سلام بر ابراهیم(ج اول)_7.mp3
19.78M
📚کتاب صوتی #سلام_برابراهیم
🌷قسمت 7⃣
🌹پیشنهاد دانلود 👌
▪️ @SALAMbarEbrahimm ▪️
کانال کمیل
⬇️ #نه_دنیا_داره_نه_آخرت ⬇️ @salambarebrahimm بعضیها هم دنیارو دارن هم آخرتو. بعضیها دنیارو دارن
⬇️ #آرامش_دل ⬇️
@salambarebrahimm
💠بچه تا مادرشو میبینه آروم میشه، چون مادر ازش مواظبت میکنه و بهش محبت میکنه و نمی ذاره کسی اذیتش کنه. ا
اما همین بچه وقتی بزرگ میشه کم کم دچار استرس میشه، دیگه آرامش نداره. علتش اینه که دیگه مادری در کار نیست یا اگه هم هست نمی تونه مشکلاتشو حل کنه.
مشکلات اون قدر بزرگ و جدی شدن که از دست پدر و مادر و بقیه آدمها کاری ساخته نیست.
این جا فقط خدا میتونه به داد ما برسه.
خودش میگه یادم کنید آروم میشید.
🔻أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
🔻بدانید که با یاد خدا دلها آرام میگیرد
📔بخشی از آیه ۲۸ رعد
#خودمونی_های_قرآنی
💠 #دوست_شهید_دارید؟!
◀ دوست شهید
🌷 در موسسه یاد گرفته بودیم که هر کداممان حداقل با یک شهید دوست❤باشیم.
🌷 دوست من شهید نور محمدی بود و دوست محسن، عمویش.
قبر این دوشهید نزدیک هم بود و هر موقع با هم می رفتیم گلزار شهدای نجف آباد، مسابقه می گذاشتیم.
🌷 عقیده داشتیم هر کی زودتر برسد، حاجتش روا می شود.
محسن همیشه زودتر می رسید. آخرش هم زودتر حاجت روا شد.
#شهید_محسن_حججی🌷
#تكيه_بر_آر_پى_جى
🌷همراه بچه هاى گروه تفحص لشكر عاشورا، در منطقه فكّه، همانجايى كه روزى در بهار سال ٦٢ عمليات والفجر يك انجام شده بود، خاكريزها و شيارها مى گشتيم تا شهيدان بر جاى مانده را بياييم، روى يكى از خاكريزها با صحنه جالب و باور نكردنى ى رو به رو شديم.
🌷بسيجىِ آر.پى جى.زن، روى زانون نشسته بود تا تانك رو به رويش را بزند، ولى بلافاصله پس از شليك موشك گلوله تك تيراندازان عراقى پيشانى اش را شكافته و او كه رو به جلو افتاده بود، در همان حال لوله آر.پى.جى به صورت عمود بر زمين مانده و بدن او متكى بر آر پى جى، به حالت نيمه سجده روى خاكريز مانده بود، آرام و آهسته، استخوانهايش را جمع كرديم و اندام مطهرش را با خود آورديم.
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#تجربه_عملی_امر_به_معروف
🍃لبنان به عروس خاورمیانه معروفه ، انواع و اقسام فساد هم توش هست ، امام موسی صدر رهبر شیعیان لبنان که خیلی تو مردم محبوب بود یه روز کاملا ناگهانی وارد یک کاباره شد ، همه مشغول میگساری بودند ، یدفه همه تا او را دیدند دست و پای خودشون و گم کردند اما در میان تعجب همه سید هم پشت میز میکده نشست و به خدمتکار گفت برای من هم مشروب خوب بیاورید ، سکوتی به آنجا حاکم شد اما او شوخی نمیکرد و جدی گفت پس چرا وایسادی ؟ خدمتکار رفت با حالت شرمندگی یه پیاله مشروب آورد گذاشت جلوی سید ، همه با تعجب بهش نگاه میکردن که چی میشه که ناگهان سید یه تیکه جگر از گوشه عبایش دراورد و انداخت تو لیوان مشروب ، و به صحبت با جوانها ادامه داد ، بعد مدت خیلی کمی جگر بسیار کوچک شده بود و انگار تو مشروب حل شده بود ، ناگهان سید برنامه اصلیشو شروع کرد ، و گفت رفقا اسلام برا همین میگه مشروب نخورید ، ببینید این مشروب با این تیکه جگر چی کار کرد ، دقیقا همین ضرر رو به بدنتون میزنه ...
🍃او همیشه این مدلی نهی از منکر میکرد ، البته این مدل نهی از منکر خیلی هنر میخواست و هزینه داشت و ممکن بود مورد تهمت ها واقع بشی اما او میدونست تو جایی که سبک زندگی ها کاملا غربی شده باید یکمی با جوانها همراه شد بعد حرف اصلیتو بزنی ، این جوری بود که همه بهش میگفتن مسیح لبنان و بزرگ و کوچیک مریدش بودن...
