کانال کمیل
#شھیدابراهیمهادی❤️ اگه ورزش برای رضای خدا باشه میشه عبادت ، اما اگه به هر نیت دیگه ای باشه ضرر می
...در یکی از مغازه ها مشغول کار بود .
یک روز در وضعیتی دیدمش
که خیلی تعجب کردم.
دوکارتن بزرگ اجناس روی دوشش بود.
جلوی یک مغازه کارتن ها را روی زمین گذاشت
وقتی کار تحویل تمام شد .
جلو رفتم و سلام کردم بعد گفتم:
آقا ابرام برای شما زشته ، این کار باربرهاست نه کار شما!!!
نگاهی به من کرد و گفت: کار که عیب
نیست، بیکاری عیبه، این کاری هم که
من انجام میدم برای خودم خوبه،
مطمئن میشم که هیچی نیستم.
جلوی غرورم رو می گیره!
گفتم : اگه کسی شما رو اینطوری ببینه
خوب نیست! شما ورزشکاری و...
خیلی ها می شناسنت.
ابراهیم خندید و گفت:
ای بابا ، همیشه کاری کن که، اگه خدا تو رو دید خوشش بیاد نه مردم!🍃
اگر انسان سرش را به سمت آسمان بالا بیاورد و کارهایش را فقط برای رضای خدا انجام دهد، مطمئن باش زندگیش عوض میشود و تازه معنی زندگی کردن را میفهمد.
#شهیدابراهیمهادی❤️
فردای عقدمان سر مزار #شهید_کاظمی رفتیم.
قبل از جشن عقدمان نگران بودیم حرامی داخل جشن عقد نشود.
نذر کردیم سه روز روزه بگیریم و برای تمام شهدایی که می شناختیم نامه نوشتیم که در مراسممان گناه نباشد.
خدا رو شکر مجلس بدون گناه برگزار شد.
#شهید_کمیل_قربانی🕊🌷
زمانی که اطراف حلب، فرودگاه دمشق، تدمر و... در محاصره کامل بود، با وجود اینکه حاج قاسم سلیمانی جانباز دوران 8سال دفاع مقدس بود و نمی توانست در ارتفاع پرواز کند ماسک اکسیژن می زد و به عنوان اولین فردی بود که با هلی کوپتر و هواپیما در میان محاصره فرود می آمد.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی🕊🌷
✍🏻به راویت سردار فلاح زاده معاون هماهنگ كننده سپاه قدس
امروز وقتی شما در #فضای_مجازی قرار می گیرید #شهدا شما را نگاه می کنند،
پس باید با #وضو باشید و ذکر «ما رمیت اذ رمیت» بخوانید.
شما الان بالای دکل #دیده_بانی قرار گرفته اید و بخواهید یا نه، #وسط میدان هستید.
#شهدا_می_بینند...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍ دستنوشتهشهید؛
معبود من
تو خود میدانی در این شبها و روزهای ظلمانی زندگی در دنیا، دیگر هیچ آرزویی جز وصال به تو با شهادت برایم باقی نمانده...!😔
🍃شهید مدافع امنیت ، سرباز گمنام امام زمان (عج) #شهیدحسنعشوری❤️
کانال کمیل
✍ دستنوشتهشهید؛ معبود من تو خود میدانی در این شبها و روزهای ظلمانی زندگی در دنیا، دیگر هیچ آرز
آقا حسن از شهدای وزارت اطلاعات متولد 24مرداد سال1368 استان گیلان شهرستان #رودسر بودن
24خرداد سـال1396 توی درگیری با گروههای تروریستی تکفیری در سیستان و بلوچستان که میخواستند با جلیقه های انفجاری درشهرهای مختلف از جمله تهران، دست به عملیات خرابکارانه بزنند، به شهادت رسید.😔
سربازان گمنام امام زمان(عج) این عملیات را شناسایی و پس از درگیری و غافلگیر کردن آنها، نیت شوم تروریست ها را در نطفه خفه کردند.
