34.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام
ویژه برنامه ریسمان
قسمت هجدهم
با موضوع :
جواب آنهایی که میگن امر به معروف و نهی از منکر فایده ندارد و باید کار ریشه ای کرد.
لطفا ، حتما حتما حتما منتشر کنید.
#بی_تفاوت_نباشیم
تولید شده در :
قرارگاه فرهنگی اجتماعی نوزده دی استان قم به سفارش اداره امر به معروف و نهی از منکر معاونت اجتماعی سازمان بسیج
با حضور کارشناس برجسته کشوری امر به معروف و نهی از منکر :
استاد دکتر علی تقوی
لطفا در انتشار حداکثری کلیپ کوشا باشید
روز هجدهم ماه رمضان کلیپ شماره ۱۸
لینک گروه👇
https://eitaa.com/mohtava110
ـ🍭♥️🍭♥️🍭♥️
ـ🎀🍃🎀🍃🎀
ـ♥️🍭♥️🍃﷽
ـ🍃🎀🍃
ـ🍭♥️
ـ🎀 #کفاره_روزه_خانمها
🧔🏻 سلام حاجآقا، طاعات قبول. عرضم به خدمتتون که شوکتخانم برای روزههای پارسال یه مقدار کفاره به گردنش اومده؛ میخواستم بدونم هزینه کفاره رو من باید بدم؟🤔
👈 همه مراجع: سلام اکبرآقا. ممنون. همچنین!
نه. شما لازم نیست بدین. کفاره هر کسی فقط به گردن خودشه.
⭕️ توضیح اضافه از آیتالله مکارم: درصورتیکه روزهنگرفتن خانمتون بهخاطر بارداری و شیردهی بوده، اگه روزه برای خود مادر ضرر داشته، پرداخت کفاره برعهده خودشه؛ اما اگه برای بچه ضرر داشته، بنابر احتياط واجب، برعهده آقای شوهره.
⭕️ نکته: اگه همسر یا پدر این خانم به وکالت از اون (از طرف اون و با رضایتش) این کفاره رو بده، از گردن زن ساقط میشه.
⭕️ نکته: کفاره جریمهایه که بهخاطر شکستن یا نگرفتن عمدی روزه یا تأخیر در گرفتن قضای اون و... باید انجام بدیم و شامل دو ماه روزه یا سیرکردن شصت فقیر یا پرداخت ۷۵۰ گرم (شبیری: 900 گرم) غذا و... میشه.
⭕️ نکته: نظر آقای شبیری یه سری جزییات داشت که نیاوردیم؛ لطفا مقلدین ایشون حکم رو از دفتر بپرسن.
🔺فاضل، جامعالمسائل، ج۲، س۱۳۱۳؛ سيستانى، منهاجالصالحين، ج۳، م۴۲۸؛ دفتر: همه مراجع.
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
" @salahshouran313»🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
📚 فدیه و کفاره
❓سوال: فرق بین فدیه و کفاره چیست؟
✅ جواب :
🔹کفاره: نوعی جریمه به حساب میآید مثل اینکه شخصی روزهی ماه مبارک رمضان را به جهتی افطار کرده ولی بدون مجوز تا ماه مبارک آینده آنرا قضا نمی کند که به ازاء هر روز روزه، یک مد طعام بایستی به فقیر بدهد.
🔹فدیه: جریمه حساب نمی شود ولکن از جهت مقدار با کفاره فرق نمی کند و در حقیقت به جای روزه نگرفتن پرداخت می شود.
↙️موارد فدیه:
1️⃣- مرد و زن پیری که روزه گرفتن برای آنها مشقت دارد.
2️⃣- فرد بیماری که روزه برای او ضرر دارد و بیماری او تا ماه رمضان سال بعد ادامه پیدا کند.
3️⃣- زن بارداری که وضع حمل او نزدیک است و روزه برای حملش ضرر دارد.
4️⃣- زن شیرده که شیره او کم است و روزه برای بچه ای که شیر می دهد ضرر دارد.
