eitaa logo
شاید این جمعه بیاید
83 دنبال‌کننده
8هزار عکس
5.2هزار ویدیو
154 فایل
ادمین کانال: fars130@
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 📖🍃 .رمـــــان قسمٺ که صدایم شکست _شبی که سعد میخواست بره ترکیه، برا اینکه فرار نکنم منو فرستاد خونه اینا! بی غیرتی سعد دلش را از جا کَند،.. میترسید در آن خانه بلایی سرم آمده باشد که نگاهش از پا درآمد.. و من میخواستم خیالش را تخت کنم که حضرت سکینه(س) را به شهادت گرفتم _همون لحظه که وارد اون خونه شدم، این زن منو برد ، فکر میکرد وهابی ام. میخواستن با بهم زدن مجلس تحریکشون کنن و همه رو بکشن! که به یاد نگاه و مصطفی دلم لرزید و دوباره اشکم چکید _ولی همین آقا و یه عده دیگه از حرم نذاشتن و منو نجات دادن! میدید اسم مصطفی را با چه حسرتی زمزمه میکنم.. و هنوز خیالش پیِ خیانت سعد مانده و نام ترکیه برایش بود که بدون خطا به هدف زد _میخواست به ارتش آزاد ملحق بشه که عملگی ترکیه و آمریکا رو بکنه؟ به نشانه تأیید پلکی زدم.. و ابوالفضل از همین حرفها خطری حس کرده بود که دستم را گرفت، با قدرت بلندم کرد.. و خیره در نگاهم هشدار داد _همونجور که تو اونو شناختی، اونا هم هر جا تو رو ببینن، میشناسن، باید برگردی ایران! _از قاطعیت کلامش ترسیدم، تکه ای از جانم در اینجا جا مانده و او بی توجه به اضطراب چشمانم حکمش را صادر کرد _خودم می رسونمت فرودگاه، با همین پرواز برمیگردی تهران و میری خونه دایی تا من تموم شه و برگردم! حرارت غمی کهنه زیر خاکستر صدایش پیدا بود.. که داغ فراق مصطفی گوشه قلبم پنهان شد و پرسیدم _چرا خونه خودمون نرم؟ بغضش را پشت لبخندی پنهان کرد.. ادامه دارد.... . نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد @salahshouran313 🍃 📖🍃