eitaa logo
کانال کمیل
6هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
113 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
الَیسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبدَهُ ؟!... (زمر/۳۶) یعنی من برای اینکه اینقدر احساس تنهایی نکنی کافی نیستم؟!
دستش خالی بود پرسیدم: ساعتت کو؟ خیلی بی تفاوت گفت: یکی از بچه ها ازش خوشش اومد گرفت نگاهش کنه گفتم ماله خودت.... حرصم گرفت... گفتم: علی اون کادوی سرعقدمون بود تبرک مکه بود بنده خدا بابا با چه ذوق و شوقی برای دامادش گرفته بود. رادوی اصل بود. سری تکان داد و گفت: اینقد از این ساعت ها باشه و ما نباشیم. تا توانی دلی ب دست آور...
تو مهمونی های خونوادگی وقتی بچه های فامیل شیطنت میکنن و میزنن یه چیز رو میشکنن ، اگه بزرگتری بیاد بالا سرشون ، فقط بچه خودش رو دعوا میکنه ! ممکنه بچه اش کاری هم نکرده باشه! شاید یدونه تو گوشش هم بزنه ... اما بعده ها که تنها شد با بچش ، سفت بغلش میکنه صورتش رو میبوسه و میگه : مجبور بودم بین همه یِ اونها فقط سر تو داد بزنم! آخه فقط تو بچه می ... اینکارو کردم شاید اونا هم یاد بگیرن! بفهمن کارشون بد بوده! اشتباه بوده ... تو که از دست من ناراحت نمیشی؟! بابا تو رو خیلی دوست داره ... بعدم دست میبره از جیبش یه آب نبات بیرون میاره میده کف دست بچش! یوقتایی اگه حس کردی تمومِ غم و مشکلات عالم فقط رو دلِ توعه! زور خدا به اشتباهات تو می چربه ... بقیه آدما حساب کتاب ندارن! و خطا کارتر از تو داره راحت زندگیش رو میکنه ! بدون اینکه بخواد آزمایش بشه ... یوقت برنگردی تو روش وایسی!! بچه شی ...! سر فرصت و جای خلوت ، دور از چشم بچه های دیگه بغلت میگیره ...
بهش میگم بیا دستتو بده به من الان می افتیا به حرفم گوش نمیده چند قدم جلوتر زمین میخوره بلند بلند میزنه زیر گریه اولین کاری که میکنه اینه که با همون لباسای خاکی و صورت خیس دستاشو باز میکنه که بابا منو بغل کن شاید خیلی از زمین خوردن های ما هم به خاطر همینه که برگردیم به آغوش همونی که دستشو ول کرده بودیم
دوباره بجنگین مبادا شیطان رجیم ناامیدی به وجود بیاره و بی خیال بشی (شکستن توبه، مثل پوشیدن لباس چرکات بعد از دوش گرفتنه...) غذای روحتون رو زیاد کنید بذارین روحتون پر خوری کنه وقوی بشه تا شیطان گفت بیا ولش کن دستت انقدر قدرتش زیاد باشه با این چهار تا انگشت بزنی تو دهنش . انجام واجبات استغفار کنید زیارت عاشورا بخونید دوست شهید پیدا کنید عکسشو بزن تو اتاقت وازش بخواید که دستگیری کنه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مزار شهید سید احمد پلارک در میان سی هزار شهید آرمیده در گلزار شهدا از ویژگی بارزی برخوردار است.تربت پاک این بسیجی شهید همیشه معطر به رایحه مشک است و این عطر همواره از مرقد او به مشام می‌رسد. شهید سید احمد پلارک در زمان جنگ در یکی از پایگاه های پشت خط به عنوان یک سرباز معمولی کار میکرد. او همیشه مشغول نظافت توالت های آن پایگاه بوده و همواره بوی بدی بدن او را فرا میگرفت. تا اینکه در یک حمله هوایی هنگامی‌که او در حال نظافت بوده، موشکی به آنجا برخورد میکند و او شهید و در زیر آوار مدفون میشود. بعد از بمب باران، هنگامی‌که امداد گران در حال جمع آوری زخمی‌ها و شهیدان بودند، با تعجب متوجه می‌شوند که بوی گلاب از زیر آوار می‌آید. وقتی آوار را کنار میزدند با پیکر پاک این شهید روبرو میشوند که غرق در بوی گلاب بود. هنگامی‌که پیکر آن شهید را در بهشت زهرای تهران، در قطعه 26 به خاک می‌سپارند، همیشه بوی گلاب تا چند متر اطراف مزار مزار این شهید احساس می‌شود و نیز سنگ قبر این شهید پلارک رو خشك كنید، از طرف دیگر سنگ نمناک می‌شود.
امام‌ علی (علیه‌السلام) می فرمایند: بهترین‌ زمان‌ فرو نشاندن‌ خشم، زمانی که‌ قدرت‌ انتقام‌ داشته‌ باشید، ولی عفو کنی!
