملكزاده، در سال 1336 خورشیدی منتشر گردید).
2⃣ البته بهار از اين نكته غفلت يا تغافل مىورزید كه، ديكتاتورى مهيب رضاخانى (همان ديكتاتورى كه همه چيز، از جمله: خود بهار، را زير پاى خود لگدمال كرد و بهار، بحق، در تاريخ مختصر احزاب سياسى، همه جا از وى مىنالد) بر روى استخوانهاى همين ميرزا كوچكخانها و كلنل پسيانها استوار شد و اگر اين جنبشها سركوب نشده بود، هرگز سردار سپه و چكمه پوشانش بر اين كشور حاكم نمىشدند. البته نقد ما هرگز به معنی نادیده گرفتن خدمات علمی و گاه سیاسی استادبهار نیست.
3⃣ در آینده از اینکه ملک الشعرا چه رشوهای در قرارداد ۱۹۱۹ وثوق الدوله گرفت؟ و چگونه شکار شد؟ و چرا از سیاست ایران سوز انگلیسیها دفاع کرد؟، بیشتر با شما عزیزان سخن خواهم گفت -انشاءالله-
اللهم احسن عاقبتنا في الامور كلها واجرنا من خزی الدنيا و عذاب الآخره؛ توفنا مسلما و الحقنا بالصالحين.
✍ #محمدصادق_ابوالحسنی