🏷 پینوشت:
رساله مراجع ص 540- رساله آموزشی ص 265
#احکام
#احکام_کفاره
#احکام_فدیه
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"»@salahshouran313🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
#مسافر_بهشت ❤️
شهيد «بروجردي» از فرماندهاني بود كه به نقش امدادهاي الهي در پيروزي و موفقيت عمليات ها اعتقاد عجيبي داشت. يك بار در يكي از مقرهاي فرماندهي در جبهه ي غرب در مورد يكي از محورهاي عملياتي بحثي مطرح بود كه آيا در آن محور كاري صورت بگيرد يا نه.
تا پاسي از شب همه ي فكرها متوجه نقشه ي منطقه بود، اما صحبت ها به جايي نرسيد، شهيد بروجردي سرش را بر روي نقشه گذاشته بود و از فرط خستگي به خواب رفته بود، ما هم كه نياز شديد او را به خواب احساس مي كرديم و خود نيز خسته بوديم، به خواب رفتيم.
بعد از مدتي محمد بچه ها را بيدار كرد و با قاطعيت گفت: «اين عمليات بايستي انجام شود». بچه ها علت اين تصميم ناگهاني را از او پرسيدند، اما او دم برنياورد. پس از خاتمه ي عمليات كه با پيروزي همراه بود، وقتي علت آن تصميم غيره منتظره را از او جويا شديم، گفت: «كسي كه بايد مرا راهنمايي مي كرد به خوابم آمد و گفت كه اين عمليات را انجام دهيد.»
🍃🌸
قبل از آغاز عمليات، سيد به من گفت: «حضرت زهرا (س) را در خواب ديدم و به حضرت (س) التماس كردم تا پيروزي در عمليات را ببينم، بعد شهيد شوم». حضرت (س) به من فرمودند: «تو پيروزي را مي بيني و شهيد مي شوي».
راست مي گفت، نگاهش رنگ و بوي شهادت داشت. در توجيه نيروها گفت: «اصلاً فكر اين كه به پشت سر نگاه كنيم را فراموش كنيد. فقط جلو! حتي اگر من مجروح شدم، «مرا روي برانكارد بگذاريد و جلو ببريد».
بعد رفت بر خلاف هميشه كه لباس هاي خاكي مي پوشيد، لباس سپاهش را به تن كرد. مي دانست كه آن شب حادثه ي غريبي اتفاق خواهد افتاد. نگاهي به نامه ي پسرش انداخت. گفتم: «سيد حالا كه داريم مي رويم عمليات، جوابش را بنويس». خنديد. نامه را در جيب گذاشت و با خنده گفت: «من از نامه زودتر به او مي رسم». دعاي سيد اجابت شد. وقتي پيكرش را به سبزوار انتقال دادند، نامه ي پسرش هنوز توي جيبش بود.
🍃🌸
شهيد سيف الله قاسمي همانند ديگر رزمندگان و همه ي مسلمانان علاقه ي خاصي به مرقد مطهر امام رضا (ع) داشت. او با اين كه مشتاق زيارت بود، به لحاظ شرايط جنگ و ضرورت حضور فعال در جبهه نتوانست در طول مدت حضورش در جبهه به زيارت مشرف شود.
اما از آن جا كه علاقه مندي دو طرفه بود، امام رضا (ع) او را طلبيده بود، چون جسد او را اشتباهاً به مشهد برده، در حرم نيز طواف داده بودند و بعد به اصفهان منتقل كردند.
