eitaa logo
~•|ســـلام_بـر_شـــهیدان|~•🇵🇸
262 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
90 فایل
🌷بـِسـم ِربـــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن🌷 #اللهم_صل_علے_محمد_وآل_محمد_وعجل_فرجەم ⚘ #اللهم_عجل_لولیک_الفرج ⚘ « اَگریڪ نفررابہ مَہــــــــدےرساندے براےسپاهش تو سرداریارے⚘ #خادم_کانال @Majnoon83
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 |°•💍👰•°| روزاے اول ازدواج یـه روز دستمو گرفتــ و گفتــ: "خانومـے...❤ بیـا پیشـم بشین ڪارِت دارم..." گفتـم... "بفرمـا آقـاي گلـم من سـراپـا گوشم...😍" گفتن "ببین خـانومـے..❤ همیـن اول بهت گفتـه بـاشمااا... کار خونه رو تقسیم میکنیم هر وقتـ نیـاز به ڪمڪ داشتی باید بهم بگی...☺️❤" گفتم "آخه شمـا از سر ڪار بـرمیگردے خستـه میشے☹️ گفتــ "حرفـ نباشـه ،حرفــ آخـر بـا منـه..😏 اونـم هر چے تـو بگے من بایـد بگم چشـم...!😁🌹 واقعاً هـم بـه قولش عمل ڪرد از سر ڪار ڪه برمیگشت بـا وجود خستگے شروع میڪرد ڪمڪ ڪردن...😍 مهمون ڪه میومد بهم میگفتــ "شمـا بشین خانوم...👌😊 مـن از مهمونـا پذیرایے ميڪنم..."😉 فـامیلا ڪه ميومدن خونـه مون به حـال زندگیمون غبطـه میخـوردن و بهم میگفتن "خوش به حالتـ طاهـره خانـوم...😍❤️ آقـا مهدے،واقعـاً یـه مرد واقعیـه..."😌 منم تـو دلـم صدهـا بـار خـدا رو شڪر میڪردم...🌹 واسـه زندگي اومـده بـودیـم تهـران...🛣 بـا وجـود اینڪه از سختیـاش بـرام گفتـه بـود ولـي بـا حضورش طعـم تلـخ غربتــ واسـم شیریـن بـود...🙂 سـر ڪار ڪه میرفتــ دلتنگــ میشـدم..☹️ بـر ڪه میگشتــ،میفهمید بـا وجود خستگے میگفتــ... "نبینـم خانومـي مـن...😍 دلـش گـرفتـه بـاشه هااا...❤ پـاشو حـاضـر شو بـریم بیـرون...😉 میرفتیم و یـه حـال و هـوایـے عوض میڪردیـم...👌😊 اونقـدر شوخـے و بگـو و بخنـد راه مینداختــ...😍😁❤️ ڪه همـه اون ساعتایے ڪه ڪنـارم نبودو هـم جبـران میڪرد...😌 و مـن بیشتـر عـاشقش میشـدم و البتـه وابستـه تـر از قبـل...😊 🌹 @Salam_bar_shahidan
❤الیـــس الله بکاف عبـــده❤: 🍃 💚 💛 🌹 روزای اول ازدواج یه روز دستمو گرفت و گفت: "خانومی...❤ بیا پیشم بشین کارِت دارم..." گفتم... "بفرما آقای گلم من سراپا گوشم...😍" گفن "ببین خانومی...❤ همین اول بهت گفته باشمااا... کار خونه رو تقسیم میکنیم هر وقت نیاز به کمک داشتی باید بهم بگی...☺️❤" گفتم "آخه شما از سر کار برمیگری خسته میشی☹️ گفت "حرف نباشه ،حرف آخر با منه..😏 اونم هر چی تو بگی من باید بگم چشم...!😁🌹 واقعاً هم به قولش عمل کرد از سر کار که برمیگشت با وجود خستگی شروع میکرد کمک کردن...😍 مهمون که میومد بهم میگفت "شما بشین خانوم...👌😊 من از مهمونا پذیرایی ميکنم..."😉 فامیلا که ميومدن خونه مون به حال زندگیمون غبطه میخوردن و بهم میگفتن "خوش به حالت طاهره خانوم...😍❤️ آقا مهدی،واقعاً یه مرد واقعیه..."😌 منم تو دلم صدها بار خدا رو شکر میکردم...🌹 واسه زندگی اومده بودیم تهران... با وجود اینکه از سختیاش برام گفته بود ولی با حضورش طعم تلخ غربت واسم شیرین بود...🙂 سر کار که میرفت دلتنگ میشدم..☹️ بر که میگشت،میفهمید با وجود خستگی میگفت... "نبینم خانومی من...😍 دلش گرفته باشه هااا...❤ پاشو حاضر شو بریم بیرون...😉 میرفتیم و یه حال و هوایی عوض میکردیم...👌😊 اونقدر شوخی و بگو و بخند راه مینداخت...😍😁❤️ که همه اون ساعتایی که کنارم نبودو هم جبران میکرد...😌 و من بیشتر عاشقش میشدم و البته وابسته تر از قبل...😊 🍃 💚