از همون ماموریت ها که زیاد انجام میشه و رفقای آقا حسن واسه امنیت شما شبانه روز دارن تلاش میکنن..
اما چیزی نمیگن و رسانه ای نمیشه تا حتی احساس ترس به دلتون راهی پیدا نکنه...🍃
کانال کمیل
آقا حسن از شهدای وزارت اطلاعات متولد 24مرداد سال1368 استان گیلان شهرستان #رودسر بودن 24خرداد سـال1
از ویژگی های بارز شهید حسن عشوری ساده زیستی بود.
علی رقم این که از نظر مالی مشکلی نداشت اهمیتی برای پول قائل نمی شد و از طرفی در سنی بود که مثل همه ی جوان ها شاید علاقه داشت خیلی چیزهارا داشته باشد و تجربه کند ولی راه خودش رو انتخاب کرده بود و کسب رضایت الهی و همرنگی با شهدا رو بر همه چیز مقدم میدانست.
کانال کمیل
از ویژگی های بارز شهید حسن عشوری ساده زیستی بود. علی رقم این که از نظر مالی مشکلی نداشت اهمیتی برای
خواهرش میگفت: هر وقت از حسن میپرسیدم کجا کار میکنی؟ اون جواب میداد: دیگه چه خبر؟!
هیچ وقت نمیگفت کجا کار میکنه تا اینکه یه روز تو خبرها دیدم عکس داداشمو زدن روش تیتر زدن سرباز گمنام امام زمان به شهادت رسید.😔
حسن آقا عشوری سرباز گمنام امام زمان بود...!
کانال کمیل
خواهرش میگفت: هر وقت از حسن میپرسیدم کجا کار میکنی؟ اون جواب میداد: دیگه چه خبر؟! هیچ وقت نمیگفت
یکی از توصیههای همیشگی برادرم به من و خواهرم رعایت پوشش و حجاب بود با استفاده از جمله معروف که "خواهرم سرخی خونم را به سیاهی چادرت امانت دادهام" پس سعی کن امانتدار خوبی باشۍ..🍃
کانال کمیل
یکی از توصیههای همیشگی برادرم به من و خواهرم رعایت پوشش و حجاب بود با استفاده از جمله معروف که "خوا
💔😔گریه شهید عشوری با خواندن وصیتنامه شهدا
حسن آقا دلبستگی شدید به شهدا داشت بهطوریکه مادرش میگفت ؛ این شهید از کودکی دوست داشت عکسی، وصیتنامهای یا خاطرهای از شهدا را بشنود در مورد همه شهدا جستجو میکرد و علاقه داشت شهدا را بشناسد تا اینکه اواخر جوری شده بود که با خواندن وصایای شهدا گریه میکرد و میگفت چشیدن شهادت فرق دارد و تأکید میکرد که «مامان تو باید مثل مادر وهب باشی» میگفتم پسر این چه حرفیه که میزنی من کجا مادر وهب کجا، من صبرم کم است آنقدر در گرفتاریهای دنیوی ذوبشدهام که دیگر توانی برایم باقی نمانده تا فرزندم را در راه اسلام فدا کنم...
کانال کمیل
💔😔گریه شهید عشوری با خواندن وصیتنامه شهدا حسن آقا دلبستگی شدید به شهدا داشت بهطوریکه مادرش میگ
خودم ندانسته برای شهادتش دعا کردم💔
حسن آقا از کودکی به دنبال انجام واجبات و در ادامه به مستحبات و احتیاط رسیده بود و همیشه یک استاد تمامعیار برایم بود، گفت: "شبی با این تصور که نماز صبحم قضا شده با اضطراب از خواب بیدار شدم دیدم هنوز نیمهشب است و ایشان در حال سجده گریه میکند💔
وقتی حضورم را احساس کرد گفت «دعای مادر مستجاب است برایم دعا کن تا خداوند آرزویم را بدهد»
فکر کردم حتماً به دنبال چیزهای دنیوی مانند ارتقای پست یا رضایت دختری برای ازدواج است
بنابراین با احساس مادرانه از ته دل از خدا خواستم تا حوائجش را برآورده کند و به مرادش برسد غافل از اینکه من نفهمیدم که برای شهادت پسرم دعا کردم😔
این اواخر هم تأکید داشت «مامان بیا از هم جدا شیم» من همه آنچه را که خداوند به من نشان میداد درک نمیکردم...
