eitaa logo
کانال کمیل
6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
3.1هزار ویدیو
113 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
4_6012665764396401127.mp3
15.53M
راوی :سردار حاج محمد احمدیان روایت تکان دهنده سردار احمدیان از مقاومت غیرتمندانه یک شهید در تپه برهانی 🌺سه تا تپه هست ،دوتا تپه رو دشمن گرفته ،تپه وسط دست بچه های ماست ،یه تعداد آدم رو این تپه زنده هستن...تنها راه ارتباطی یه بی سیم هست.یه طرف حسین برهانی زیر آتش یه طرف هم حسین خرازی... دارن با هم صحبت میکنن.حسین خرازی میگه تا تاریکی هوا تپه رو نگه دارین ...حسین برهانی فریاد میزنه...آقای خرازی به همت قسم به غیرت قسم به مردانگی قسم به خداوندی خدا قسم تا زنده ام نمیزارم این تپه سقوط کنه...عزیز جعفری (فرمانده فعلی سپاه)میاد به خط بی سیم میگه آقای برهانی تا تاریکی هوا تپه رو نگه دارین ...حسین برهانی فریاد میزنه...آقای خرازی به همت قسم به غیرت قسم به مردانگی قسم به خداوندی خدا قسم تا زنده ام نمیزارم این تپه سقوط کنه..
⤴️ حاج حسین یکتا : شهدا وسط عملیات ولایت پذیری رو تمرین کردند ! و ما الان وسط معبریم؛ در یک پیچ مهـــم تاریخی ....
پنج شنبه است روزخوندن یه سوره ازقرآن روزخوندن یه فاتحه بر دلی که در زیرخاکه اموات چیزی زیادی ازمانمیخوان فقط به اوناسربزنیم یادی کنید ازدلایی که در زیرخاکه بایک صلوات وفاتحه
#عاشق_شهید_همت_بود. یکبار در جلسه خواهران بسیج، دیدم خواهران در یک طرف میز نشسته اند او هم همان طرف اما چند صندلی آن طرف تر نشسته است طوری که در #مقابل خواهران نباشد و چهره در چهره نباشند. می گفت: نمیخوام رودرروی #خانمها باشم. طوری مینشینم که عکس #شهید_همت هم در مقابلم باشه. حاج قاسم میگفت این شهید منو یاد حاج همت می انداخت. #شهید_محمدحسین_محمدخانی شادی روحش #صلوات
🌷یه روز من و حسن از خیابون عبور مى كرديم. کنار خیابون عده ای بساط میوه فروشی پهن کرده بودند. به میوه ها که نگاه کردم چشمم به جعبه های انگور افتاد. درشت و خوش رنگ بودند. به حسن گفتم: اجازه میدی کمی انگور بخرم؟ گفت: اگه دوست داری عیبی نداره بخر. 🌷من رفتم و قیمت انگورها رو پرسیدم. کمی گران به نظر می رسيد. از فروشنده نایلونی گرفتم، اما با خودم گفتم: بهتر است اول ببینم انگورش خوب است یا نه! یه دونه انگور گذاشتم توی دهنم. دیدم بی مزه است. گفتم: شاید این یکی اینطور بوده. چند دونه دیگه خوردم، وقتی دیدم انگورها تعریفی ندارن، نایلون رو گذاشتم سرجاش و اومدم پیش حسن. 🌷....به من گفت: پولشو دادی؟ گفتم: پول چی رو؟ گفت: پول اون چند دونه انگور رو که خوردی. همون جا بود که به خودم اومدم و از دقت و توجه او تشکر کردم. 🌹خاطره ای از زندگی سردار شهید حسن شوکت پور 📚 کتاب "کوله پشتی" به نقل از حدیث آرزومندی ص ٨٦
دل هوای روی ماه یار دارد جمعـه ها دل هوای دیدن دلدار دارد جمعـه ها روز جمعـه چشم در راهیم ما ای عاشقان یار با ما وعده دیدار دارد جمعـه ها اللّهم عجل لولیک الفرج ...
.... 🌷جلسه اولى كه اومدن خونمون خواستــگارى بهم گفت: تنها نیومدم.... مادرم حضرت (زهرا سلام الله علیها) همرام اومدن. من از كل اون جلسه فقط همين يه جمله شو يادمه. وقتی رفتن، من فقط گريه مى كردم. 🌷مادرم نگرانم بود و مدام می پرسید: مگه چی بهت گفت که اینجوری گریه مى كنى؟! گفتم: یادم نیســـت چی گفت! فقط یادمه که گفت: با مادرش حضرت زهـرا (س) اومده خواستگارى. جوابم مثبــــــتِ. تا اینو گفتم؛ خونوادمـــم زدن زیر گريه.... 🌷من اون شب واقعاً حضور حضرت زهرا (سلام الله عليها) رو حس مى كردم.... 🌷مدام ذکــــر بی بی رو لباش بود. مداح نبود ولی همیشه وسط هیئـت روضه حضرت زهرا (سلام الله علیها) مى خوند. ارادت قلبی سیّــد به حضرت باعث شد تا سرانجام مثل مادر پهلو شکسته ش با اصابت ترکش به پهلو به شهادت برسه. راوى: همسر شهيد سيد اسماعيل سیرت‌ نیا
گفت: بالاخره که میکنی.اینجوری نمی مونه نفس عمیقی کشیدم و گفتم: یاد آدما هیچوقت تمومی نداره با اینکه نیستن، با اینکه رفتن، ولی هیچ وقت شون تموم نمیشه گفت: ولی همین که نیستن کم کم همه چی تموم میشه گفتم: بعضی از آدما، تازه از نبودنشون میشه شادی روح پاک شهدا
#به_یاد_داداش_ابراهیم❤️ در جوار بارگاه ملکوتی اقا علی بن موسی الرضا (ع) 🌹ارسالی شما
هدایت شده از سلام برابراهیم
1_31053948.mp3
3.24M
چقدر غمگینه غروبای جمعه😔 سینه ها سنگینه غروبای جمعه😭 پیشنهادویژه دانلود👌 @SALAMbarEbrahimm
✍️| | اي خواهران عزيزم حجاب و عفٺ و پاڪدامني را سرلوحہ زندگي خود قرار دهيد و هميشہ فاطمہ وار و زينب گونه زندگے و مبارزه ڪنيد. 🌷شهــید محمد جوادی نژاد🌷 
💢 باران شدت گرفته بود ... بیرون از سنگر را نگاه می‌کردم، ناگهان چیزی در میان باران توجه مرا به خودش جلب کرد ، دقت که ڪردم دیـدم یک نفر در حال نماز خواندن است ! زیر بـاران ؟!!! با دقت بیشتری که نگاه کردم از تعجب دهانم باز مانده بود مصطفـــی بود ... کہ زیر باران داشت نماز می‌خواند !! بعد ها ازش پرسیدم که چرا زیر باران نمـاز می‌خواندی ؟! گفت: می‌خواهم خودم را برای خدا لوس کنم !! ✍ ‌راوی : همرزم شهید @SALAMbarEbrahimm