eitaa logo
کانال کمیل
6هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
3.1هزار ویدیو
113 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 🔹شغل امیر طوری بود که به عنوان حفاظتی کشتی‌ها به مأموریت‌های برون مرزی می‌رفت. همیشه احتمال بود اما هیچ وقت از شهید شدن🕊 با من حرفی نمی‌زد 🔸اما چند ماه گاهی حرف‌هایی می‌زد که همیشه با واکنش، اشک و اعتراض من روبه‌رو می‌شد. چند باری که گفت دوست دارد شود من دلخور می‌شدم و می‌گفتم حق نداری زودتر از من بروی. 🔹وقتی بی‌تابی من را می‌دید، می‌گفت: بسیار خب! لیاقت می‌خواهد، پس خودت را ناراحت نکن🚫. سرش را خم می‌کرد و می‌گفت اصلاً شهید می‌شویم و می‌خندید. 🔸من خیلی به امیر وابسته بودم و همیشه از این دوری که شرایط کارش ایجاد می‌کرد، بودم. حتی زمانی که داخل خاک خودمان به مأموریت می‌رفت امکان نداشت دو ساعت⌚️ از هم بی‌خبر باشیم. همیشه یا زنگ می‌زد یا پیام می‌داد که خوب است و نگرانش نباشم. 🌾من ماندم  با همه 🎤همسر شهید ♥️ @SALAMbarEbrahimm
در این شلـــــــوغی دنیـــــــا فراموشتــــــــان نکردیم در شلوغـــــــــــے قیامتـــــ فراموشمــــــــان نکنید آی #شہــــــداء ... دست ما رو بگیرید .... @SALAMbarEbrahimm
🌸 پنج شنبہ براے من یڪ روز مثل تمام روزهاست ؛ ولے برای او ! یڪ قرار است و یڪ دل تنگ و بوسہ اے ڪہ هر هفتہ مینشاند ، بجاے گونہ ے پسر بر روے سنگ 😔 @SALAMbarEbrahimm
🌱 ﷽🌱 نه یه نامی نہ نشونی نَہ یِہ تیکہ استخونے نیست ازش حتی پلاکے حتی یِک لِباسِ خاکے 😔 @SALAMbarEbrahimm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_723784306719266910.mp3
6.43M
مگه یادمون میره خاطرات جبهه ها..😔 🎤ابوذر بیوکافی @SALAMbarEbrahimm
هدایت شده از ﷽
شهادت امام سجاد علیه السلام_حجت الاسلام والمسلمین سیدحسین مومنی.mp3
2.16M
🏴شهادت امام سجاد (ع) بر آقا امام زمان (عج)، اهل بیت علیهم السلام، رهبر عزیزمان و شما مهمانان شهدا تسلیت باد. صدقه برای قلب نازنین آقاجانمان فراموش نشود 🌹😔
رفقا ! دعــا کنید که خــداوند ، از کـری و کـوری نجاتتان دهد تا انسان غیر خدا را می‌خواهد هم کَر است و هم کور . . . 📕 ۱۷۸
هدایت شده از کانال کمیل
4_723784306719266910.mp3
6.43M
مگه یادمون میره خاطرات جبهه ها..😔 🎤ابوذر بیوکافی @SALAMbarEbrahimm
🌹خواهدآمد... مخور غم گلعذار باغ وبستان خواهد آمد چراغ شام تاریک زمستان خواهد آمد به دل دادم ندا غافل مشو تو که آن زیبا نگارم خواهد آمد به هر جایی رود آن مه نثارم همیشه تار میگردد نگارم خدایا این شب ظلمت کی شودصبح به وقتش موعد سبز بشارت خواهد آمد دلا تا کی بسوزی تا بیاید بخوان از دل دعایی،خواهد آمد انیس دل شده نامش که نیکوست همان‌شاهی که آخر خواهد آمد نمیدانم دل شوریده ام را میخرد او خدا داند! ولی او خواهد