~•|ســـلام_بـر_شـــهیدان|~•🇵🇸
#شهیدمحمدتقےسالخورده
فرمانده گردان عمار
اوایل که شنیدم قصد دارد به سوریه ب، صحبتی نمیکردم. یعنی حرف از نرفتن و اینکه بگویم نرو، نبود. فقط از دلتنگی و نگرانی گریه میکردم. محمد خیلی دلش میسوخت و ناراحت میشد و طوری با من حرف میزد که آرامم میکرد. میگفت سید اگه قرار است اتفاقی برایم بیفتد، همین جا هم ممکن است بیفتد. با حرفاهایش آرامش خاصی تمام وجودم را فرا میگرفت و گریههایم بند میآمد. خانوادهام میگفتند مواظب محمد باش نگذار به سوریه برود. نه تنها خانوادهام بلکه هر کسی که محمد را میشناخت ناراحت و نگران میشد. اولین اعزام محمدم مربوط به مهرماه سال 1394بود که 56روز در سوریه حضور داشت. اعزام بعدی ایشان 14فروردین ماه سال 1395بود. یک هفته بعد از اعزام دوم یعنی در تاریخ 21 فروردین ماه سال 1395 به شهادت رسید. مسئولیت محمد در منطقه فرماندهی گردان عمار بود.
دلم را همراه خودش برد
رفتنش هم به یکباره پیشامد، از قبل صحبتش بود، ولی فکر نمیکردم غافلگیر بشوم. ساعت 10 و نیم شب بود که با محمدم تماس گرفتند و گفتند برای رفتن به سوریه آماده باشد. من همین که شنیدم تنم لرزید و بغض کردم ولی جلوی او اصلاً به روی خودم نیاوردم. گفتم ناراحت میشود و مسافر است. نکند در دلش بماند. اما یواشکی بدون اینکه متوجه بشود گریه میکردم. نگاهش میکردم و اشک میریختم. برای خداحافظی به خانوادهها سر زدیم و خداحافظی کردیم.
به خانه که برگشتیم وسایلش را جمع کرد. با ذوق وسایل سفرش را جمع میکرد. اصلاً ندیدم زینب را بغل کند و ببوسد و با دخترش خداحافظی کند. مأموریتهای قبلی اینطوری نبود. حتی اگر زینب خواب هم بود، میرفت بغلش و بوسش میکرد. بعداً متوجه شدم که این کارش برای این بود که نکند لحظه آخری زینب زمینگیرش کند. نکند یک وقت دلش بلرزد و از قافله جا بماند، لحظه خیلی سختی بود. محمد وقتی رفت، دلم را همراه خودش برد.
صبوری کن و قوی باش
وقتی با خانوادهها خداحافظی کردیم در مسیر بازگشت در ماشین به محمد گفتم خیلی مواظب خودت باش، چون خیلی دلم برایت تنگ میشود. در پاسخ گفت: همه این چیزها میگذرد. خوشیهای دنیا سختیهای دنیا، بالاخره میگذرد. هیچ وقت پایدار نمیماند. ولی خودت باید کاری کنی که به یک چیزی دست پیدا کنی که آن یک چیز هم از همین راه به دست میآید. تحمل سختیها، صبوری کردن در این راهی که قرار گرفتهای. میگفت دلتنگی هست، سختی هست، گریه هست، ولی باید صبوری کنی و محکم و قوی باشی. اینها سفارش محمدم به من بود.
اللهم رضم برضائک
محمد را سپرده بودم به خدا و حضرت زینب (س)، چون اگر قرار است هر اتفاقی برای آدم بیفتد کار خدا است و راضی بودم به رضای خدا، گفتم خدایا اگر قرار است محمدم به همین زودی از پیشم برود، بهترین شکل رفتن از دنیا که همان شهادت است را از تو میخواهم، وقتی از نگرانیهایم به محمد میگفتم میگفت من تمام تلاشم را برای حفظ جانم میکنم که هیچ اتفاقی برایم نیفتد حالا اگر هم اتفاقی بیفتد راضیام به رضای خدا.
