🇮🇷سـَڵآمٌـ عَڵْے آݪِ یـٰاسـین🇵🇸
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمــان جــان شیعــه،اهـل سـنـت» #پارت_دویست_و_پنجاه_و_نهم مجید کارش که تمام ش
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷
«رمــان جــان شیعــه،اهـل سـنـت»
#پارت_دویست_و_شصتم
سوالی که در دل من بود، عبدالله پرسید:
مگه چی شده؟
خودش را روی مبل رها کرد و با اخمی که صورتش را پوشانده بود، پاسخ داد:
هیچی! یه مسئله کاری بود. میخواست دبه کنه، منم گفتم نمیشه!
از لحنش پیدا بود که نمیخواهد بیش از این توضیح دهد و شاید نمیخواست دل مرا بلرزاند که سعی کرد بخندد و با آرامشی ساختگی بحث را عوض کند، ولی خیال من به این سادگی راحت نمیشد و منتظر فرصتی بودم تا علت اینهمه
عصبانیتش را بفهمم که عبدالله رفت و من با دقتی زنانه بازجوییام را آغاز کردم.
ِ
گوشه اتاق خواب روی زمین نشسته و کیفش را مرتب میکرد که در پاشنه درایستادم و با حالتی موشکافانه پرسیدم:
مجید! چی شده بود که انقدر عصبانی شده بودی؟
سرش را پایین انداخت و نگاهش را میان لایه های کیفش گم کرد تا خط ناراحتیاش را از چشمانش نخوانم و با خونسردی پاسخ داد:
هیچی الهه جان! چیز مهمی نبود.
یه چیزی گفت، منم جوابش رو دادم، تموم شد!دستم را به چهارچوب گرفتم تا کمتر سرم گیج برود و باز پرسیدم:
یعنی برای هیچی انقدر و بیداد میکردی؟
سرش را بالا آورد، خواست چیزی بگوید، ولی پشیمان شد که به شوخی اخم کرد و سر به سرم گذاشت:
مرد اگه داد و بیداد نکنه که مرد نیس!
باید بعضی وقتا یه خورده داد بزنه تا انرژیاش تخلیه بشه!
و شاید هنوز عقده برخورد تندش با عبدالله به دلم مانده بود که طعنه زدم:
آخه امشب کلا بداخلاق بودی! اول که با عبدالله دعوا کردی، بعدم پشت تلفن داد میزدی!
خنده از روی صورتش جمع شد و شاید نمیدانست در برابر طعنه تلخم چه بگوید که در سکوتی غمگین، کیفش را جمع کرد و من نمیخواستم دلش را بشکنم که لب تخت نشستم و با پشیمانی پر نازی صدایش زدم:
مجید! از حرفم ناراحت نشو خُب دلم برات میسوزه! وقتی میبینم انقدر ناراحتی، نگرانت میشم!
از روی زمین بلند شد، کنارم لب تخت نشست و با لحنی لبریز محبت پاسخ داد:
الهه جان! تو نمیخواد نگران من باشی! تو فقط نگران خودت باش! فقط نگران این بچه باش! سپس صورت گرفتهاش به لبخندی ملیح باز شد و اوج نگرانی عاشقانه اش را نشانم داد:
همه نگرانی من تویی! اگه دیدی امشب عصبانی
بودم، فقط بخاطر خودت بود! به خاطر اینکه همه تن و بدنم برات میلرزه!
وقتی میبینم عبدالله یه چیزی میگه که ناراحتت میکنه، به هم میریزم!
ادامه دارد...
به قلم فاطمه ولی نژاد
•|🕊🌱 سـَڵآمٌـ عَڵْےآݪِیـٰاسـین |•
🌤@salamalaaleyasiin🌤