eitaa logo
شاید این جمعه بیاید
81 دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
5.4هزار ویدیو
157 فایل
ادمین کانال: fars130@
مشاهده در ایتا
دانلود
♨️ اون شب مکالمه مون تا حدود نیمه شب طول کشید... بازجویی نبود و احساس آرامش داشت... چون کاملا داشت همکاری میکرد و آثار صداقت در گفتار و رفتارش بود... چرا؟ فقط به خاطر اینکه با شنیدن خبر مرگ مژگان، اساسی شوکه شده بود و دست و پاش گم کرده بود... در واقع، من از اشتباه تیم اونا استفاده کردم... اشتباه تیم اونا این بود که نفیسه و مژگان را خیلی بهم وابسته کرده بودند و این وابستگی یه کم طول کشیده بود... نفیسه هم که نتونسته بود ماموریت نفوذ به عمار را درست انجام بده... پس عملا نفیسه دیگه در خونه عمار کاری نداشته... اما وابستگیش به مژگان و آرمان سبب موندنش شده بود... تنها کار من این بود که از این وابستگی، استفاده کنم... وگرنه اگر یکی دیگشون بود، کاملا روش کار فرق میکرد... فردا شد... وقتی رفتم اداره، فورا به عمار گفتم لطفا ساعت 10 بیا تا هم مرور کنیم و هم مدارک مورد نیاز را برای ادامه پرونده جمع و جور کنیم... خودم هم تا ساعت 10 رفتم و از دو تا از نگهبانان بیمارستان روانی بازجویی کردم... آدمای بیچاره ای بودند... با پول راضی شده بودند که دوستای مژگان، هروقت خواسته بودن بیان و پیش مژگان باشن... یاد اون تیکه فیلم مختار افتادم... اون جایی که کیان ایرانی به مختار میگه: «شبی که حرمله تونست از ایست و بازرسی های کوفه عبور کنه و به خونه من برسه و زن و بچه منو وحشیانه به قتل برسونه، با خودم گفتم آخه حرمله که شبح یا جن نیست... پس چطوری تونسته از بین این همه مامور عبور کنه؟! ... بعدش فهمیدم که تنها چیزی که تونسته از ایست و بازرسی ها و انتظامات شدید عبورش بده، فقط یک چیز بوده... اون یک چیز، «رشوه و پول» بوده است!!» ... ساعت 10 شد... عمار اومد و با هم یه چایی خوردیم و مباحثه را شروع کردیم... به عمار گفتم: تو نه آدم ساده لوحی هستی و نه بی فکر و خانواده نشناس! ... اصول تربیتی هم خوب بلدی... درسته خانمت مرحوم شد... مرحوم که نه... به قتل رسید... [عمار حرفام را قطع کرد و گفت😏 عمار گفت: میدونم میخوای چی بگی؟ میخوای بگی از تو بعیده که بچه هات را یله و رها کنی ... به فکرشون نباشی ... بد تربیت بشن... با رفیق ناجور دوست بشن... بدبخت بشن... آخرش هم بشه یه پرونده امنیتی و... درسته؟ همینو میخواستی بگی؟! لبخند تلخی زدم و گفتم: آره... البته نه... چون این حرف را هر کسی داستان زندگیت را بشنوه میزنه... ولی من فکر میکنم یه چیز دیگه باشه... چون تو آدم باهوشی هستی... میشه خیالم را راحت کنی تا بفهمم چی به چیه؟! عمار گفت: «میدونستم بو بردی که چه خبره... چون هرکسی بود تا الان صد بار پرسیده بود... آره... حدست درسته... وقتی خانمم را ده بار به بیمارستان بردم و فهمیدم که دارم تنها میشم و خانمم را از دست میدم، به فکر فرو رفتم... تنها چیزی هم ذهنم را مشغول کرد این بود که وقتی تو لبنان و عراق بودی، من