کانال کمیل
وقتی نگــاهت پر از دنیا شد 🌱 #ابــراهیم را که مرور میکنی بهم میریزی در خودت ... و #یوســف را که
یوسف با حالت بغض گفت:
میدونی اون شهیدی که موقع #شهادت تنش پاره پاره میشه یعنی خدا خیلی عاشقشه 💕
یوسف
شاه رگش پاره شد...
دست چپش، پهلوی چپش...
وقتِ شهادت #یازهرایی گفت و رفت...😔
#شهید_یوسف_فدایی_نژاد🍃
شهادت ۱۳۹۰ ارتفاعات جاسوسان
در درگیری با گروهک تروریستی پژاک
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
کانال کمیل
یوسف با حالت بغض گفت: میدونی اون شهیدی که موقع #شهادت تنش پاره پاره میشه یعنی خدا خیلی عاشقشه 💕 یوس
6.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۲۲بهمن سالروز شهادت ابراهیم هادی و دلاوران کانال کمیل کسانی که بدون چشم داشت برای حفظ انقلاب حماسه ها آفریدند!
#فاصله_توبه_تا_شهادت
🌷شب عملیات رمضان من آر.پى.جی زن بودم و دو کمک آر.پى.جی زن داشتم، یک سرباز و یک بسیجی، در دل شب سیاهی ها را می شکافتیم و به سمت محل از پیش تعیین شده به پیش می رفتیم. در آن میان برادرِ بسیجی آهسته در گوشم گفت: حاج آقا، هیچ می دونستی این دوستمون اصلاً نماز نمی خونه؟
🌷....با لحن ملایمی از آن برادر سرباز پرسیدم: این درسته که شما نماز نمی خوانی؟ گفت: بله. گفتم: چرا؟ گفت: من اصلاً بلد نیستم نماز بخوانم! گفتم: اگر در این عملیات شهید بشوی در پیشگاه خدا چه جوابی درباره نماز خواهی داشت؟ گفت: بله، این حرف درستی است. گفتم: الان که دیگه وقتی برای این کارها نداریم، تو الان....
🌷....تو الان توبه کن و تصمیم بگیر که بعد از این عملیات حتماً نماز خواندن را یاد بگیری و این واجب الهی را انجام بدهی و نمازهای نخوانده ات را هم قضا کنی. گفت: حتماً بعد از عملیات این کار را خواهم کرد.
🌷بعد از رد و بدل شدن این صحبت ها درگیری شروع شد و باران تیر و ترکش از هر سو بارید و ما به سمت نقطه از پیش تعیین شده همچنان در حال حرکت بودیم. دیدم آن برادر سرباز از ما عقب مانده است، کمک دیگرم را فرستادم ببیند چه اتفاقی افتاده است. برگشت و گفت: می گه چیزیم نیست، حالم خوبه، شما برید من خودم را به شما می رسونم.
🌷کمی که جلوتر رفتیم؛ دیدیم خبری نشد. وقتی دوباره از او خبر گرفتم متوجه شدم که ترکش خمپاره به سرش اصابت کرده بود، چند قدم راه آمده و بعد به شهادت رسیده است. فاصله میان توبه و تحول او تا پذیرفته شدن و شهادتش چند گام صدق، بیشتر نبود.
راوی: روحانی آزاده حجت الاسلام نریمی سا
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🔸أَسْتَغْفِرُكَ مِنْ كُلِّ لَذَّةٍ بِغَيْرِ ذِكْرِكَ و مِنْ كُلِّ رَاحَةٍ بِغَيْرِ أُنْسِكَ وَ مِنْ كُلِّ سُرُورٍ بِغَيْرِ قُرْبِكَ وَ مِنْ كُلِّ شُغْلٍ بِغَيْرِ طَاعَتِكَ َ
.
از هر لذتى جز #لذت_تو
و از هر آسايشى جز #همدمى_با_تو
و از هر شادمانى به غير #قرب_تو
و از هر شغلى جز #طاعت_تو
پوزش مى جويم
#مناجات_الذاکرین
.
🔹سَرِ به سنگ خورده را
در آغوش بِکش ...
ارحم فی هذه الدنیا غربتی ...
🌹شهید #عماد_مغنیه🌹
زنم تو ماشین جاموند!
@salambarebrahimm
یکی از دوستان لبنانیم که با شهید عماد مغنیه همرزم و دوست قدیمی بوده، خاطره جالبی از عماد تعریف کرد که خیلی برام قشنگ اومد. می گفت:
سال 1364 بود که با عماد در تهران زندگی می کردیم. خانه ای در زیر پل حافظ داشتیم. محل کارمان هم پادگان امام حسین (ع) (بالای فلکه چهارم تهرانپارس – دانشگاه امام حسین (ع) فعلی) بود که تعدادی نیروهای لبنانی را آموزش می دادیم.
عصر یکی از روزها، سوار بر ماشین پیکانم داشتم از در پادگان خارج می شدم که عماد را دیدم. قدم زنان داشت به طرف بیرون پادگان می رفت. ایستادم و با او سلام و احوال پرسی کردم. پرسید که به خانه می روم؟ وقتی جواب مثبت دادم، سوار شد تا با هم برویم.
در راه درباره وضعیت آموزش نیروها حرف می زدیم. نزدیکی میدان امام حسین (ع) بودیم و صحبتمون گل انداخته بود. یک دفعه عماد مکثی کرد و با تعجب گفت:
- ای وای ... من صبح با ماشین رفتم پادگان.
زدم زیر خنده. صبح با ماشین رفته پادگان و یادش رفته بود. ناگهان داد زد:
- نگه دار ... نگه دار ...
گفتم: "خب مسئله ای نیست که. ماشینت توی پارکینگ پادگانه. فردا صبح هم با هم میریم اون جا."
که گفت: "نه. نه. زود وایسا ... باید سریع برگردم پادگان."
با تعجب پرسیدم: "مگه چیز توی ماشین جا گذاشتی که باید بری بیاری؟"
خنده ای کرد و گفت:
- آره. من صبح با زنم رفتم پادگان. به اون گفتم توی ماشین بمون، من الان برمی گردم. توی پادگان که رفتم، اون قدر سرم شلوغ شد که اصلا یادم رفت زنم دم در منتظرمه."
بدجور خنده ام گرفت. زنش از صبح تا غروب توی ماشین مونده بود. وقتی وایسادم، گفت:
- نخند ... خب یادم رفت با اون رفته بودم پادگان.
و یک ماشین دربست گرفت تا بره پادگان و زن و ماشینش رو بیاره.
منبع: روای حمید داوود آبادی📚
#شهید_عماد_مغینه
11.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید عماد مغنیه کیست؟
شهید عماد فایز مغنیه معروف به حاج رضوان از فرماندهان نظامی حزبالله لبنان بود که در ۲۳بهمن ۱۳۸۶ در انفجاری در دمشق ترور شد. مردی که صهیونیستها از ترسش خواب نداشتند