نمیخواستم بشنوم محمد شهید شده است
خودم از همان روز شهادتشان دلشوره عجیبی داشتم. دخترم خیلی بیقرار بود. عکسهای بابایش را در گوشی نگاه میکرد و صدایش میزد. صبح که بیدار شد فقط بابایش را صدا میکرد. آن لحظه دلم هزار راه رفت، با خودم گفتم نکند اتفاقی افتاده باشد. میخواستم زینب را برای خرید بیرون ببرم تا فکرش عوض شود. در همین حین بود که زنگ تلفن به صدا درآمد. یکی از دوستانم بود که میگفت یک شهید و چندتا زخمی دادیم. گفتم کی شهید شده؟ گفت از بچههای چالوس است.
گفتم نکند محمد جزو زخمیها باشد؟ در راه مغازه بودم که چند تا از خانمهای همکار زنگ زدند، اسمشان را که روی گوشیام میدیدم دلم میریخت. جواب که میدادم فقط حالم را میپرسیدند آن هم با لحنی ناراحت و نگران. از آنها میپرسیدم: چیزی شده، میگفتند نه. گفتم برای محمد اتفاقی افتاده است؟ میگفتند نه اصلاً نگران نباش. بعد رفتم خانه به داماد محمد که از همکارانشان هم میشد زنگ زدم که بپرسم محمد زخمی شده؟ همهاش فکر میکردم جزو آن زخمیهاست، دامادشان خودش جواب نداد یکی از دوستانش جواب داد، گفتم با فلانی کار دارم که آن بندهخدا گفت نمیتواند صحبت کند و شما بروید منزل پدرشوهرتان. گفتم برای محمد اتفاقی افتاده؟ اما اجازه ندادم صحبتش تمام شود وگوشی را قطع کردم.
انگار نمیخواستم بشنوم محمدم شهید شده است. اما آنجا دیگر مطمئن شدم که محمد شهید شده است. محمد در21 فروردین ماه 1395 به شهادت رسید و در 24 فروردین ماه سال 1395در زادگاهش روستای شهابالدین نکا به خاک سپرده شد. محمد بر اثر اصابت ترکشهای خمپاره که دقیقاً به سجدهگاهش اصابت کرده بود، آسمانی شد. در آخرین لحظات یکی از همرزمان و دوستان صمیمی محمدم در کنارش بود. میگفت قبل از شهادت نماز ظهر و عصرش را خواند و رفت برای سرکشی به بچهها که همانجا یک خمپارهای آمد و واسطه وصالش به محبوبش شد...
~•|ســـلام_بـر_شـــهیدان|~•🇵🇸
#شهیدمحمدتقےسالخورده
انشاءالله طعنهزنندگان قانع نشوند
این روزها حرفهای زیادی از چرایی حضور رزمندگان مدافع حرم و حتی دریافت وجوه نقدی از طرف این شهدا و خانوادههایشان شنیده میشود. حرفهایی که انگار تمامی ندارد. با شنیدن این حرفها دلمان به درد میآید و جوابشان را هم میدهیم اما قانع نمیشوند. انشاءالله که طعنهزنندگان قانع نشوند. چون اگر بخواهند قانع بشوند باید از عزیزترین کسانشان بگذرند تا دلیل رفتن مدافعان حرم را متوجه بشوند. این بلاو مصیبتی که بر سر مردم سوریه میآید، اگر بچههای مدافع حرم نبودند بر سر مردم خودمان میآمد. جنگ همان جنگ است ولی مکانش در سوریه، عراق و لبنان است.
عاشق شهادت بود
تنها سختی این روزهای من دلتنگیهایی است که به سراغم آمده است. شاید باورتان نشود به محمدم میگفتم تو وقتی پیش من هستی دلم برایت تنگ میشود. حتی سرکار هم که میرفت تا بیاید خانه طاقت دوریاش را نداشتم و زنگ میزدم یا پیام میدادم و از دلتنگیهایم و دوستداشتنم میگفتم. حالا مأموریت که جای خود داشت. یعنی لحظهشماری میکردم برای دیدنش که از مأموریت برگردد. اما میدانستم که محمدم عاشق شهادت است.
میدانستم خیلی دوست دارد که شهید بشود، از ته دلش خبر داشتم. وقتی که شهید شد سراغ وصیتنامهاش رفتم دیدم چه عاجزانه از خدا درخواست شهادت میکرده و چه معامله پرسودی با خدا کرده است. او همه دنیا و داراییاش را رها کرد و رفت برای رسیدن به بهترن عاقبت بخیری که در نهایت در سرزمین شام نصیبش شد. من امروز و به روزهای همراهیام با محمد افتخار میکنم و از خدا و حضرت زینب(س) میخواهم که من را هم در زمره مدافعین آلالله قرار دهد.
