eitaa logo
کانال کمیل 🇮🇷
6.4هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
3.6هزار ویدیو
123 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
به خاطر بسپاریم: جاده‌ای که به #کربلا می رسد، از سنگرهای #دفاع_مقدس می گذرد.. و قدم بعدی، #قدس است إن‌شاءالله.. که امام روح‌ ‌الله (ره) فرمودند بهر #آزادی قدس از کربلا باید گذشت..
جهاد در راه خدا خستگی ندارد و این را از لبخندت می‌توان فهمید ...
مردان کوچک ولی شجاع ... #نوجوانان #بیسیم_چی #دفاع_مقدس
_بیمارستان از مجروحین پر شده بود… حال یکی خیلی بد بود… رگ هایش پاره پاره شده بود و خونریزی شدیدی داشت… . _وقتی دکتر مجروح را دید به من گفت بیاورمش اتاق عمل!!!دکتر اشاره کرد را در بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم!! . _مجروح که چند دقیقه ای بود که به هوش امده بود... گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده و گفت: من دارم میروم تا تو چادرت را در نیاوری…😞 ما برای این چادر میرویم!!😊 چادرم در مشتش بود که شد…😓😔 _از ان زمان به بعد در بدترین و سخت شرایط هم چادرم را کنار نگذاشتم....😭😌 ✨ @SALAMbarEbrahimm (راویی خانم موسوی یکی از پرستاران )
8.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اقدام قهرمانانه یک تخریبچی در عملیات والفجر ۸
به نظرم این عکس عجیب ترین عکس سالهای جنگه، مادری که تا میتونسته خودشو بالا کشیده و فرزندی که بدن و تعادلش اجازه نمیده که از این خم تر بشه. تمام این سختی ها فقط برای یک آغوش؟! البته اگه آغوش آخر بوده، خیلی می ارزیده...
7.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂باشد حرام شیر حلالی که خورده ام روزی اگر ساده ز خون شما بگذرم..
💔بیمارستان از مجروحین پر شده بود… حال یکی خیلی بد بود… رگ هایش پاره پاره شده بود و خونریزی شدیدی داشت…😞 . وقتی دکتر مجروح را دید به من گفت بیاورمش اتاق عمل!!!دکتر اشاره کرد را در بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم!! . مجروح که چند دقیقه ای بود که به هوش امده بود... گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده و گفت: من دارم میروم تا تو چادرت را در نیاوری…😞 ما برای این چادر میرویم!! چادرم در مشتش بود که شد…😓😔 _از ان زمان به بعد در بدترین و سخت شرایط هم چادرم را کنار نگذاشتم....💔 (راویی خانم موسوی یکی از پرستاران )
💔بیمارستان از مجروحین پر شده بود… حال یکی خیلی بد بود… رگ هایش پاره پاره شده بود و خونریزی شدیدی داشت…😞 . وقتی دکتر مجروح را دید به من گفت بیاورمش اتاق عمل!!!دکتر اشاره کرد را در بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم!! . مجروح که چند دقیقه ای بود که به هوش امده بود... گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده و گفت: من دارم میروم تا تو چادرت را در نیاوری…😞 ما برای این چادر میرویم!! چادرم در مشتش بود که شد…😓😔 _از ان زمان به بعد در بدترین و سخت شرایط هم چادرم را کنار نگذاشتم....💔 (راویی خانم موسوی یکی از پرستاران )