کانال کمیل
خودم ندانسته برای شهادتش دعا کردم💔 حسن آقا از کودکی به دنبال انجام واجبات و در ادامه به مستحبات و
همیشه برایم مثل یک استاد بود🍃
از زندگی شهدا صحبت میکرد خصوصیات آنان،نحوه زندگی وشهادتشان هر وقت سوالی در مورد شهدا داشتم سریع برایش میفرستادم و جواب میداد..❤️
خودش را وقف آنان کرده بود حسن آقا همه چیزش حساب شده بود
عمل پاک ، نیت خیر ، شب زنده داری ، توجه به نماز اول وقت
در خیلی از عملیات ها شرکت میکرد چون کار برای رضای خدا بود ، اصلا کارهایش رابرایمان ارایه نمیداد همیشه همه چیز را مخفی میکرد
به شدت مهربان و دلسوز بود همیشه دوست داشت به مردم خدمت کند
دوستانش بعد شهادت میگفتند:
همیشه تقاضا میکرد در سخت ترین و دور افتاده ترین مکان اورا به ماموریت بفرستند
مرد روز های سخت بود،از همان دوران کودکی با اعمال و رفتارش راهش را پیدا کرده بود
هر وقت در مراسم شهدا یا دعایی شرکت میکرد در تنهایی خود فرو میرفت آنقدر اشک میریخت که گویا با خدای خود قول و قراری دارد...🍂
کانال کمیل
همیشه برایم مثل یک استاد بود🍃 از زندگی شهدا صحبت میکرد خصوصیات آنان،نحوه زندگی وشهادتشان هر وقت سوا
چون در خانه انباری نداشتیم لوازم اضافی را در پشتبام خانه نگهداری میکردیم
حسن آقا وقتی کودک بود با رفتن به پشتبام و جستجو لای وسایل اگر چیزی از یادگاریهای دوران دفاع مقدس پدرش را پیدا میکرد جوری داد میزد و ذوق میکرد که انگار گنجی پیداکرده عشق این را داشت که اتاقش را با یک سربند، چفیه یا عکس شهید تزئین کند..
همین چند سال اخیر به یاد دارم که برای یادواره شهید املاکی رفته بود وقتی برگشت دیدم عکس شهید را با خود آورده تا به دیوار اتاقش بچسباند
چون تازه خانه را نقاشی کرده بودیم مانع شدم مبادا چسب رنگ دیوار را بکند
وقتی برای نماز صبح بیدار شد سرحال ندیدمش فکر کردم کسالتی دارد از حالش جویا شدم گفت حضرت آقا دیشب به خوابم آمده و مرا به خاطر نچسباندن عکس شهید بر دیوار اتاقش مورد بازخواست قرار داده💔
دیدم از این مسئله خیلی ناراحت است که گفتم هر کاری دوست داری بکن دیگه مانع نمیشوم پسرم در شهدا چیزی میدید که من نمیدیدم.
ما سینه زدیم
بیصدا باریدند..💔
از هر چه دم زدیم
آنها دیدند...🍂
ما مدعیان صف اول بودیم..
از آخر مجلس شهدا را چیدند...😔💔
🌷شادی روح شهدا و امام شهدا علی الخصوص آقا حسن عشوری ذکر سه #صلوات 🍃
سردار از وقتی رفتی دیگه دنیا هیچ کارش رو روال نیست...
به وقت شهادت
۱:۲۰
#حاج_قاسم