#رسم_شیدایی
کردها به هرکسی برادر نمی گویند در زمانی که حاج احمد در منطقه بود، حدود سه هزار نفر از افراد گروه هاه کومله و دموکرات که فریب حرفهای ضد انقلاب را خورده بودند، خود را به حاج احمد تسلیم کردند. کاک احمد یک بار در جاده "دزلی" پیرمردی را سوار ماشین کرد، او را به جای خود بر صندلی جلوی ماشین نشاند و خودش پشت وانت نشست. حاج احمد بعد از قرار گرفتن در جریان مشکلات پیرمرد، تصمیم گرفت تا برای او و خانواده اش غذا و نفت ببرد به طوری که او از دزلی تا مله خورد که سه ساعت پیاده روی دارد، بدون ماشین در حالیکه دوگالن نفت نیز به همراه داشت،به منزل آن پیرمرد رفت تا آنها را خوشحال کند. در واقع حاج احمد، اسطورهای بی دلیل است. کردها به هرکسی برادر نمیگویند مگر این که مردانگی اش برایشان ثابت شده باشد، اما حاج احمد برای همه ما برادر احمد بود
#حاج_احمد_متوسلیان
#رسم_شیدایی
میخواستم بزرگ بشم. درس بخونم مهندس بشم. خاکمو آباد کنم. زن بگیرم. مادر و پدرمو ببرم کربلا. دخترمو بزرگ کنم و ببرمش پارک تو راه مدرسه با هم حرف بزنیم. خیلی کارا دوست داشتم انجام بدم...
خب نشد. باید میرفتم از مادرم،پدرم،خاکم ،ناموسم، دخترم ، دفاع کنم. رفتم که دروغ نباشه احترام کم نشه. همدیگرو درک کنیم. ریا از بین بره. دیگه توهین نباشه. محتاج کسی نباشیم ...
#شهید_کاظم_مهدیزاده
#رسم_شیدایی
یه روز یه ایرانیه تو عملیات آزادسازی سوسنگرد تنها مونده بود با لشکری از تکاوران و تانکهای بعثی! در میان نبرد پاهاش مجروح شد! با پای مجروح خودش شروع به راز و نیاز کرد: ای پای عزيزم، ای آنكه همه عُمر وزن مرا تحمل کردهای، و مرا از كوهها و بيابانها و راه های دور گذراندهای، ای پای چابک و توانا، که در همه مسابقات مرا پيروز كردهای، اكنون که ساعت آخر حيات من است، از تو میخواهم كه با جراحت و درد مدارا كنی، مثل هميشه چابک و توانا باشی، و مرا در صحنه نبرد ذليل و خوار نكنی." و به خون خود نهيب زد: "آرام باش، اين چنين به خارج جاری مشو، من اكنون با تو كار دارم و می خواهم که به وظيفه ات درست عمل كنی!"به نبرد ادامه داد و حماسهای خلق کرد که زبانزد خاص و عام شد! تک و تنها یک لشکر از تانکها، زره پوشها و تکاوران بعثی را مجبور به عقب نشینی کرد! اون شخص کسی نبود جز
"شهید دکتر مصطفی چمران"
📚ریشوهای با ریشه
#شهید_چمران