📚به نقل از حجت الاسلام زائری
5b92bf410038b77c9866866c_8222760273343605328.mp3
6.96M
@salambarebrahimm
ای دل بارونی،بی سر و سامونی
نداری بال شهادت خودتم میدونی
#شهادت
برای شادی روح شهدا #صلوات
#خاطرات_شهدا
(اخلاص)
همه لباس مخصوص جبهه پوشیده بودند به جز علیرضا .
بہ سختی در میان جمعیت پیداش کردم .
گفتم : « علیرضا چرا لباس نپوشیدی ؟! مگه نمیخوای بری جبهه ؟!»
گفت : « من به خاطر خدا به جبهه میرم .
دوست ندارم کسی منو در این لباس ببینه و بگه پسر فلانی هم رزمنده ست ؛
نمیخوام کارم برای دیگران باشه ،
میخوام فقط برای خدا به جبهه برم ...»
#شهید_علیرضا_نکونام
به یاد رشادتها و جانفشانیهای بیریا و خالصانه شهدا ...
حاج حسین یکتا:
از شخصیتهای آمریکایی کسی در تراز #حاج_قاسم_سلیمانی نیست تا مقابله به مثلی شود. برای #انتقام_سخت باید آرمان حاج قاسم محقق شود:
- خروج آمریکا از منطقه
- نابودی دولت غاصب اسرائیل
عملیات شهید سلیمانی #سیلی محکمی بود بر هیمنه پوشالی آمریکا اما آغازی بود برای تحقق آرمان حاج قاسم. انتقام حاج قاسم یک پروژه نیست، یک پروسه است. سپاه این پروسه را شروع کرد؛ ادامه آن را دلبستگان مقاومت دنبال خواهند کرد و تا رسیدن به اهداف حاج قاسم از پای نخواهند نشست.
هیچ وقت نگفت #ریشت را تیغ نزن،
#آهنگ گوش نکن،
یا شلوار پاره نپوش ...! اگر با او میگشتی #نماز اول وقتخوان میشدی، ناخودآگاه؛
بدون این که یک کلمه به تو بگوید،
#غیبت نمیکردی.
هر وقت قرار بود ببینمش از روز قبل ریشهایم را #تیغ نمیزدم،
و لباس #سنگین میپوشیدم ...
بس که حضورش #موثر بود👌
📚 عمار حلب
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#یادش_باصلوات
به ابراهیم هادی بسیار علاقه داشت. خاطراتش را برای دوستان تعریف میکرد.
بارها کتاب سلام بر ابراهیم را خریده و به دیگران هدیه میداد.
در صفحه اول می نوشت: وقف در گردش. پس از مطالعه در اختیار دیگران قرار دهید.
شهید سید مصطفی صدر زاده فرمانده گردان عمار لشکرفاطمیون، ابراهیم هادی را الگوی خودش قرار داد و حتی نام جهادیش را سید ابراهیم نهاد.
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#سفر_به_كانى_مانگا
🌷آنها كه رفته اند، مى دانند كانى مانگا چه شيب و ارتفاعى دارد. عمليات والفجر چهار آنجا انجام شد و نيروهاى ما مدتى روى آن مستقر بودند.
🌷اواسط سال ٧١ بود كه براى آوردن پيكر شهدايى كه در منطقه جا مانده بودند به آنجا رفتيم. صبح زود كه شروع كرديم به صعود، ظهر بود كه در اوج خستگى و هن و هن كنان به نزديك قله رسيديم. لختى نشستيم تا نفسى تازه كنيم. هنوز بدنم را روى سنگ ها رها نكرده بودم كه در چند مترى خودمان در سراشيبى تند قله كانى مانگا، متوجه پيكر شهيدى شدم كه دمرو به كوه چسبيده بود رفتيم كه براى آغاز پيكر او را برداريم. نزديك كه شديم، ماتمان برد.
🌷شهيد كفش هاى طبى مخصوص افراد معلول را به پا داشت كه با ميله هاى مخصوص به كمرشان بسته مى شود. ما در زمان صلح، بدون هرگونه خطرى، از صبح تا ظهر طول كشيده بود تا خودمان را به آنجا برسانيم ولى او در اوج عمليات و جنگ، در زير آتش دوشكا و خمپاره هاى دشمن، مردانه و دلاورانه، خود را در شب عمليات تا آنجا بالا كشيده بود؛ كسى كه بدون شك راه رفتن به روى زمين عادى برايش خيلى مشكل بوده.
🌷متأسفانه هرچه گشتيم از پلاك يا كارت شناسايى اش خبرى نشد ولى آنجا محورى بود كه بچه هاى لشكر ١٤ امام حسين(عليه السلام) اصفهان عمليات كرده بودند. روزهاى بعد به يگانشان كه اطلاع داديم، سريع او را شناختند و گفتند: او نوجوانى بود كه پاهايش معلول بود ولى با اصرار زياد به عمليات آمد و شهيد شد و جنازه اش همان بالا ماند.
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
شب بود..
یکی داد میزد:
ساکت شو
ساکت شو
تو نمیتونی اشک منو در بیاری..
رفتم سمت صدا
دیدم یک نفر انگشت هایش قطع شده
این حرفها را
به دست خونیاش می گوید:
ساکت شو..!
ساکت شو..!
تو نمیتونی اشک منو در بیاری..