راوي : حسن قاسمي _ پدر شهيد
᯽────❁────᯽
@salahshouran313📚🖌
᯽────❁────᯽
🇮🇷
🎥 نشست مجازی
🍃🌹🍃
✅ موضوع: روز جهانی قدس
👤با حضور: حجت الاسلام علی رضایی- مسئول محترم نمایندگی ولی فقیه در سازمان بسیج مستضعفین
📆 دوشنبه ۲۱ فروردین ماه - ساعت ۲۱
❌ لینک ورود به نشست 👇👇
http://rubika.ir/meyar_pb
🌷مسابقه شعر مقاومت🌹 👈شاعران تازه ترین سروده های خود را در حـ❤️ـــمایت از مردم مظلوم فلسطین و آرمان قدس شریف برای ما ارسال کنید ⏰مهلت ارسال اثار:تا ساعت 24 روز جمعه 25 فروردین 1402 💯💯شعرهای ارسالی در صورت تایید درکانال تجربه آرامش بارگذاری می شود 📱ارسال آثار به کاربر ایتا zan_es@
╭━━⊰🌙⊱━━╮
🆔 @es_tajrobeyaramesh
╰━━⊰🌙⊱━━╯
💠 انواع کفارات
۱- کفاره مرتبه
✍ کفاره مرتبه کفاره ای است که در ادای آن، رعایت ترتیب لازم است. این گونه کفارات برای انجام اعمال زیر در نظر گرفته شده است:
۱- ظهار، (کسی که به همسرش بگوید: اَنْت عَلَّیَ کَظَهْرِ اُمّی. یعنی تو نسبت به من به منزله مادرم هستی). این نوع کفاره باید قبل از آمیزش پرداخت شود.
۲- کشتن انسانی از روی خطا،
۳- افطار قضای روزه ماه رمضان بعد از زوال ظهر.
✅ برای مورد اول و دوم، ابتدا باید یک بنده آزاد کند و در صورت ناتوانی از آن، دو ماه پی در پی روزه بگیرد و در صورتی که نتواند، شصت فقیر را سیر کند؛ و برای مورد سوم ابتداء باید به ده فقیر غذا دهد و در صورتی که نتواند، سه روز پشت سر هم روزه بگیرد.
http://eitaa.com/joinchat/2697003010C86ca0b02c5
4_5803257628788261549.mp3
7.84M
#تقدیر_در_شب_قدر ۹
#استاد_شجاعی
💢چرا بعضیا
شبهای قدر، خیلی چیزا گیرشون میاد؟
💥 خبر_خوب 😍
دوره کاربردی و رایگان 🎁تربیت فرزند 🎁 در بزرگترین کانال تربیتی کشور
آموزش ها شروع شد. زود وارد بشید 👇🏼👇🏼😊
http://eitaa.com/joinchat/63963136Ca672116ed5
✅ از زمان تولد تا 21 سالگی هر چیزی که در مورد تربیت فرزند لازم دارید اینجاست👆🏼
تَهَدَّمَتْ وَ اللَّهِ أَرْكَانُ الْهُدَى
کم نمکدان تو را هر که نمک خورد، شکست
باز با زخم سرت کعبه ترک خورد، شکست
🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷
#تب_مژگان♨️
مژگان گفت: من با آرمان روی هم نریختیم... آرمان داداشمه... اصلا من چرا اینجام؟
گفتم: چون اگر اون بیرون باشی، داداش فریدت تو را میکشه... ما داریم بهت لطف میکنیم... راستی اسمت نفیسه بود؟
گفت: نه
گفتم: کمالی هم که نیستی... مگه نه؟!
گفت: نه ... نه ... من مژگانم... مژگان...
گفتم: عجب! خوشبختم... منم دیوید کاپرفیلد هستم... قراره از دیوار اینجا ردت بکنم... جوری که هیچ کس نفهمه...
با حالتی که التماس از چشماش میریخت گفت: چرا منو بازی میدی؟ پرسیدم داداشم کجاست؟
گفتم: حالا تا داداشت ... خوش گذشت... فعلا...
اینو گفتم و از در اتاقش اومدم بیرون... به طرف درب اتاقش دوید... فورا قفلش کردم ... چندبار دستگیره در را تکون داد و وقتی دید در را قفل کردم، ناامید شد و دیگه کاری نکرد...
از وقتی سوار ماشین شدم تا رسیدیم اداره، فقط فکر کردم و شروع به آنالیز وضعیت مژگان کردم... آخرایی که داشتیم میرسیدیم اداره، عمار گفت: محمد چرا ساکتی؟ یه چیزی بگو... اوضاع چطوره؟
گفتم: خدا کریمه ... راستی واسه عصر حتما با دکتر الهی جلسه فوق العاده بذار... من دفترم هستم... نماز هم همونجا میخونم... نهارم هم نیارید... میل ندارم... سر ساعت 14:20 دقیقه دکتر الهی یا توی دفترم باشه یا وصلش کن به مونیتورم...
