وقتی گرههای بزرگ به کارتان افتاد، از خانم فاطمه زهرا(س) کمک بخواهید...
گرههای کوچک را هم از شهدا بخواهید برایتان باز کنند.
📙 خداحافظ سالار
#شهید_حسین_همدانی
کانال کمیل
#شهید_محسن_حججی ماجرای آشنایی شهید حججی با همسرش😍 از زبان همسر شهید #قسمت_اول هفته دفاع مقدس
#شهید_محسن_حججی
قسمت دوم
ماجرای آشنایی شهید حججی با همسرش😍
از زبان همسر شهید
فردا یا پس فرداش رفتم بابل برای ثبت نام...نمیدانم چرا اما از موقعی که از #نجف_آباد زدم بیرون ، هیچ آرام و قراری نداشتم.😢
همه اش تصویر #محسن از جلو چشمانم رد میشد.هر جا میرفتم محسن را میدیدم.حقیقتش نمیتوانستم خودم را گول بزنم..ته دلم احساس میکردم که بهش علاقه دارم. احساس میکردم #دوستش_دارم. برای همین یکی دو روزی که بابل بودم، توی خلوت خودم #اشک می ریختم. 😭انگار نمی توانستم دوری محسن را تحمل کنم...بالاخره طاقت نیاوردم زنگ زدم به #پدرم و گفتم: "بابا انتقالی ام رو بگیر. میخواهم برگردم نجف آباد."از بابل که برگشتم نمایشگاه تمام شده بود...یک روز #مادرم بهم گفت: "زهرا، من چندتا از عکس های امام خامنه ای رو نیاز دارم. از کجا گیر بیارم؟"🤔
بهش گفتم:" مامان بذار به بچه های موسسه بگم که چه جور میشه تهیه اش کرد. "قبلا توی نمایشگاه ، یک زرنگ بازی کرده بودم و شماره محسن را یک طوری بدست آورده بودم...
پیام دادم براش...
برای اولین بار...
نوشت:"شما؟"
جواب دادم: " #خانم_عباسی هستم. "😌کارم رو بهش گفتم و او هم راهنمایی ام کرد...از آن موقع به بعد ، هر وقت کار #خیلی_ضروری درباره موسسه داشتم، یک تماس #کوتاه و #رسمی با محسن میگرفتم تا اینکه یک روز هر چه تماس گرفتم ، گوشی اش خاموش بود روز بعد تماس گرفتم. باز گوشی اش خاموش بود! #نگران شدم روز بعد و روز بعد و روزهای بعد هم تماس گرفتم ، اما باز هم خاموش بود. دیگر از #ترس و #دلهره داشتم میمردم دل توی دلم نبودفکری شده بودم که نکند برای محسن اتفاقی افتاده باشد؛ با اینکه با او هیچ نسبتی نداشتم آن چند روز آنقدر حالم خراب بود که مریض شدم و افتادم توی رختخواب! نمی توانستم به پدر و مادرم هم چیزی بگویم. خیلی شرم و حیا میکردم. 😔تا اینکه یک روز به سرم زد و… ..
#ادامه_دارد
شهید حسنوند همیشه روزه بود، جبهه هم که میرفت با فرماندهاش قرار میگذاشت که 10 روز جابجایش نکنند تا بتواند قصد کند و روزه بگیرد.
جوان 21 ساله که یکی از نیروهای زبده اطلاعات عملیات لشگر 57 ابوالفضل (ع) بود، طی عملیاتی در منطقه حاج عمران مفقودالاثر شد و پس از یکسال که خانواده منتظر جنازه اش بودند، با پیکری کاملاً سالم به خرم آباد برگشت، به دستور نماینده امام و امام جمعه خرم آباد - آیه الله میانجی- پیکر شهید به مدت یک هفته در مکان مخصوصی در بیمارستان شهید مدنی خرم آباد مورد زیارت عموم مردم شهر قرار گرفت، عطر خوشبوی پیکر مطهر شهید همه زائرین را مبهوت کرده بود.
#شهید_توکل_حسنوند
#مردان_بی_ادعا
#مردان_خاکی
#به_وقت_سحر
خدایا!
گفتم خسته ام ، گفتی:لاتقنطوامن رحمة الله(زمر/۵٣)
گفتم : هیچکس نمیدونه تو دلم چی میگذره ، گفتی : إن الله یحول بین المرءقلبه (إنفال/٢۶)
گفتم : هیچکسی روندارم ، گفتی : نحن أقرب إلیه لحبل الورید(ق/١۶)
گفتم : فراموشم نکردی؟ گفتی : فاذکرونی اذکرکم (بقره/١۵٢)
#رمضان
هر کی آرزو داشته باشه خیلی خدمت کنه
شهید میشه...!
یه گوشه دلت پا بده؛ شهدا بغلت کردند...!
ما به چشم دیدیم اینارو
از این شهدا مدد بگیرید مدد گرفتن
از شهدا رسمه
دست بذار
رو خاک قبر شهید بگو:
" حسین! به حق این شهید یه نگاه به ما بکن...!
حاج آقا پناهیان
شهدا گاهی نگاهی
#تفکر
هدایت شده از کانال کمیل
جزء ششم(@Iran_Iran).mp3
3.98M
@salambarebrahimm
💠جز ششم قرآن کریم
به روش تندخوانی (تحدیر)
با صدای استاد #معتز_آقايی
یهو میومد میگفت : چرا شماها بیکارید؟! میگفتیم: حاجی نمیبینی اسلحه دستمونه؟! یا ماموریت هستیم و مشغولیم؟!
میگفت: نه .. بیکار نباش! زبونت به ذکر خدا بچرخه پسر .. همینطور که نشستی، هرکاری که میکنی ذکر هم بگو ..
وقتی کنار فرودگاه بغداد زدنش تو ماشینش کتاب دعا بود...
#مکتب_حاج_قاسم
#سردار_من