 یه روز رفتیم صبگاه سر مزار شهدای گمنام دستاش رو برد بالا زد رو سنگ قبر شهید‼️ گفتم چرا اینجوری میکنی، فردا شهید بشی میام اینجوری میزنم گفت باید از شهید این جوری حاجت بگیری  رفتم سر قبرش کارم گره خورده بود دستام رو بردم بالا محکم زدم رو سنگ قبرش گفتم حاجی کارم گیره یه کاری بکن.. شب تو خواب دیدمش اومد باهم می چرخیدیم. گفت: راستی کارت چی شد؟ ( می دونستم شهید شده ها) گفتم حاجی کارم بد گره خورده .گفت کارت حله ایشالله ردیفه. اذان زد بیدار شدم. صبح ساعت 11 بود که یکی از بچه ها بهم زنگ زد گفت: فلانی کارت ردیف شده.! اشک تو چشام جمع شد یاد حرف حاجی افتادم خاطره به نقل از دوست شهید مدافع‌ حرم‌ عبدالرشید رشوند🌹
گفت : دلت تنگ بشه چکار می کنی؟ گفتم : (علیه السلام)، گریه می کنم ! اونهایی که با موزیک گریه می کنند را درک نمی کنم! حیفِ اشک چشمها ...
ایمان یعنی وقتی خدا گفت: من این کارو دوست ندارم تو هم دوست نداشته باشی دیگه... ؟
یه جوری میشینیم با آهنگ‌ های مختلف حس میگیریم... بغض میکنیم... که اگر اون بغض رو برای خدا کرده بودیم جوری بغلمون میکرد...که تمام غم‌ های دنیا رو فراموش میکردیم و آروم میشدیم...!
خیلی خراب کردم ... لا تَقنَطُوا مِن رَحمَهِ اللّهِ نا امید نشو! خیلی گناه کردما ... انَّ‌ اللَّهَ یغفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً ! الزمر/۵۳
عکسی زیبا از دو سپهبد شهید سپاهی و ارتشی در یک قاب حاج قاسم همان کاری را با داعش کرد که سالها قبل صیاد دلها با منافقین کرده بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ۵ مرداد، سالروز عملیات مرصاد 🔹مهران تا تهران در سه روز آرزوی منافقین بود که با مرصاد به کابوس تبدیل شد. 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
اگه آقا رو برا اجابت حاجتامون میخوایم باشه ایرادی نداره چون آقا امامه و قبله‌ی حاجات... اما یادمون باشه تو ، عهد بستیم که ما هم واسه برآورده‌ شدن حاجاتِ آقا از همدیگه بگیریم؛ «وَ المُسَارِعِینَ الَیهِ فِی قَضَاء حَوَائِجِهِ»
خاطرات همسر شهید آیت الله دکتر بهشتی : روزهای جمعه را کاملاً به خانواده اختصاص داده بود. عقیده داشت بچه‌ ها نباید به تماشای تلویزیون عادت کنند و به جای آن باید با طبیعت مانوس شوند، به همین دلیل وقتی می‌دید بچه‌ ها پای تلویزیون نشسته‌ اند، با مهربانی می‌گفت: حیف نیست در هوای به این خوبی گل و سبزه و باغچه را بگذارید و پای تلویزیون بنشینید؟ و آن‌ها را تشویق می‌کرد در باغبانی و چیدن علف‌ های هرز باغچه کمکش کنند.
🍃داستان شهیدی که شش زبان دنیا رو بلد بود عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زنده‌ی دنیا تسلط داشت😳 تک فرزند خانواده هم بود😍 زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه😇 مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟ عباسعلی گفت: امام گفته. مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم...😊 عباس اومد جبهه. خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته☺️ اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب😇 فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست. گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه...😱 بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند. یه روز شهیدخرازی گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن😰 پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود... پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود😇 قبل از رفتن حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: " به هیچوجه با عراقیها درگیر نمیشید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقیها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره...😳 تخریبچی ها رفتند... یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته...😔 اونایی که برگشته بودند گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقیها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد...😓 زمزمه لغو عملیات مطرح شد.😲 گفتند ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده🤔 پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید...😊 عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت😭 پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه...😔 اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته... اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند...😭 جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند. گفتند به مادرش نگید سر نداره😓 وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین! گفتن مادر بیخیال. نمیشه... مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم. گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین😔 یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟😔 گفتند: مادر! عراقی‌ها سر عباست رو بریدند. مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم...😳 مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( یاد گودی قتلگاه و مادر سادات) و خم شد رگهای عباس رو بوسید. و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد...😭😭 💔شادی روح شهدا 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
Part04_خدای خوب ابراهیم.mp3
11.93M
📚کتاب صوتی 🍃 ✨"۱۷۸ خاطره درباره ویژگی های قرآنی شهید ابراهیم هادی" 🍃قسمت 4⃣ 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
"شهادت" هنر میخواهد هنری که بتوان با آن نفس اماره رامهارکرد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
 خدایا! پاکم‌ کن ، خاکم‌ کن :) -شهیدطیب‌رضایی
|دوست‌شہید| |یکی از خط قرمز هاے بابڪ «غیبت» بود. یعنۍکافے بود یڪے از بچه ها کنارش غیبت بڪنہ میگفت:"آقا غیبت میکنیدادرست نیستا" میگفت:"‌نگید تا بعدا حلالیت نگیرید."| •♥️• 🌷 یادش با ذکر