منبع: جوان
💢ضرب و شتم برادر شهید مدافع حرم ، #شهید_عباس_دانشگر.... (برای امر به معروف و نهی از منکر)
#غیرت است دیگر...
برادرش فدا شد تا دختران سرزمینش ، مورد تعرض بیگانه قرار نگیرند و حال از جان خود گذشت ، تا سلاح برادر بر زمین نماند...💔
#برادرانم_غیرت_دارند...
#خون_عباس_در_رگ_هاشان_جاری_است...
#در_جمهوری_اسلامی_همه_آزادند_جز_حزب_اللهی_ها
@Salam_bar_shahidan
~•|ســـلام_بـر_شـــهیدان|~•🇵🇸
💢ضرب و شتم برادر شهید مدافع حرم ، #شهید_عباس_دانشگر.... (برای امر به معروف و نهی از منکر) #غیرت است
دید مزاحم یه خانم شدن ، نخواست اذیتش کنن...
رفت جلو امر به معروف کنه..
میگفت اصلا قصد دعوا نداشتم...
ولی...
میگفت وقتی چشم باز کردم دیدم تو بیمارستانم...
انقدر زدنش که بیهوش شد...
+بمیرم برای مادرش...
@Salam_bar_shahidan
💓غدیر 💓
🌺🌺🌺 کجای قرآن از علی(ع) گفته است!!!
♦️روزی معاویه «لعنةاللهعلیه» وارد مکه شد، گروهی بر معاویه وارد شدند و گفتند : آیا می دانی که ابن عباس تفسیر قرآن می کند؟
♦️معاویه گفت: خب ابن عباس پسر عمه ی پیغمبر بوده، او از هاشمیان است! اگر او نکند که تفسیر کند؟!
♦️گفتند: آیات را به نفع علی بن ابیطالب تفسیر می کند و ما از این قضیه شاکی هستیم!
♦️معاویه گفت: خودم رسما وارد مجلس می شوم و جمع شان را بر هم می زنم.
♦️ معاویه وارد مجلس تفسیر ابن عباس می شود، ابن عباس با چنان کیفیتی تفسیر آیات می کرد که معاویه هیچ جای اعتراضی برخود ندید!
بعد از مجلس معاویه رو به ابن عباس کرد و گفت:
♦️ابن عباس تو تفسیر آیات می کنی یا فضائل علی بن ابیطالب را بازگو می کنی؟!
🌺ابن عباس گفت :
معاویه به من بگو کجای قرآن است که فضائل علی بن ابیطالب نیست؟ از خودت هم سوال می کنم جواب می دهی؟
"انَّما اَنتَ مُنذِرُ و َلِکُلِ قَومِ هاد" این آیه برای کیست معاویه؟
معاویه گفت :
رسول خدا فرمود ؛ منذر این امت منم و هادی وجود علی بن ابیطالب است!
ولی ابن عباس حتما باید این آیه را بخوانی؟!
🌺ابن عباس گفت : "اِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطهیرا" بگو این آیه برای کیست معاویه؟
معاویه گفت : این هم قصه ی طهارت و عصمت علی بن ابیطالب و اهل بیتش است، درست! ولی حتما باید این را بخوانی؟
🌺ابن عباس گفت : "اِنَّما وَلیُّکُمُ اللهُ وَ رَسولُه وَالَّذینَ یُقیمونَ الصَّلوهَ وَ یُوتونَ الزَّکوةَ وَ هُم رکِعون" معاویه این آیه برای کیست؟
معاویه گفت : زمانی که علی بن ابیطالب انگشتر در راه خدا داد این آیه بر حق علی نازل شد، قبول دارم!
ولی حتما این را باید بخوانی؟
🌺ابن عباس گفت : "عَمَّ یَتَساءَلون عَنِ النَّبَاِ العَظیم" معاویه بگو این آیه در حق کیست؟
معاویه گفت : رسول خدا فرمود ؛ خبر عظیم علی بن ابیطالب است که هم مردم ازش می پرسند و هم من از علی خواهم پرسید،
ولی ابن عباس حتما باید این را بخوانی؟
ابن عباس گفت : "وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللهِ جَمیعا وَ لا تَفَرَّقوا" بگو ببینم این آیه برای کیست؟
معاویه گفت : پیغمبر فرمود ؛ حبل الله علی بن ابیطالب است دست به دامن علی بزنید و جای دیگر نروید که گمراه میشوید.