درگیر یه پروژه حساس بودم... پروژه ای درباره «میزان نفوذ بهاییان در دفاتر سران سیاسی و آقازاده ها» ... از خیلی از خط قرمزها رد شدم... البته در سایه بودم و کسی به این راحتی اطلاع پیدا نمیکرد... فقط یک احتمال داشت که لو برم و اذیت بشم... اونم نفوذی در اداره خودمون بود... از اداره خودمون راپورتم را به دشمن داده بودن... من فقط میدیدم که زنم را از دست دادم... دخترم مریض شد... پسرم کم پیدا شد و رفتارش عوض شد... اینجا بود که شکم برطرف شد و فهمیدم که دشمن، خیلی بهم نزدیک شده... دشمن اومده داره توی خونم مانور میده... به خاطر همین، پس از مشورت با دکتر الهی و یکی دو نفر از سران اداره، تصمیم گرفتم تا تو میایی ایران، این بازی را ادامه بدم ببینم قراره به کجا برسه... همین شد که الان، داریم از سر سفره خانواده از هم پاشیده شده من بدبخت، به این باند بزرگ میرسیم...» احساس حقارت میکردم جلوی عمار... اون خودش و زن و بچه ها و زار و زندگیش را ... الله اکبر ! ... مگه میشه؟! ... تا شب ساکت بودم و در سکوت کار میکردم... داشت سرم میپوکید... همه اش بغض میکردم... همه اش حال و روز دل عمار میومد جلوم... مخصوصا وقتی استعلام کردم و دیدم کاملا با برنامه ابلاغی، این بازی را اینجوری ادامه داده بوده... در حالی که صدای خورد شدن احساس و استخون و ... شب شد... رفتم خونه... همش به زن و بچه هام نگام میکردم و یاد زن و بچه های عمار میوفتادم و آه میکشیدم... دلم کباب بود... امیدوارم بودم که هر چه زودتر این پرونده کثافت و لعنتی بسته بشه تا زندگی عمار بهتر بشه و بشه براش یه فکری کرد... توی همین فکرا بودم... که دیدم برام پیامک اومد... رفتم سراغ گوشیم... نه... مثل اینکه اونشب نمیخواست به این راحتی ها تموم بشه... تپش قلبم رفت روی هزار... یه لحظه هیجانم زیاد شد... نبضم رفت بالا... انتظارش نداشتم... سهیلا بود... پیام داده بود: «سلام. سهیلام. بیداری... :محمدرضا حدادپور جهرمی
❤️ . همسر شهید سید نورخدا با اشاره به اینکه سید نورخدا در شبی که خود وعده شهادتش را داده بود، آسمانی شد، گفت: افتخار می‌کنم که همسر سید نورخدا هستم و با عشق سال‌ها کنار این شهید بودم و حالا امانتی را که خدا به من داده بود بعد از 10 سال به خداوند بزرگ برگرداندم. خانم حافظی با اشاره به اینکه در این سال‌ها با همه وجود و با عشق از سید نورخدا پرستاری و مراقبت کردم، عنوان کرد: من با افتخار سال‌ها کنار سید بودم و عزیز جانم را در راه اسلام و انقلاب دادم و حاضر هستم جان ناقابلم را در راه اسلام، انقلاب و مقام معظم رهبری بدهم.   