💠مادر شهید اکبري تعريف مي کرد:
🔰چهارشنبه خواب امید رو دیدم دنبال تدارك یه مراسم بزرگ بود گفتم چه خبره؟ گفت همین چند روز یه مهمون خيلي عزيز داريم.
#شهید_قاسم_سلیمانی
#شهید_امید_اکبری🌷
#شهید_حادثه_تروریستی_اتوبوس_سپاه
▪️@SALAMbarEbrahimm ▪️
میگفت:
یہ کارے کن من برم سپاه😢•>
بهش گفتم:
امید جان شما ماشاالله
برقکاری و فنیت خوبہ
چرا میخاے برے؟!🤔●•
گفت:
آخہ تو این لباس زودتر میشہ
بہ آرزوے شهادت رسید..🙃•|
#شهید_امید_اکبرے🦋
#شهادتآرزومہ
✍ پ ن ؛ این لباس واقعا باارزشه و یقین دارم لباس سربازی امام زمانِ💚
💔اما یادتون باشه آدم بی ارزش تو #هرلباسی میتونه باشه
پ اگه روزی با این این آدمای بی ارزش تو هرلباسی روبرو شدید دچار اشتباه نشید...
✨این روهم فراموش نکنید این آدما برای همیشه تواین لباس باقی نمیمونن !
اگه مثل لباست ارزشی باشی یا شهید میشی یا باعزت ادامه میدی
اما اگه بی ارزش باشی ، دزداین لباسی
یا باخفت رانده میشی یا باذلت ادامه میدی...😊
🍃بیخیالِ قضاوت و اضافات آدمای بی ارزش مراقب باش برخلاف رضایت #خدا کاری نکنی😉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حالا تو
مایه ے افتخارمی...❤️
#شهید_امید_اکبری
در آشپزخانه کار میکرد؛ یک روز در آشپزخانه دستش سوخت. سوختگی اش هم خیلی عمیق بود. بچه ها بهش گفتند: "امید! دیگه از فردا نمی خواد بیای آشپز خونه اذیت میشی آب میریزه رو زخمت بدتر میشه" یکی از رفقاش تعریف میکرد می گفت: تا این را بهش گفتم خنده ای کرد و گفت:«فدا سر حضرت رقیه!»
خیلی به حضرت رقیه سلام الله علیها ارادت داشت...
در روضه ها آتش گرفت و امید اکبری سوخت..
عمه بیا گمشده پیدا شده
کنج خرابه شبه یلدا شده
ورد زبونش تو ذاکری و مداحی بود...
#شهید_امید_اکبری
بعد از ظهر عاشورا پشت ترک موتورش بودم تو اصفهان رسیدیم به یه چهار راهِ خلوت...
پشت چراغ قرمز ایستاد بهش گفتم: امید چرا نمیری؟!
ماشینی که اطرافت نیست!
بهم گفت:
رد کردن چراغ خلاف قانونه و امام گفته رعایت نکردن قوانین راهنمایی رانندگی خلاف شرعه
پس اگه رد بشم گناهه داداش...
من شب تو هیئت اشک چشمم کم میشه...
#شهید_امید_اکبری🕊🌹
میگفت: یه کاری کن من برم سپاه!
بش گفتم: امید جان شما ماشالله برقکاری و فنی ت خوبه چرا میخای بری؟!
گفت: آخه تو این لباس زودتر میشه به آرزوی شهادت رسید...
#شهید_امید_اکبری🕊🌹