eitaa logo
شاید این جمعه بیاید
83 دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
5.3هزار ویدیو
154 فایل
ادمین کانال: fars130@
مشاهده در ایتا
دانلود
❣ ‌گل، برای زندگی نور را بهانه می کند! و دل من، شما را ...  💔 و هر روز پنجره‌ی قلبم را به آسمانِ یادتان می گشایم تا آفتابِ نگاهتان در رگهایم جاری شود  ‌ و با سلام به شما و ذوق به جواب سلامی که واجب است زنده می شوم!
🌷مهدی شناسی 🔷اسامی امام زمان عج الله فرجه 🌹حافظَ کُلِّ غَریب 💠يكي از اسامي خداي سبحان "حافظ كل غريب" است: اي خدايي كه هر غريبي راحفظ ميكني... 💠غريب يعني: ⬅️١-غريب كسي است كه در وطن خودش نيست. اگر ما دنيا را وطن نگيريم،غريبيم و خدا ما را حفظ ميكند. 💠جلوه اين نام در وجود مقدس حضرت وليعصر بطور كامل جلوه گر است. يعني اگر ما دنيا را وطن نگيريم و به آن وابسته نباشیم، امام زمان به اذن حق و بعنوان واسطه حق ما را حفظ ميكند تا كسي به سرمايه ها و موجودي مادی و معنوی ما دستبرد نزند. ⬅️٢-غريب به معناي عجيب است . وقتي ما موحد حقيقي شويم ،از نگاه ديگران عجيب وغريبيم!طرز تفكر توحيدي عجيب است. زيرا عموم مردم ديگران را در پيشبرد كارها دخيل ميدانند. 💠 اين معنا نيز در وجود مقدس حضرت وليعصر جلوه گر است. يعني اگر در شبانه روز خيلي به امام زمان توجه داريد ، با بقيه متفاوتيد و عجيب هستيد و امام زمان هم شما را حفظ ميكند. 💠يعني خدا اجازه نميدهد شياطين جني وانسي به شما نفوذ كند و واسطه اين حفظ، امام زمان است . 💠پس اگر پرونده ما كسري دارد وچيزهايي را ازدست داده ايم و دزد به سرمايه مان زده است، تنها راه آن غريب شدن است .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای 👤حجت‌الاسلام صراف اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 افتتاح پل چهارم بشار یاسوج باحضور وزیر کشور /این پل از مصوبات دولت شهید رئیسی بود 🔹 این پل پس از ۱۱ سال افتتاح شد
🔴نام دو فرزند پزشکیان هم در بورسیه‌های غیرقانونی بود…
🔴پزشکیان من هیچ ربطی به دولت روحانی ندارم ✍تصاویر بالا ربط نداشتن پزشکیان به دولت روحانی
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ مادر شهید: روستای ما یک مدرسه بیشتر نداشت و آن هم دبستان بود. آن وقتها عبدالحسین تو کلاس چهارم ابتدایی درس می خواند با اینکه کار هم می،کرد نمره اش همیشه خوب بود. یک روز از مدرسه که آمد، بی مقدمه گفت: از فردا اجازه بدین دیگه مدرسه نرم من و باباش با چشم های گرد شده به هم نگاه کردیم همچین درخواستی حتی یکبار هم سابقه نداشت. باباش گفت:« تو که مدرسه رو دوست داشتی برای چی نمی خوای بری؟» آمد چیزی بگوید بغض گلوش را گرفت همان طور بغض کرده گفت:« بابا از فردا برات کشاورزی می کنم، خاکشوری می کنم هر کاری بگی می کنم ولی دیگه مدرسه نمی رم». این را گفت و یکدفعه زد زیر گریه حدس زدیم باید جریانی اتفاق افتاده باشد آن روز ولی هر چه پیله اش شدیم چیزی نگفت روز بعد دیدیم جدی جدی نمی خواهد مدرسه برود. باباش به این سادگی ها راضی نمی شد، پا تو یک کفش کرده بود که : «یا باید بری مدرسه ،یا بگی چرا نمی خوای بری» آخرش عبدالحسین کوتاه آمد گفت: «آخه بابا روم نمی شه به شما بگم.» گفتم:« ننه به من بگو.» سرش را انداخته بود پایین و چیزی نمی گفت فکر کردم شاید خجالت می کشد دستش را گرفتم و بردمش تو اتاق دیگر کمی ناز و نوازشش کردم گفت و با گریه گفت:« ننه اون مدرسه دیگه نجس شده!» «چرا پسرم؟» 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅ ╰┅─────────┅╯
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ اسم معلمش را با غیظ آورد و گفت «روم به دیوار دور از جناب شما دیروز این پدرسوخته رو با یک دختری دیدم، داشت...» شرم و حیا نگذاشت حرفش را ادامه بدهد. فقط صدای گریه اش بلند تر شد و باز گفت: اون مدرسه نجس شده، من دیگه نمیرم آن دبستان تنها یک معلم داشت او را هم می دانستیم طاغوتی است از این کارهاش ولی دیگر خبر نداشتیم. موضوع را به باباش .گفتم عبدالحسین پیش ما حتی سابقه یک دروغ هم نداشت رو همین حساب پدرش گفت حالا که اینطور شد خودم هم دیگه میلم نیست بره مدرسه..... تو آبادی علاوه بر دبستان یک مکتب هم بود از فردا گذاشتیمش آن جا به یاد گرفتن قرآن " ۱ ". پاورقی ۱ زمان وقوع این خاطره بر میگردد به حول و حوش سال ۱۳۳۳ هجری شمسی 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅ ╰┅─────────┅╯