روایت همسر شهید سید نورخدا موسوی از سال‌های زندگی عاشقانه با شهید حکایت عاشقانه‌های کبری حافظی همسر شهید سید نورخدا موسوی را بسیاری شنیده و دیده‌اند، حکایتی از 10 سال فداکاری و مردانه ایستادن زنی که با عشق از همسرش پرستاری می‌کرد؛ بانویی صبور که به‌تنهایی پرستاری از همسرش را به‌عهده گرفته و یار و همراه سیدی آسمانی بود. کبری حافظی، همسر شهید سید نورخدا موسوی در مصاحبه‌ای که در زمان حیات همسرش با او داشتیم اظهار داشت: آقا سید از هر نظر انسان ویژه‌ای بودند و ازدواج با ایشان یک سعادت برای من بود؛ من عاشق همسرم بودم؛ حتی باور نمی‌کردم یک روز تحمل‌کنم آقا سید مریض باشد، آقا سید در محل کار هم عزیز و برای همکارانش دوست‌داشتنی بود، او بسیار مؤمن و باشخصیت و برای همه قابل‌احترام بود. وی افزود: در روزهای نخست مجروحیتش امیدی به زنده ماندن سید نبود که با دعای خیر مردم زنده ماند و علائم حیاتی خود را به‌دست آورد؛ مجروح شدن آقا سید برایم سخت بود؛ ولی مجروحیتش را با جان و دل خریدم، با خدا معامله کردم و با توکل به خدا و ائمه اطهار (ع) این پرستاری برایم شیرین است.   پرستاری از سیدنورخدا بزرگ‌ترین افتخار همسرش همسر سید نورخدا موسوی بابیان اینکه سید نورخدا حجت خداوند به‌روی زمین است و پرستاری از آقا سید بزرگ‌ترین افتخار من است و این پرستاری را عبادت می‌دانم» عنوان کرد: به‌عقیده من دلیل زنده ماندن آقا سید می‌تواند پس دادن درس خداشناسی باشد و یا اینکه بعضی افراد با دیدن آقا سید از راه منحرف، بازگردند و افرادی که نیز به‌راه مستقیم هستند در راه‌شان مستحکم بایستند. وی بیان کرد: همه مردم از هر قشری برای دیدن آقا سید به منزلمان می‌آیند و افرادی برای گرفتن حاجت آبروی سید را واسطه قرار می‌دهند، بعضی از جوانان هم نزد سید خطبه عقد خود را می‌خوانند، برخی‌ها دسته‌گل خواستگاری خود را قبل از رفتن به مراسم نزد آقا سید می‌آورند، افراد دیگری هم هستند که برای عاقبت‌به‌خیری فرزندانشان نزد آقا سید دعا می‌کنند و مسئولان هم می‌گویند با آمدن کنار آقا سید در کارشان موفق‌تر هستند. خانم حافظی تصریح کرد: آقا سید ارتباط کلامی با دنیا ندارد؛ ولی دارای ارتباط روحی با دنیاست که هر وقت مشکلی برای ما پیش می‌آید به خواب خودم یا یکی از اقوام می‌آید و یک‌شب که فرزندانم هر دو تب کرده بودند و من مرتب آن‌ها را پاشویه می‌کردم همان شب آقا سید به خواب یکی از اقوام آمده بود و بعد از احوال‌پرسی گفته بود که حالم خوب است فقط پاهایم درد می‌کند که پاهایش همان فرزندانش بودند.     پیگیری‌های مقام معظم رهبری از احوال شهید زنده لرستان وی با اشاره به پیگیری‌های مقام معظم رهبری و مسئولان لرستان درباره احوالات سید نورخدا گفت: مقام معظم رهبری و همه مسئولان لرستان جویای احوال سید نورخدا هستند و مقام معظم رهبری همیشه به‌صورت تلفنی از طریق نماینده ولی‌فقیه در لرستان از حال وی باخبر می‌شوند. همسر سید نورخدا به دیدار با مقام معظم رهبری اشاره کرد و گفت: در مهرماه سال 92 به دیدار مقام معظم رهبری رفتیم که این دیدار با پیگیری‌های مصرّانه خودم از طریق نامه‌نگاری با دفتر ایشان و پیگیری‌های مسئولان انجام شد، وقتی نزد آقا بودیم محمد خیلی دستان ایشان را بوسید و من زیاد متوجه نبودم که بعد از خداحافظی و آمدن ما محمد گفت: «مادر، می‌دانی من کدام دست آقا را بیشتر بوسیدم؟» گفتم: «نه.» گفت: «همان دستی که مانند دست پدرم جان ندارد.» من در آنجا متوجه شدم که محمد در این