#تلنگر
برای تــوبــه
امــروز و فـــردا نکـن‼️
🔴از کجا معلـــوم
این نَفَسی که الان میکشــی
جزو نَفَســهایِ آخر نباشه ⁉️
خیلیا بےخیال بودن و
یهو غافلگیــر شدن...😔
5.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
🔴تقدیم به تمام شهدای جنگ تحمیلی و مدافعان حرم...
#دلم_هوای_شهدا_کرده😔
#کوتاه_ولی_زیبا👌
@SALAMbarEbrahimm
+دیگه سفارش نکنما
_از بر شدم مامان😌
+بازم بگو دلم اروم شه
_سعی کنم تیر نخورم🙄
+دیگه؟
_اگه خوردم شهید نشم😬
+دیگه؟
_اگه شدم پلاکم رو گم نکنم😬
+دیگه؟
_اگه کردم زیر افتاب نمونم☹️
+دست علی به همرات
#مادرانِ_دلواپس😔
#شهداشرمنده_ایم😭
التلاوة_الإعجازيه_ الخالده_والن.mp3
12.2M
شبتون آروم با نوای #قرآن که آرامش بخش دلهاست ❤️
❣️عاشقانه اے به سبک شهـــدا❣️
#مرد_کچل...
زمستون که شد...
واسه اینکه فضای خونه گرم بمونه...
جلو ایوونو پلاستیک کشید...
شبا میشِستم کنار پنجره و...
گوشه ی پلاستیکو ميزدم بالا و...
زل ميزدم به خيابون...
تا ببینم كی ماشینش پیدا میشه...❤️
خانه مون سر ۴راه بود...
واسه همین از هر طرفی که میومد میدیدمش...
ماشینشو که میدیدم...
سریع پا میشدم و...
خودمو سرگرم کاری نشون میدادم...
تا مثلا نفهمه این همه چشم براش بودم...💕
یه بار که حواسم نبود...
همون جوری رو به پنجره ماتم برده بود...
یهو از پشت سر صداشو شنیدم که گفت...
"بابا این در و پنجره ها هم شکلتو یاد گرفتن...
بس که نشستی اونجا..."
خودشم یه کارایی میکرد...
که فاصله ی بینمون کمتر شه...💕
یه روز صبح که از خواب پاشدم...
چشامو که وا کردم...
دیدم یه مرد غریبه...
با کله ی کچل...!
نشسته بالا سرم و زل زده بهم...
اولش ترسیدم...
ولی بعد دیدم عههه...
این که آقا مِهدیه...❤️
موهاشو با نمره ی هشت زده بود...
پرسید...
"چطور شدم و زد زیر خنده...😁
خنده هاش مخصوص خودش بود...❤️
لب زیریش اول کمی به یه طرف متمایل میشد...
بعد لب بالا...
با هم باز میشدند...
خیلی قشنگ بود خندیدنش...❤️
نمیدونستم چه توقعی باید از زندگی داشته باشم...
(همسر شهید مهدی زین الدین)
@SALAMbarEbrahimm
#تلنگر
❌میدان میـن ...!
دنیاے ما زمینے ها هم
این روزها میدان مین شدهاست❗️
اما رهآورد این میدان ،
نہ شـهادت است و نہ جانبازے❗️
👈اینجا غفلت کنے
پا روے میـن و
ایمان و آبرو بر زمین...
🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃
#شهید_مدافع_حرم_حمید_سیاهکالی 🕊
🌸همیشه در حال بدو بدو بود و تکاپو بود
مخصوصا وقتی ایام #شهادت یا #ولادت ائمه میشد یا ماه محرم و ماه رمضان
#میگفتم بابا چرا اینقدر خودت رو #خسته میکنی یه کم #استراحت کن فقط #لبخند میزد،
همش تو راه کار و هیئت و مراسمات و بود ولی الان آرام آرام انگار که می دونست #زود میخواد بره به خاطر همین این دنیا همش #میدوید تا در دنیای #ابدی #آرام بگیره و با بهترینها آرامش بگیره
روایت از مادر شهید
یادش بخیر،
زمانی که بر سینه می زدیم و اشک می ریختیم و می گفتیم
" حسین حسین میگیم میریم ڪربلا "
و امروز به همان روز رسیدیم،
کربلا رفتن ما، مدیونِ همان ؛
" حسیـن حسیـن " گفتنهاست ..
🌹اقترب للناس حسابهم و هم فی غفله معرضون
☘روز حساب مردم نزدیک است اما آنان غافل و روی گردانند
📖انبیا؛۱۰