تا نشستم توی اتاقم، مثل گشنه و تشنه ها، نشستم دوباره تمام 800 صفحه پرونده را با ولع، مثل کسی که دنبال چیز باارزشی میگرده تورق کردم... چیز عجیبی بود... هربار میخوندم، چیزای عجیب تری به ذهنم میرسید... تا اینکه رسیدم به یه جایی که مژگان نوشته بود:
«یه روز قرار گذاشتیم که بریم خونه فرید... حدودای ساعت 8 رسیدیم و هنوز هوا روشن بود... گشنم شده بود... تا کاپشن و پالتوم درآوردم فرید اومد سراغم و بدون اینکه به نفیسه توجهی بکنه... و حتی بدون اینکه من به نفیسه توجهی بکنم.......»
نمی فهمیدم ... ساعت هشت، هنوز هوا روشن باشه؟! ... پالتو و کاپشنش درآورده باشه؟! ... مگه میشه؟ مگه داریم؟ این چه ساعت هشت شبی بوده که هوا روشن بوده و پالتو پوشیده بوده؟!!! ... زمستون، حداکثر ساعت 6 یا 6ونیم اذون مغرب میگن... ساعت 8 که هنوز هوا روشن باشه، مال تابستونه نه مال زمستون... !!
دیدم اینجوری نمیشه ... گوشیم که دم در تحویل داده بودم ... تلفن را هم از پریز کشیدم... در را هم قفل کردم تا کسی نیاد داخل ... و دوباره نشستم و با وسواسیتی که در مطالعه پرونده ها دارم دوباره دقیق خوندم...
تا به خودم اومدم دیدم دارن در میزنن ... عمار میدونست من داخلم... اینقدر در زد که من حواسم جمع بشه و جوابش بدم... حدودا دو ساعت به همون وضعیت داشتم مطالعه میکردم... تا در را باز کردم، دیدم دکتر الهی هم با عمار بود ... تعارفشون کردم داخل...
من عادت به طفره رفتن و مقدمه چینی ندارم... گفتم: خوش آمدی دکتر! عرض کنم خدمتت که ازتون دو تا سوال دارم و خیلی وقت همدیگه را نمی گیریم... یکی اینکه حداکثر زمان نقطه جوش یک دختر مذهبی از نظر روانی و روحی چقدر هست؟ لابد میخوای بگی بستگی داره... تو یه دختر بی مادر کمبوددار معمولی با فلان وزن و فلان طبع و فلان شاخصه هیکل و این فرم هایی که پر کرده را در نظر بگیر...
دکتر عینکش را درآورد و حدودا با دو دقیقه نگاه کردن به فرم ها و توضیحات من گفت: تقریبا 20 تا 25 درجه نقطه جوشش هست البته اگر گاف نداده باشه و طعمه از پیش تعیین شده نباشه...
لبخند زدم و گفتم: سوال دوم: قدرت حافظه احساسی چقدر ارزیابی میکنی؟
گفت: فکر نکنم بیشتر 16 باشه... به شرط اینکه ... به شرطی که مریض نباشه و شوک بهش وارد نشده باشه...
گفتم: این دختر، تب داره ... ینی تب میکنه ... تب بی مادری... ممکنه که مشکلی در حافظه احساسیش پیش بیاد؟
گفت: امکانش هست... میشه با بازی «احساس معکوس» تستش کرد... واردی که... ماشالله از منم که واردتری...
🤔 پس آدرس را درست رفتم... خوب شد که در برخورد با مژگان، احساس معکوس اجرا کردم... اما ... خدای من ... چرا اینقدر تناقض وجود داره... تپش قلب گرفتم... اگر درست فهمیده باشم...😨
ادامه دارد...
#نویسنده:محمدرضا حدادپور جهرمی
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @salahshouran313 »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