ولی باید همین را تفسیر کنی؟
🌺ابن عباس گفت : "کَفی بِاللهِ شَهیدا بَینی وَ بَینَکُم" این آیه برای چیست معاویه؟
معاویه گفت : این قصه قصه ی علم علی بن ابیطالب است که خدا همه ی علم جاری رو در سیره ی او تعریف میکند،
ولی لازم است حتما این را بخوانی؟
🌺ابن عباس گفت : "قُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا و َأَبْنَاءَکُمْ و َنِسَاءَنَا و َنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ" بگو به من که این آیه برای کیست؟
معاویه گفت : این هم ماجرای مباهله با اهل نجران است که خدا در این آیه علی بن ابیطالب را نفس پیغمبر میخواند،
ولی برای مردم حتما باید همین را بخوانی؟
🌺ابن عباس گفت : "ساَلَ سائِلٌ بِعَذابِ واقِع" این آیه برای چیست معاویه؟
معاویه گفت : روز غدیر شخصی نزد رسول خدا آمد و گفت این سخنان از خودت بود یا از خدا؟ پیغمبر فرمود امر رسالت بود ، شخص رو به پیغمبر کرد و گفت ؛ به خدا بگو بر من عذاب وارد کند که تحمل ولایت علی را ندارم و خداوند جلوی همگان دشمن علی را هلاک کرد، ابن عباس قبول دارم !
آیا باید فقط همین آیه را بخوانی؟
🌺ابن عباس گفت : "یا اَیُّهَا الرَّسولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَیک" این آیه دیگر برای چیست معاویه؟
معاویه گفت : این هم ماجرای ابلاغ ولایت علی بن ابیطالب است قبول دارم!
ولی این را حتما باید بازگو کنی؟
🌺ابن عباس گفت : "اَلیومَ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم" معاویه به من بگو این دگر برای کیست؟
معاویه گفت : این آیه هم اکمال دیانت در پرتوی ولایت علی بن ابیطالب است
ولی آیه ای دیگر بخوان نه این را !
🌺 ابن عباس از جا بلند شد و گفت:
معاویه به من بگو کجای قرآن را بخوانم که فضل علی بن ابیطالب نباشد؟! کجا را بخوانم که از علی بیان نشده باشد؟!
معاویه گفت : اصلا ابن عباس بخوان "اِذا زُلزِلَتِ الارض زلزالها
ابن عباس: این آیه هم فضل علی بن ابیطالب است!
معاویه گفت : علی در این آیه دگر چه می کند ابن عباس؟!
🌺ابن عباس گفت : نشنیدی بعد از رسول خدا یک سال نگذشته بود که زلزله ای بر مدینه آمد که همه ی مردم از شدت وحشت از خانه به در شده بودند و علی در میانشان حاضر شد و خواند این آیه را و پایش را بر زمین کوبید و فرمود:
زمین ! ابوتراب بر تو امر می کند آرام گیر!
معاویه که از غضب بر خود می پیچید گفت:ابن عباس راحت بگو تا قرآن باشد، علی هم خواهد بود...
تکاوران جنگ نرم
@Salam_bar_shahidan
امیر مومنان علی ع
❗️چه کور است نفس طمع ورز از دیدن فرجام دردآور
《غرر الحکم》
@Salam_bar_shahidan
✿ مهدے جان ✿
کشتی نوح نشد پر که بیایی آقا
خبر از آمدن ات نیست کجایی آقا
درد بالاتر از این نیست که غایب باشی
گله داریم از این درد جدایی آقا
جمعه ی آمدنت باز به تاخیر افتاد
نرسیده است چرا از تو صدایی آقا
جان خوبان دو عالم گل نرگس برگرد
دل ما خواسته تا دل بربایی آقا
ماه آن روی تو را دید سپس روشن شد
آفتابی به خدا در همه جایی آقا
همچنان منتظر و چشم به راهت هستیم
عمرمان رفت شما منجی مایی آقا
🌹اللهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرجْ🌹
@Salam_bar_shahidan