فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر کسی بی ادعاتر بود، بالاتر نشست
آبرومندند در درگاهِ تو افتادهها...
#شهید_محسن_حججی🌹
کانال کمیل
هر کسی بی ادعاتر بود، بالاتر نشست آبرومندند در درگاهِ تو افتادهها... #شهید_محسن_حججی🌹
🍃 چند ماهی بود به این در و اون در میزد. به هر کسی که میشد رو انداخت، فایده نداشت. گره خورده بود کارش.
خودش اینجا بود ولی دلش سوریه. دلتنگ بود و بی قرار. دلتنگ رفقای شهیدش پویا ایزدی، حمیدرضا دایی تقی،موسی جمشیدیان، علیرضا نوری و... . از طرفی هم نمیتوانست تحمل کند که خودش اینجا باشد و نیروهای تکفیری در سوریه جولان بدهند.
پیش همه میرفت التماس میکرد.دوست، رفیق، همکار، مسئول، مافوق.
یک وقت هایی دیگر نمیتوانست خودش را آرام کند. باید میرفت پیش حاج احمد کاظمی... زندگی اش ، شغل و کارش همه را سپرده بود به دست حاج احمد.
رفتیم اصفهان؛ به گلستان شهدا که رسیدیم رفتم صندلی عقب تا لباس گرم به علی بپوشانم.
مداحی سید رضا را گذاشته بود. دلتنگی اش را میفهمیدم. نگاهش را میخواندم. سکوتش را میشنیدیم.
توی آینه با نگاهم به چشمهایش زل زده بودم. دست هایش را گذاشت روی صورتش که اشک هایش را من نبینم.
چند لحظه بعد دیگر اشک نبود. صدای هق هق بود وبغض ترکیده و نفس های دلتنگ.
از ماشین که آمدیم بیرون هنوز صورتش خیس بود.
به مزار حاج احمد که رسیدیم نشست پایین پای مزار.حرف هایش را گفت و توسلی هم پیدا کرد.
ارام تر شده بود.
سر حرف را باز کرد. معذرت خواهی کرد و گفت:"ببخشید که ناراحتت کردم."
هنوز به چشم هایش نگاه میکردم که اشک داشت. گفتم:" محسنم من با ناراحتی تو ناراحت میشم.من طاقت دیدن اشک هاتو ندارم.ناراحت نباش. باور کن درست میشه. منم برات دعا میکنم. تو به آرزوهات که برسی منم خوشحال میشم.ان شاالله هم میری سوریه هم شهادت روزیت میشه."
چند ماه بعد شهید شد وبه ارزوی قشنگش رسید...💔🕊
1_1422718419.mp3
3.87M
هرجا دیدین شیطان از بیرون و هوای نفس از درون به شما فشار میاره
مقاومت کنید همونجا گنجه
استاد عالی🌷
از طرف بنیاد شهید دفترچه بیمه درمانی داده بودند. تاریخ دفترچه ام تمام شده بود که بردم عوضش کنم. دفترچه دست نخورده بود.
مسئول تعویض با تعجب نگاه کرد و گفت:
در اینجا که هیچ چیز ننوشته ای؟!
گفتم: سواد ندارم
گفت: تو سواد نداری، دکتر چطور؟!
گفتم: دکتر من در قبرستان است خط هم نمی نویسد.
بنده خدا فکر کرد از مردن حرف میزنم. فکر کرد دوست دارم بمیرم.
گفت: خدا نکند پدرجان ان شاءالله صد سال عمر کنی، این چه حرفهایی است که میزنی؟!
گفتم: من که از مردن حرف نمیزنم، گفتم دکترم در قبرستان است، وقتی مریض می شوم می روم آنجا و پسرم علی شفایم می دهد...
علی واقعاً چنین قدرتی داشت...
شهید علی محمدی پور🕊🌷
کانال کمیل
آنکس که تو را شناخت جان را چه کند !
فرزند و عیال و خانمان را چه کند...؟!
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانه ی تو هر دو جهان را چه کند...؟!🍃
انگار همه عاشقند که
آب در اختیار دارند ولی، لب تر نمیکنند و
دیوانه اند
که خوردنی در اختیار دارند ولی به روی خود نمی آورند.
چون گوش به امر محبوب داده اند.
#ماه_مبارک_رمضان
خدایی که همیشه منتظر می شد تا ما خود به سوی او برویم،
دیگر در این ماه منتظر اراده و اقدام بنده ی خود نشده و با وجوب تکوینی رمضان انگار ناز خود را کم کرده ودست همه را گرفته و بر سر سفره ی رحمتش آورده است.
خوب و بدمون...!!
روزه بگیر و نگیرمون...!!
نماز خون و نخونمون...!!
رو وارد مهمونیش کرد
بنازم به این رفیق و رفاقتش!!