مورد یک‌قدم از من جلوتر است. وی اظهار داشت: در چند دیدار خصوصی که من و بچه‌ها با حضرت آقا داشتیم، ایشان ما را موردعنایت خودشان قراردادند، در این دیدارها حضرت آقا فرمودند که ان‌شاءالله خودتان و بچه‌هایتان عاقبت‌به‌خیر شوید، برایتان دعا می‌کنم که در این راه ثابت‌قدم بمانید. ایشان فرمودند شما در پرستاری همسرتان کار بزرگی می‌کنید و کارتان بزرگ و عظیم است و سه بار مؤکداً به بزرگی این کار پرستاری اشاره کردند. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @salahshouran313📚🖌 ᯽────❁────᯽
🍎 سِنجـِد گیاهی درختی است که در آب و هوای معتدل می‌روید. برگ‌های باریک و مخملی شکل و میوه‌هایی قهوه‌ای رنگ و خوراکی دارد که از هستهٔ آن در تهیهٔ برخی داروها استفاده می‌شود مزاج: خواص: در قسمت درون بر سنجد 17 نوع آمینو اسید و مقداری پروتئین وجود دارد كه هر یك از این آمینواسیدها خواص دارویی بسیار مفیدی دارند بطوری كه می‌توان گفت میوه سنجد یك میوه دارویی است. این میوه در طب سنتی قابض است بنابراین در معالجه بیماریهای دندان، لثه و اسهال و در درمان زخم معده موثر است و می‌تواند از خونریزی جلوگیری كند اگر آرد و هسته‌ میوه سنجد با هم آسیاب شود مصرف خوراكی آن بیماری آرتروز را درمان می‌كند. مصرف سنجد براى درمان و جلوگیرى از عوارضى مثل «قى»، اسهال صفراوى، زخم روده، سرفه‌هاى حاد گرم، سردرد و اثر رطوبت نافع است. سنجد مقوى قلب و برطرف كننده تب و لرزهاى سرد در بیماریهاى سینه مثل تنگى نفس، زخم ریه و عوارض دماغى محسوب مى شود بهترین اثر سنجد رفع کمبود ویتامین ث بدن است و خوردن آن، ‌از ورود عفونت به بدن پیشگیری می ‌کند سنجد براى درمان بیمارى هاى كبدى مانند زردى و یرقان مفید است و سنجد پخته شده به طور كامل (پوست - گوشت - هسته) در روغن زیتون به صورت خوراكى جهت درد مفاصل، خارش پوست و رشد مو توصیه شده است امام باقر علیه السلام نیز به اهمیت و خواص دارویی و تغذیه ای این میوه پر خاصیت پرداخته و می فرمایند: میوه ی سنجد، گوشت را می رویاند، به پوست بدن، توانایی می بخشد و قلوه ها را گرم می کند. نیز سنجد در علاج بیماری های بواسیر و سلس البول بسیار سودمند است ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @salahshouran313📚🖌 ᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
محمد عسگری: ❣ 📢 هر کجای دنیا که باشیم، فاصله ما با خدا، فقط یک دعاست و صدا زدن! تنها مولایی که بدون تشریفات و در هر لحظه‌ای که دلمان بگیرد، باز میکند آغوشش را به رویمان! اگر خودمان تنبلی میکنیم، تقصیر دوست چیست! کافیست صدایش بزنیم تا اجابتمان کند بسرعت 🌴 سوره بقره 🌴‌ 🕋 وَ إِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ ۖ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ «186» ⚡️ترجمه: و هرگاه بندگانم از تو درباره من پرسند (بگو:) همانا من نزديكم؛ دعاى نيايشگر را آنگاه كه مرا مى‌خواند پاسخ مى‌گويم. پس بايد دعوت مرا بپذيرند و به من ايمان آورند، باشد كه به رشد رسند.
202 ❇️ گفتیم که تنها راه تربیت فرزندانی مثل حاج قاسم اینه که پدر و مادر سعی کنند فرزندشون رو اهل مبارزه با نفس بار بیارن 🔸🌹 به همین منظور حتما خود والدین باید تا حد نسبتا زیادی با این بحث آشنا باشند و خودشون عمل کنند. بالاخره دنیا سختی و زحمت داره و کسی مفت و الکی به جایی نمیرسه. 🌷 این خودسازی هم برای خود آدم خوبه و هم موجب تربیت عالی فرزندان میشه. وقتی فرزند ببینه خیلی جاها پدر و مادر فداکاری کردن طبیعتا او هم یاد میگیره که هواپرست نباشه و این خیلی مهمه. ✅🔶 در واقع اگه یه پدر و مادری میخوان ببینن چقدر در امر تربیت فرزند موفق بودن باید به این نگاه کنند که فرزندشون چقدر توانایی نه گفتن به هوای نفسش رو پیدا کرده اگه این باشه دیگه خیال والدین بابت خوب تربیت کردن فرزندشون باید کاااملا راحت باشه😌
203 🔶 نکته بعدی در موضوع تربیت فرزند اینه که پدر و مادر حتما باید فرزند هفت سال به بالاشون رو در سختی بار بیارن. یعنی حتما بچه باید با سختی های روزگار آشنا بشه. ⭕️🚫 این یک تفکر بسیاااااار غلط در ذهن برخی از مردم هست که میگن من چون خودم خیلی توی زندگی سختی کشیدم نمیخوام بچم سختی بکشه! 😒 بعد میبینی همه چیز برای فرزند خودش تهیه میکنه. خب بنده خدا تو داری بچه خودت رو نابود میکنی! این چه کاریه؟ تو اصلا نباید فکر کنی که بچه باید توی راحتی زندگی کنه. 💢 این پس فردا که وارد زندگی واقعی شد بنده خد اصلا نمیتونه از پس زندگی بر بیاد و حتما شکست میخوره... با زندگی فرزندت این کار رو نکن...
هدایت شده از سخنرانی ها/حجت الاسلام غفاری
اصلاح بين مردم.MP3
24.05M
حجت الاسلام والمسلمين علي صالح غفاري موضوع:اصلاح بين مردم مکان تبلیغ :سیستان وبلوچستان جلسه 706 https://eitaa.com/eslam20
🇮🇷 🎥 (گفتگوی تصویری) 🍃🌹🍃 💢 موضوع: «مهار تورم» 👤 سخنران: استاد علی محمدی- «کارشناس ارشد مسائل اقتصادی» 🕒 زمان: چهارشنبه ۰۶ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲- ساعت ۲۰ 🔻شرکت از طریق لینک کانال مجازی 👇 🌐 rubika.ir/Samen_Razavi ♦️لازم به ذکر است از سخنرانی ارائه شده سوالاتی طراحی شده و به تعدادی از شرکت کنندگان به قید قرعه هدیه نقدی تقدیم خواهد شد.
🔔 تسهیلات قرض‌الحسنه ۱۴۰۲ 🔔 🔰 تسهیلات ۱۰ و ۱۵ میلیون تومانی صندوق ذخیره بسیجیان ❇️ بازپرداخت ۳۶ ماهه و کارمزد ۲ درصد ✅ بانک عامل: بانک قرض‌الحسنه رسالت 🔸 ویژه اعضاء صندوق ذخیره بسیجیان 🔴 شرایط ▫️دارا بودن حساب بانک رسالت ▫️پرداخت کامل حق عضویت سالیانه ▫️گذشت حداقل ۶ماه از پرداخت اولین حق عضویت سالیانه ▫️توانایی انجام فرآیند های بانکداری اینترنتی در بانک رسالت ( اعتبارسنجی، خرید سفته و...) 🔘 اولویت دریافت تسهیلات با اعضایی است که عضویت آنها در صندوق قبل از ۱۴۰۰ می باشد و هر عضو نیز در یک سال می‌تواند از یک خدمت صندوق بهره‌مند گردد. 🔰نحوه ثبت درخواست ⬅️ پروفایل شخصی سامانه سحاب Sahabcard.ir ⬅️ تسهیلات ⬅️ ثبت درخواست خدمات حمایتی 🔉لطفا رسانه بوده و به دیگر بسیجیان اطلاع رسانی نمایید. 📞تلفن پاسخگویی به سوالات ☎️ ۰۲۱-۴۱۰۱۳۰۰۰ 🔸صندوق ذخیره بسیجیان استان اصفهان ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ @basijsemirom
❤️ روایت فرمانده «نورخدا» از شهید زنده سرگرد حمید نجفی فرمانده سید نورخدا موسوی در زمان درگیری با گروهک معاند ریگی، در مصاحبه‌ای در سال گذشته از نحوه مجروحیت سید نورخدا موسوی گفت: مدت سه سال در منطقه عملیاتی زاهدان به‌عنوان فرمانده یگان تکاوری لار مشغول خدمت بودم و نزدیک دو ماه با سید نورخدا موسوی در یگان با یکدیگر خدمت می‌کردیم و سید به‌عنوان جانشین بنده و مسئول یگان تکاوری لار بود. وی افزود: شب قبل از درگیری با گروهک عبدالمالک ریگی برگه مرخصی آقا سید را امضا کرده بودم و بنا بود سید فردا صبح به شهر خود برود؛ ولی چون مهلت 30 روزه اقامتش تمام نشده بود، سید نورخدا قبول نکرد به مرخصی برود و هرچه اصرار کردم گفت باید سه روز دیگر بمانم تا مدت اقامت 30 روزه‌ام تکمیل شود. فرمانده سید نورخدا موسوی عنوان کرد: حدود هشت نقطه در مرز را برای کمین در نظر گرفته بودیم و قاعدتاً هر صبح یگان‌های کنار مرز را به‌عنوان کمین می‌فرستادیم که یک نقطه از این کمین‌ها سراکیپش ستوان‌یکم محمدی بود که او را به کمین اعزام کرده بودیم؛ اما وقتی میانه راه از مرکز اعلام کردند که برای بازدید می‌آیند ما هم اعلام کردیم ستوان‌یکم محمدی که مسئول آموزش بود از کمین برگردد و یک نفر دیگر که جایگزین او گذاشته بودیم به‌جای او به کمین برود.   رفتن سید نورخدا به کمین لب مرز وی بیان کرد: مسئولیت بازدیده کننده‌ها را به‌عهده داشتیم و در این گیرودار که با بیسیم اعلام کرده بودیم و ستوان‌یکم محمدی برگشته بودند، سید نورخدا موسوی خودش به‌جای محمدی به کمین رفته بود؛ وقتی سید به کمین رفته بود بچه‌های دیگر هم به او گفته بودند که یک نفر دیگر به‌عنوان کمین جایگزین شده، شما چرا آمدید؟ سید در پاسخ گفته بود به فرمانده اطلاعی ندهید چون اگر مطلع شود من می‌خواهم به کمین بروم اجازه نمی‌دهد. بعد از ساعت 12 ظهر که اعلام درگیری کردند تازه ما متوجه شدیم که سید نور‌خدا به‌جای ستوان‌یکم محمدی به کمین لب مرز رفته است. نجفی تصریح کرد: «پل شکسته» منطقه‌ای از مرز بود که گروهک عبدالمالک ریگی با نیروهای ما درگیر شده بود؛ محل تجمع گروهک عبدالمالک ریگی که از مرز پاکستان وارد ایران شده بودند و این گروهک دقیقاً زیر پل شکسته، محلی بالای ارتفاع و کمین ما مستقر شده بودند، سید نورخدا موسوی دو کمین آن‌طرف‌تر محل تجمع گروهک ریگی بود و وقتی اعلام کردند که گروهک ریگی با بچه‌ها درگیر شده‌اند اعلام کردیم که نیروهای دیگر نیز از سمت کمین‌های خود به‌سمت محل درگیری حرکت کنند. وی گفت: با حدود 60 نفر از نیروهایی که در یگان بودند به‌سمت محل درگیری حرکت کردیم و سپس اعلام کردم که تا موقعی که ما نرسیدیم سعی کنند درگیر نشوند؛ اما چون پنج دقیقه قبل از رسیدن ما این گروه به‌سمت بالای ارتفاع حرکت کرده بودند تا به نیروهای ما مسلط شوند، درگیری آغاز شده بود؛ پنج دقیقه بعد از درگیری رسیدیم و بقیه نیروها هم از جناح دیگر وارد شدند. ما نیز با سه تا کمین دیگر که از سمت میل هشت (پاسگاه مرزی) آمده بودند که از پلیس‌راه کوله‌سنگی وارد جاده زاهدان به زابل شدیم و به نیروها گفتم طوری باشد که این گروهک جای دررفتن نداشته باشند.   ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
9.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو رفتی وطن خونه غم نشه سر ما جلو هیچ کس خم نشه شهدا رویادکنیم باذکر صلوات الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ🌼 به کانال شهدای قپچاق بپیوندید 🇮🇷👇 🌾@shohadayehgepchag