کانال کمیل
💠 یا زهرا (س) ▫️قسمت اول _خیلی سخت بود . حساب و کتاب خیلی دقیق ادامه داشت . ثانیه به ثانیه را حسا
💠يازهرا (س)
🔆 در این آیه خداوند متعال می فرماید:
" سست نشوید و غمگین نباشید، شما اگر ایمان داشته باشید، برترین( گروه انسان ها) هستید. "
🔅 نکته دیگری که آنجا شاهد بودم، انبوه کسانی بود که زندگی دنیایی خود را تباه کرده بودند، آن هم فقط به خاطر دوری از انجام دستورات خداوند ❗️
🔅جوان گفت :
" آنچه حضرت حق از طریق معصومین برای شما فرستاده است، در درجه اول ، زندگی دنیایی شما را آباد می کند و بعد آخرت را می سازد.
▫️مثلا" به من گفتند: " اگر آن رابطه پیامکی با نامحرم را ادامه می دادی، گناه بزرگی در نامه عملت ثبت می شد و زندگی دنیایی تو را تحت الشعاع قرار می داد.
🔅در همین حین متوجه شدم که یک خانم با شخصیت و نورانی پشت سر من، البته کمی با فاصله ایستاده اند❗️
از احترامی که بقیه به ایشان گذاشتند متوجه شدم که مادر ما #حضرت_فاطمه_زهرا (سلام الله علیها) هستند.😭
🔅 وقتی صفحات آخر کتاب اعمال من بررسی می شد و خطا و اشتباهی در آن مشاهده می شد، خانم روی خودش را برمی گرداند.😔
اما وقتی به عمل خوبی می رسیدیم، با لبخند رضایت ایشان همراه بود.🌷
🍃تمام توجه من به مادرم حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود. من در دنیا ارادت ویژه ای به بانوی دوعالم داشتم.
مرتب در ایام فاطمیه روضه خوانی داشتیم و سعی میکردم که همواره به یاد ایشان باشم.🌷
🔅 ناگفته نماند که جد مادری ما از علما و سادات بوده و ما نیز از اولاد حضرت زهرا ( سلام الله علیها) به حساب می آمدیم . حالا ایشان در کنار من حضور داشت و شاهد اعمال من بود.
🔅نه فقط ایشان که تمام معصومین را در آنجا مشاهده کردم❗️
برای یک شیعه خیلی سخت است که در زمان بررسی اعمال، امامان معصوم (علیهم السلام) در کنارش باشند و شاهد اشتباهات و گناهانش باشند.
🔅از اینکه برخی اعمال من، معصومین را ناراحت می کرد. می خواستم از خجالت آب شوم...😔
💔 خیلی ناراحت بودم. بسیاری از اعمال خوب من از بین رفته بود. چیز زیادی درکتاب اعمالم نمانده بود.
برای یک لحظه نگاهم به دنیا و به منزل خودمان افتاد.
🍃همسرم که ماه چهارم بارداری را می گذراند، بر سر سجاده نشسته بود و با چشمانی گریان، خدا را به حق حضرت زهرا( سلام الله علیها) قسم می داد که من بمانم.
🍃نگاهم به سمت دیگری رفت. داخل یک خانه در محله خود ما، دو کودک یتیم، خدا را قسم می دادند که من برگردم.
آن ها به خدا می گفتند:
" خدایا، ما نمی خواهیم دوباره یتیم شویم. "
🌷این را بگویم که خدا توفیق داد که هزینه های این دو کودک یتیم را می دادم و سعی می کردم برای آن ها پدری کنم. آن ها از ماجرای عمل خبر داشتند و همینطور با گریه از خدا می خواستند که زنده بمانم.
😔به جوانی که پشت میز بود گفتم:
"دستم خالی است. نمی شود کاری کنی که من برگردم؟ نمی شود از مادرمان حضرت زهرا (سلام الله علیها) بخواهی که مرا شفاعت کند.
شاید اجازه دهند تا من برگردم و حق الناس را جبران کنم. یا کارهای خطای گذشته را اصلاح کنم.
جوابش منفی بود. اما باز اصرار کردم. گفتم از مادرمان حضرت زهرا(سلام الله علیها) بخواه که مرا شفاعت کنند...💔
🍃لحظاتی بعد، جوان پشت میز نگاهی به من کرد و گفت: " به خاطر اشک های این #کودکان_یتیم و به خاطر دعاهای #همسرت و #دختری که در راه داری و #دعای_پدر_و_مادرت، #حضرت_زهرا ( سلام الله علیها) شما را شفاعت نمود تا برگردی.🍃
🔅 به محض اینکه به من گفته شد:"برگرد" یکباره دیدم که زیر پای من خالی شد❗️
تلویزیون های سیاه و سفید قدیمی وقتی خاموش می شد، حالت خاصی داشت، چند لحظه طول می کشید تا تصویر محو شود...
🔅مثل همان حالت پیش آمد و من یکباره رها شدم...
📚سه دقیقه در قیامت ص 69 و 70
#کتابی_که_پیشنهادمیشه_حتما_بخونید
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