هر وقت حمید اقا از هیئت برمیگشت من و مادرش میگفتیم کمتر سینه بزن...
سینه ات درد میگیره...
ولی به مامانش لبخند میزد و میگفت آخه مامان سینـه زنی خیلی خوبه...
بعد که میرفتیم منزل بـه من میگفتن شما نگو سینـه نزن!!!من بهت قول میدم این سینـه که برای اباعبدالله سینـه زدہ روی آتیش جهنم رو نمیبینه....
بعد شهادت وقتی رفتم معراج شهدا...تعجب کردم..آقا حمید دست ها و پاهاش و شکمش و سمت چپ صورتش پر بود از ترکش های ریز و درشت که باعث شدہ بود بـه شهادت برسه مثل حضرت عباس (ع ) ولی تنها جایی که سالم بود سینـه اش بود!!!!
وقتی دیدم یاد حرفش افتادم...دستم رو روی سینـه اش گذاشتم ببینم قلبش میزنه،،،ولی قفسـه سینـه اش سالم سالم بود در حالی که کل بدنش دچار جراحت های شدید بود.
اربا اربا بود.
#راوی_همسر_شهید
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی