eitaa logo
~•|ســـلام_بـر_شـــهیدان|~•🇵🇸
262 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
90 فایل
🌷بـِسـم ِربـــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن🌷 #اللهم_صل_علے_محمد_وآل_محمد_وعجل_فرجەم ⚘ #اللهم_عجل_لولیک_الفرج ⚘ « اَگریڪ نفررابہ مَہــــــــدےرساندے براےسپاهش تو سرداریارے⚘ #خادم_کانال @Majnoon83
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 🟡شهید سید مجتبی نواب‌صفوی وسط سخنرانی اش گفت : برام یه شمع بیارین. شمع رو که آوردند روشن کرد و گفت: در اتاق رو کمی باز کنین. درِ اتاق که باز شد؛ شعله ی شمع با وزش باد کمی خم شد. 🟢شهید نواب گفت : مؤمن مثل این شعله شمع است و معصیت و گناه حتی اگه به اندازه وزش نسیمی باشه ؛ مؤمن رو به طرف چپ و راست منحرف کرده و از صراط الهی دور می کنه ... 🌹
هادی دلها ❣ چه خوب است آدم اسیر هم که شد، اسیر تــ💞ــو باشد... دست دلش بند شود به دستان هدایت گرت.. ؛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢دهه هشتادی هم شهید می شوند 🔹پای دهه هشتادی هم به شهادت باز شد. شهید مدافع وطن محمدمهدی مرادی از سربازان مرزبانی مهران واقع در استان ایلام بیست و دوم فروردین ۹۹ در دگیری با سارقان مسلح در مناطق مرزی به شهات میرسد. 🔹او که یکی از بسیجیان پایگاه شهید مدنی کرمانشاه بود بتازگی به خدمت مقدس سربازی اعزام شده بود که در سن ۱۹ سالگی به شهادت رسید. 🔹بله در سن ۱۹ سالگی، شهید مرادی متولد نهم خراد ۱۳۸۰ بود. حالا او عنوان جوانترین شهید را به نام خود ثبت کرد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥قهرمان ملی و سلبریتی واقعی 💠بزرگترین آرزوم اینه که یه روزی برای امام زمان بجنگم و شیرین‌ترین لحظه‌ی زندگیم اینه که در راه امام زمان شهید بشم! 🔰قهرمان مهدی امیرعلی اکبری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥امروز ۲۰ اسفند اولین جشن تولد بدون سردار 🔹کلیپ ویژه از اعطای مدال ذوالفقار به سردار سپهبد شهید سردار سلیمانی به مناسبت سالروز تولد سردار دلها
18.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥حضرت زینب (س) و چگونگی استقبال از شهدای کربلا ☜ استاد علی خیرآبادی ☞
7.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 •مدتها بود اطرافیانم بخاطر حجابم منو میکردن و آزارم میدادن؛ 😔 نزدیک بود حجابمو بذارم کنار تا اینکه این ویدیو رو دیدم...
💎اگه شهیدم کنی،راضی نیستم! دوشنبه6 بهمن1365 عملیات کربلای5 🍁، سه‌راه مرگ 💢یک دستگاه نفربر بی.ام.پی که جهت آوردن مهمات به جلو آمده بود،دقایقی کنار پست امداد توقف کرد تامجروح‌ها را سوار کنیم.مجروحین بدحال راکه غالبا دست وپا قطع بودند،سوار آن کردیم.راننده مدام می‌گفت: -زود باشین...فرصت نیست...الانه که تانکای عراقی بزنن 💢ولی مابدون توجه به حرف او،تا آن‌جاکه جاداشت مجروحین راسوار کردیم.حتی آنها رابه هم فشار می‌دادیم تاتعدادبیش‌تری جا شوند.نالۀ بیش‌تر آنها بلندشد،ولی کاری نمی‌شدکرد.معلوم نبود وسیلۀ دیگری برای بردنشان بیاید. 💢خوب که مطمئن شدیم دیگر جایی برای کسی نیست،به‌زور درِ نفربر رابستیم و ازبیرون قفل کردیم.باقی مجروح‌ها به داخل پست امداد رفتند تاهمچنان منتظرآمدن آمبولانس بمانند. 💢نفربر باتکانی ازجاکنده شد وبه راه افتاد.هرچه سلام وصلوات به ذهن‌مان رسید،نذرکردیم تاسالم از سه‌راه مرگ ردشود.همین که به سه‌راه رسید،تانکی که همچون گرگی گرسنه درکمین نشسته بود،ازسمت چپ به طرفش شلیک کرد. درمقابل چشمان وحشت‌زده ومبهوت ما،گلولۀ مستقیم تانک به پهلوی نفربر خورد،آن را جرداد و باورود به داخل آن،درجا منفجر شد و نفربر رابه کنار خاکریز پرت کرد. 💢به‌دنبال آن،باران خمپاره وتوپ بودکه باریدن گرفت.به هیچ وجه نمی‌شدکاری کرد.درِ نفربر ازبیرون قفل شده بودو مجروح‌هاکه لای همدیگر فشرده بودند،میان آتش می‌سوختند.صدای دل‌خراش جیغ که ازحلقوم آنها به هوا برمی‌خاست،تنم رابه لرزه انداخت.هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم جیغ مرد،این‌گونه سوزاننده باشد!
💢به زمین و زمان فحش می‌دادم وبیش‌تر به خودم که هرچه راننده گفت:بسه دیگه...جا نداره... به حرفش گوش ندادم و تعدادبیش‌تری راسوار آن ارابۀ آتشین مرگ کردم. 💢خودم را روی سینۀ سردخاکریز ول کرده بودم وهمچون کودکان مادرمرده،زار می‌زدم وهق‌هق می‌گریستیم.نه فقط من،همۀ بچه‌هاهمین احساس راداشتند.دودخاکستری وسیاه همراه با بوی گوشت سوخته،منطقه را پرکرد.آفتاب خیلی زودتر داشت غروب می‌کرد وهوا تاریک می‌شد! 💢قاطی کردم.هذیان می‌گفتم.کنترلم دست خودم نبود.اصلا نمی‌فهمیدم کجاهستم وچه می‌کنم.فقط به صدای جیغ آنها گوش می‌کردم که جلوی چشمانم داشتند می‌سوختند ومن فقط تماشاچی بودم. 💢روکردم به آسمان.به هرکجا که احساس ‌کردم خداآن‌جا نشسته وشاهداین اتفاق است. چشمانم رابستم،دهانم را بازکردم و...کفرگفتم.از ته دل فریاد زدم.عربده زدم و با های‌های گریه،گفتم: ♦️-خدایا...اگه منو شهیدم کنی،خیلی نامردی.اون دنیا آبروت روجلوی شهدا می‌برم.می‌گم که من نمی‌خواستم شهید بشم و این به‌زور من رو شهیدکرد... ♦️خدایا،بذار من بمونم،برم توی این تهران خراب¬‌شده،یه ورق کاغذ بهم بده تا توی اون بگم توی سه‌راه مرگ شلمچه چی گذشت... استغفرالله... 💥وامروز،روزنامه،مجله،کتاب،وبلاگ،فیس بوک،اینستاگرام،ایتا،تلگرام و... هنور نتوانسته اند از زبان من بنویسند: 🌟-آن روز در سه‌راه مرگ شلمچه چه گذشت! 📷عکس:ازسمت راست،راوی،شهید سلیمان ولیان دقایقی قبل از شهادت 📲راوی رزمنده حمید داودآبادی 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