🍃حالا که برگشته بود نه تنها مدال افتخار آماده نکرده بودند که احضاریه برایش آمده بود. قاسم فرزند حسن را خواسته بودند دادگاه ، به جرم ورود بدون هماهنگی و عملیات برون مرزی .
جوابی که داده بود، سیستم قضایی نیروهای مسلح را قانع کرده بود: "نمیتوانستم صبر کنم هماهنگی نظامی انجام شود، ممکن بود بچه ها را بکشند یا منتقلشان کنند جایی که دیگر دستمان بهشان نمی رسید."
✨ راوی حجتالاسلام عسکری امام جمعه رفسنجان
📚 #سلیمانیعزیز
🍃خیلی هنر کنیم، نصفِ شب دل از رختخواب می کنیم؛ آن هم اگر خسته و کوفته نباشیم؛ ✨اما حاجی مثل ما نبود. روز، درگیر مبارزه با اشرار شرق بود ، دل شب هم بلند می شد. از آخر شب که وقت استراحت بود تا اذان صبح چند بار بیدار می شد. دو رکعت #نافله_شب می خواند و می خوابید. دوباره بلند میشد وضو می گرفت، دو رکعت نماز می خواند و می خوابید. یازده رکعت را یک جا نمی خواند، بخش بخش میکرد مثل پیامبر(ص)که نیمه های شب چندین بار برای نماز از خواب برمی خواست.
🌷راوی حجت الاسلام عسکری امام جمعه رفسنجان
📚🕊 #سلیمانیعزیز
🍃امنیت منطقه که سپرده شد به فرمانده #سلیمانی ، حساب کار دست اشرار آمد ، خیلی هایشان آمدند زیر پرچم جمهوری اسلامی . مانده بود باندی که سرکرده شان خیلی قلدر بود ، حدود چهل پنجاه نفر برایش کار می کردند . می خواستند با خرابکاری هایشان جاده ها را ناامن کنند به اسم جمهوری اسلامی . نه ژاندارمری حریفشان شده بود ، نه بچه های کمیته . فکر می کردند این بار هم مثل دفعه های قبل چند نفر را سر می برند ، بقیه هم عقب نشینی می کنند . اما حاجی آدمی نبود که کم بیاورد.
هفت شبانه روز نقطه به نقطه ی روستا را گشتیم تا گیرشان آوردیم . وقتی دیدند از آسمان و زمین محاصره شده اند ، چادر زن هایشان را پوشیدند و فرار کردند . ما خیال عقب نشینی نداشتیم ، دو روز درگیر بودیم . آخر سر خودش داوطلب شد تسلیم شود . پنج پاسدار گروگان گذاشتیم تا بیاید کرمان با حاج قاسم صحبت کند .
نمی دانم در اتاق جلسات چه گذشت که طرف وقتی آمد بیرون ، زار زار گریه می کرد . پرسیدم :« چیزی شده ؟ اتفاقی افتاده ؟» ، گفت :« ابهت این مرد من رو گرفته . بزارید اگر کشته می شم به دست این مرد کشته بشم که افتخاری برام باشه.»
✨حاجی این بار از در رأفت وارد شد و طرف را تامین داد . کارهایش که راست و ریس شد ، فرستادش مشهد ، می خواست امام رضا (ع) واسطه شود برای پذیرش توبه آن بنده خدا . در این مدت ، هم برای روستایشان تلمبه آب برد هم زمین کشاورزی بهشان داد . مشهدی وقتی برگشت ، چسبید به کار و کشاورزی . دیگر پاک شده بود مثل طفلی که تازه از مادر زاده می شود .
راوی : ابراهیم شهریاری
📚 #سلیمانیعزیز...🕊
کانال کمیل
🍃امنیت منطقه که سپرده شد به فرمانده #سلیمانی ، حساب کار دست اشرار آمد ، خیلی هایشان آمدند زیر پرچم ج
✨دو ابزاری که باید جزو بار همراه همه ی رزمنده ها باشه...
📚 #سلیمانیعزیز..🕊
#حاج_قاسم