آمد دلم تنگ است برای او که تنهاست شنیدم با سپاهی از شهیدان خواهد آمد به هر کس میرسم پرسم نشانش گمان دارم امامم خواهد آمد شب سرد زمستان طی شود،لیک نگارم در بهاران خواهد آمد روان چون‌رود شود اشک از دو دیده ببینم آن نگارم خواهد آمد خدایا میشود او را ببینم ونمیرم😔 به دل دارم امید که خواهد آمد شود نامش طنین انداز بر هر کوی و برزن دارم که شاه عالم خواهد آمد همه از جن و انس حیران ز رویش تمام عالمین بسته به مویش خداوندا کمک کن تا نمیرم که در جمع محبینش نشینم... غزل چشمت شود روشن ز نورش مخور غصه که نزدیک است ظهورش❤️
1_9251953.mp3
3.78M
رسیدم آقا به آخر ، چرا نمیکنی باور😔 تویی تو همه کسم نفسم ، آقا... چی بودم آقا جز بار اضافی... نگات برای من ، همینه کافی الهی من فدات که بدی هامو با خوبیات کردی تلافی... @SALAMbarEbrahimm
❤️ 🌸شهید ابراهیم هادی🌸 نزدیک ارتفاعات بودیم. با رضا گودینی و جواد افراسیابی و بقیه به سرعت می دویدم. یکدفعه یک جیپ عراقی از پشت تپه خارج شد و به سمت ما آمد! فرصت تصمیم گیری نداشتیم. به سمت جیپ شلیک کردیم. لحظاتی بعد بالای سر جنازه های عراقی رفتیم. دو افسر عراقی کشته شده بودند. یکی از آنها هم تیر خورده بود. اما هنوز زنده بود. خواستم با شلیک گلوله ای او را بزنم. اما ابراهیم هادی مانع شد. با تعجب گفت: «چه می کنی؟!» بعد ادامه داد او الان اسیر است. ما حق کشتن او را نداریم. بعد هم کار عجیبی کرد! شنیده بودم ابراهیم قهرمان کشتی بوده و بدنش خیلی قوی است اما نمی دانستم تا این حد! سرباز عراقی را روی دوش خود قرار داد. بعد به همراه هم از کوهستان عبور کردیم. در راه زخمهای او را بست. اسیر عراقی موقع نماز صبح با ما نماز جماعت خواند. بعد شروع به صحبت کرد: «من ابوجعفر بی سیم چی قرارگاه لشگر چهارم عراق، شیعه و ساکن کربلا هستم و ...» صبح به گیلان غرب رسیدیم. چند روزی ابوجعفر پیش ما بود. ابراهیم مانند یک دوست با او برخورد می کرد. با ما هم غذا بود و ... بعد هم او را بردند. فراموش نمی کنم. ابوجعفر گریه می کرد. می گفت: «خواهش می کنم مرا نبرید! می خواهم بمانم و کنار شما با بعثی ها بجنگم!» مدتی بعد از فرماندهی سپاه آمدند و از ابراهیم تشکر کردند. اطلاعاتی که این اسیر عراقی به آنها داده بود بسیار با ارزشمند و مهم بود. سال بعد خبر رسید که بچه ها ابوجعفر را در تیپ بدر دیده اند. او همراه تعدادی دیگر از اسرا به جبهه آمده بود تا با بعثی ها بجنگند! بعد از عملیات به سمت مقر تیپ بدر رفتیم. گفتم، اگر شد ابوجعفر را به گروه خودمان بیاوریم. قبل از ورود به مقر عکس شهدا را به روی دیوار نگاه می کردیم. دقایقی بعد قبل از اینکه وارد ساختمان شویم برگشتیم! در میان تصاویر شهدای آخرین عملیات، ابوجعفر را دیدم. او هم به جرگه شهدای گمنام پیوسته بود... @SALAMbarEbrahimm