کانال کمیل
💠 شور بسیار زیبا ❤️ اسم تو آروم و قرارمه... 🎤🎤 جواد مقدم @SALAMbarEbrahimm
بخت این بود که در راه تو ذاکر باشم
قسمتم بود که با عشق تو شاعر باشم
ظاهرم گاه کمی باطن من را گم کرد
رمز عشق است که یک باطن و ظاهر باشم
عشق تو پاک ولی سیرت من آلوده
پس نظرکن به دلم بنده ی طاهر باشم
درد بسیار ، گر از عشق تو غافل باشم
پس عجب نیست که با غصه معاصر باشم
زندگی با نگه توست که معنا دارد
تو ولی نعمتی ای کاش که شاکر باشم
اول عشق تو هستی و سرانجام تویی
سعی من بود که در اول و آخر باشم❤️
کانال کمیل
بچه که بودیم یک دقیقہ می رفتیم خونه دوستمون! بھمون می گفتن:مامانت می دونه اینجایی؟ نگرانت نشه؟ حالا
#عشقـ❤️را خلاصه میکنم
در نگاه مادری که
به عشق فرزندش
سنگِ تمامِ #شهدایِ_گمنام را
به آغوش کشید...
کانال کمیل
#شهیدصادق_شیبک از تکاوران ارتش جمهوری اسلامی ایران🌹
💠مـردی کـه استاد انهـدام تانـکهای داعش بـود!
همـرزم شهیـد صــادق شیبـک:
🔹صـادق قبـل از شهــادت غریب به 40 تکفیری را در جنـگ تـن به تـن به هلاکـت رسانــده بــود.
🔹شهامـت وی در منطــقه آنقــدر بـالا بود که تــا چنــد قدمــی تانکهای دشمن پیش مــیرفت و آنها را منهــدم میکرد.
🔹صــادق در مأمــوریت خـود در سوریه آنقدر ورزیـده و شجـاع بود که بسیاری از نیــروهای خـود را نجـات داد.
🔸شهیـد شیبـک نخستـین مـدافع حـرم استـان گلستان از ارتش جمـهوری اسلامـی ایـران است کـه در سـوریه به دسـت تکفیریهای تروریست به شهادت رسید.
#شهید_صادق_شیبک
@SALAMbarEbrahimm
کانال کمیل
دلت که بگیرد دوای دردت شهید گمنام است کنار سردار بی پلاک تو او را نمی شناسی ولی او تو را خوب
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
می دونید تو جبهه #تعاون کجا بود⁉️
محلی بود که بچه ها ساک شخصی خودشون رو تحویل می دادند و به جاش یه پلاک خوشگل می گرفتند.
و بعد از اینکه می خواستند برن خونشون می رفتند تعاون پلاک رو تحویل می دادند و وسایل شخصیشون رو تحویل می گرفتند.
@salambarebrahimm
بچه ها می دونید حدود #شش_هزار ساک هنوز که هنوزه داخل تعاون مونده و این یعنی اینکه هیچ وقت هیچ پلاکی برنگشته تا وسایلش رو تحویل بدن😔
#هیچ_وقت
یعنی شهید گمنام...
زنده کن دل مرده را با صلوات بر شهید گمنام🌹
#مسئول_بودن_يعنى_همين!
🌷ما همسایه شهید رجائی بودیم و او نخست وزیر شده بود. اتفاقاً همان روزها ما کمی کار تعمیرات ساختمانی داشتیم. صبح روزی که مواد زائد بنایی را با شوهرم به کوچه می بردیم او از نانوایی محل نان خریده بود و به منزل می رفت.
🌷....ما را دید و طبق معمول سلام کرد و گفت: کمک نمی خواهید؟ شوهرم تشکر کرد و اظهار داشت: کار مهمی نیست. اما او خیلی سریع نان را به منزل رساند و پیش ما برگشت و جدی آستین را بالا زد و با خلوص خاصش به کمک ما شتافت.
🌷هر چه اصرار کردیم و خواستیم او را از این کار پر زحمت باز داریم نپذیرفت و به کمکش ادامه داد و در همان حال تلاش گفت: همسایه بودن یعنی همین. او با این بزرگواری ما را در نهایت بهت و حیرت شرمنده ساخت.
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات