به خوابم آمد و گفت:
من به خواسته ی خودم که شهادت بود، رسیدم.
وقتی برای دومین بار با خانم شهربانو نوروزیان،
همسر شهید حاج محمد شالیکار،
هماهنگ کردم تا کارهای مربوط به کتاب را انجام دهیم، همان شب دوباره خواب او را دیدم.
انگار نه خواب بودم و نه بیدار.
آمد و گفت: کتاب رو بده ببینم چه کار کردی!
جزوه ی آماده شده ای را جلوی او گذاشتم. جزوه را برداشت و به چند صفحه اش نگاهی انداخت و با لحن تلخی پرسید:
از حضرت زینب چی نوشتی؟!
نگاه مبهوتم به چشم های نافذش گره خورده بود.
بعد از سکوت کوتاه زبان باز کردم و با شرمندگی گفتم: چیزی ننوشتم!
گفت: از مصیبت حضرت زینب سلام الله بنویس...
از خواب برخاستم.
ناخودآگاه می گریستم
و می گفتم: الله اکبر... الله اکبر...
📚به روایت نویسنده ی کتاب "خداحافظ دنیا" خاطرات مدافع حرم
#شهید_حاجمحمد_شالیکار🕊🌷