11.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 قیام بابل
۱۶اذر ۱۴۰۱شهرستان بابل
سیل جمعیت خیابان های بابل را فرا گرفت!!
ماشاءالله به این غیرت دینی....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رئیسی: به من گفتند امروز دانشگاه نروید
🔹رئیسجمهور در دانشگاه تهران: روز دانشجو نماد دشمن شناسی، دشمنستیزی، بصیرت و احساس مسئولیت از سوی دانشجویان عزیز است.
🔹بعضیها به من توصیه کردند که روز ۱۶ آذر به دانشگاه نروم. گفتم که علم و دانش تعطیل نمیشود و من به دنبال گشایش هستم.
🔹اعتراضات را باید شنید و همواره ما برای شنیدن حرفهای دانشجویان مصمم هستیم. اعتراض با اغتشاش فرق دارد، اعتراض موجب اصلاح امور و کمال میشود و اغتشاش موجب تخریب و یاس آفرینی است.
🔹آمریکاییها میخواهند اینجا سوریه و افغانستان شود ولی اشتباه محاسباتی کردند و مردان و زنان فرهیخته ایرانی چنین اجازهای به آنها نمیدهند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥 جزییات هولناک و تکان دهنده از شهادت فجیع حمید پور نوروز در لاهیجان که حتی صداوسیما بایکوت کرد
🍃🌹🍃
#فاطمیه | #ثامن | #لبیک_یا_خامنه_ای
خاطره زیبایِ امر بمعروف و نهی از منکر توسط یکی از خادمان حرم امام رضا ع در تاریخ ۹ آذر ۱۴۰۱
سوار اتوبوس شدم و دیدم یک دختر خانم خوش صورت و خوشگل نشسته و شالش روی شونه هاشه، آروم رفتم کنارش نشستم بعد از چند دقیقه گفتم دختر خشگلم شالت افتاده پایین ها!!!
دختر خیلی سرد گفت میدونم
گفتم خب نمیخوای درستش کنی؟ فورا گفت نه
گفتم خب موهاتو گردنتو داره نامحرم میبینه، نگاه کن اون پسرای جوون چشماشونو ازتو برنمیدارن دارن از نگاه کردن به تو لذت میبرن، هم تو هم اونا دارین گناه میکنین فدات شم!
هنوز نزدیک حرم امام رضاییم ها!!!
دختر برگشت به من نگاه کرد منتظر بودم هرلحظه شروع کنه به فحاشی و دعوا، اما یهو زد زیر گریه سرشو گذاشت رو شونم و با گریه گفت آخه شما
چی میدونید از زندگی من؟!
صبح تاشب دوشیفت مثل سگ کار میکنم نمیتونم زندگی کنم پدرو مادرم هر دوتا مریضن، پدرم نمیتونه کار کنه و خرج خونه و درمان اونا افتاده گردن منه بدبخت! نه خواهر دارم نه برادر، دیگه نمیتونم بریدم.
۲۱ سالمه ولی مثل ۵۰ ساله ها شدم!
به دختر گفتم عزیزم تو سختی های زندگی به خدا توکل کن برو پیش امام رضا ع بگو به خاطر تو حجابمو درست میکنم، تو هم این خواسته ی منو برآورده کن.
دختر گفت به خدا روم نمیشه چند ساله حرم نرفتم.
همون لحظه یک خانم مانتویی متشخص و موجه سوار اتوبوس شد و روبروی ما نشست.
دختر گفت همون اطراف حرم دو جا فروشندگی میکنم ولی آخرماه کلا پنج شش میلیون بیشتر دستمو نمیگیره واقعاً خسته شدم.
گفتم با امام رضا معامله میکنی یانه؟ با چشمای پر از اشک گفت آره. همینجا جلوی شما به امام رضا ع قول میدم حجابمو درست کنم ایشونم به زندگی سامان بده، الانم میشه شما شالمو برام ببندین؟
منم مشغول بستن شال شدم که یک دختر خانم محجبه همسن خودش اومد جلو و یک گیره ی خوشگل بهش داد و گفت اینم هدیه ی من به شما به خاطر محجبه شدنت.
شالو که بستم، گفت میشه یک عکس ازم بگیری ببینم چطور شدم؟
ازش عکس گرفتم همونطور که نگاه میکرد اون خانم مانتویی گفت دختر گلم اسمت چیه؟ دختر گفت عاطفه
گفت عاطفه جان من پزشکم و منشی مطبم حامله است و دیگه نمیخواد بیاد سرکار. دنبال یک منشی خوبی مثل خودت میگردم بامن کار میکنی؟
دختر همونطور که چشماش پر از ذوق و خوشحالی بود گفت ولی منکه بلد نیستم
خانم گفت اشکال نداره یاد میگیری حقوقتم از ۸ تومان شروع میشه کار که یاد گرفتی تا ۱۰ تومان هم زیاد میشه قبول؟
دختر همونطور که بی اختیار میخندید گفت قبول
برگشت سمت من و محکم بغلم کرد و گفت خدایا شکرت امام رضا ع دمت گرم.
همه خانم های داخل اتوبوس درحال تماشای اون بودن و خوشحال.
من یک کیسه پلاستیکی دستم بود دادم بهش گفت این چیه؟ گفتم این غذای امام رضاست.
من خادمم و این ناهار امروزم بود هرهفته میبرم با پسرم و آقامون میخوریم این هفته روزی شما بود.
دوباره زد زیر گریه ولی از خوشحالی بود نمیدونست چی بگه فقط تشکر میکرد
منکه رسیدم به مقصد و باید پیاده میشدم به سرعت گوشیش رو بیرون آورد و گفت میشه یک سلفی باهم بگیریم؟
عکس گرفتیم و شماره منو گرفت و پیاده شدم...
#حجاب_زن_زندگی
#فاطمیه🥀🥀🥀🥀🥀
✔️ ســرانجــــــــام انتــــــــــظار
---------------------------------------------------
🌤نامه حضرت ولی عصر (ارواحنافداه)، خطاب به شیخ مفید :
اگر شیعیان ما با دلهای متحد و یکپارچه بر وفای به عهد و پیمان خویش اجتماع می کردند؛ ملاقات ما از آنها به تاخیر نمی افتاد و سعادت دیدار و مشاهده با معرفت برای آنها حاصل می شد و زودتر از این به دیدار ما نائل می شدند، آن چیزی که ما را از آنان دور کرده (و باعث طولانی شدن غیبت شده) گناهان و خطاهایی است که مرتکب می شوند و ما چنین انتظاری از آنها نداشتیم.
📚بحار الانوار ؛ ج۵۳، ص ۱۷۶
---------------------------------------------------
✍️ سرنوشت انتظار
يوسف گمگشته باز آيد به کنعان غم مخور
کلبهی احزان شود روزی گلستان، غم مخور
سرانجام، دوران انتظار و نهان بودن آخرين منجی، به سر می رسد و سپيدی صبح بر سياهی شب چيره خواهد شد
و آن زمان دور نيست.
اين ما هستیم که با انتخاب خود و فراهم آوردن زمينهی ظهور با تلاش مستمر و رفتارهای شايستهی خود، می توانیم امر ظهور را نزدیک و نزدیک تر گردانیم
---------------------------------------------------
---------------------------------------------------
اللهـــم عجــل لولیــک الفــــرج